به گزارش مشرق، محمد علی میرزایی عضو هیأت علمی جامعه المصطفی طی یادداشتی در نقد مصطفی ملکیان نوشت:
آقای مصطفی ملکیان در گفت وگویی با اعتماد آنلاین به چالشهای فراوان جامعه کنونی ایران پرداخته است. هم اکنون به نقد یک نکته کانونی از سخنان او در باب اتمیزم اجتماعی و به قول او بی در و پنجره گشوده به دیگران بودن محیطهای زندگی ایرانیان میپردازم.
این روزها تا مسأله ای به مرز تناقضات بی پرده یا چالش بنیادین نرسد اصولاً حوصله وانگیزه نقد آن را هم ندارم. وقتی سخنان ایشان وتعریف اتمیزم اجتماعی و اینکه بزرگترین مصیبت وآسیب اجتماعی ما ایرانیان است را از ملکیان شنیدم به چند دلیل متعجب از سستی حرف او شدم:
۱: خود او در آغاز سخنانش از سیاستزدگی، جناحگرایی، دسته بندیهای حاد و از اینها مهمتر ایدیولوژیک شدگی سیاست وجامعه ایران تفصیلا سخن گفته است. چنان که پر واضح وبدیهی است این اوصافی که دقایقی قبل از ادعای اتمیزم اجتماعی به زبان راندهاند با مدعای ایشان ناسازگار است. از قضا این اتمیزم اجتماعی و به دنبال آن حس تنهایی انسانها در جوامع لیبرال وایدیولوژی زدایی شده بیشتر است.
۲: تنهایی جامعه هشتاد ملیونی ایران که محل ادعای ایشان است چرا باید حقیقت داشته باشد؟ شواهد این ادعا و درستی آن چیست؟ او با سخنانی بسیار کلی از بی تفاوتی جامعه ایران وشهروندان در قبال جرم وجنایت های خیابانها یاد میکند.
به تعبیر او، وقتی جنایتی در خیابان رخ میدهد و مردم بی تفاوت از آن صحنه فیلم وعکس میگیرند یعنی ما دچار نوعی اتمیزم اجتماعی هستیم. نسبت به هم مسؤلیت پذیری نداریم و خود را با هم پیوسته نمیبینیم و راحت از کنار درد ورنج هم میگذریم.
از قضا چنان که به عناوینی اشاره کردم خود او شواهد بسیار دیگر ی را برای نطالب دیگری ذکر میکند که کاملاً در تناقض با حس تنهایی ناشی از اتمیزم اجتماعی است. پدیدههایی دست کم مولکولیستی نه اتمیستی. مثلاً با آب و تاب از غیرت و حمیت ملی در امر فوتبال وهمبستگی اجتماعی ناشی از آن نام میبرند که نشان از نادرستی اتمیزت پنداری ملت ایران است.
۳: آقای ملکیان از جامعه و مناسبات اجتماعی عینی البته اگر خوشبین باشیم کم اطلاع است. بلکه او از آشنایی عمیق با مختصات یک جامعه اتمیک اجتماعی محروم است و اگر نه تا این مقدار کوشش نمیکرد که ایدیولوژی زدایی کند و ایدویولوژی هراسی راه بیندازد. مگر نمیداند که از مهمترین شاخصهای یک ملت اجتماعی و واجد آن در و پنجرههای گشوده به روی هم همین علقه های ایدیولوژیک و پیوندهای ایمانی مشترک انسانهای یک جامعه است؟ و مگر اطلاع ندارد که از علل بنیادین تنهاشدگی غرب وجوامع آن، دین زدایی و مبارزه با مذهب وایدولوژی وامثال آن بوده است؟
۴: از قضا ملکیان آدرسی میدهد که سر از تنهاشدگی و تَوَحّد مردم در میآورد. آقای ملکیان مهارت عجیبی در به خلسه راندن جوانان و درونگرا کردن آنها و خالی کردن زیر پای اعتقادی آنان دارد. او از ارباب تشکیک پراکنی و شبهه افکنی است بی آنکه راهی برای رهایی نشان دهد. از نبی حیرت افکنی و رسول سرگشتگی در جامعه ماست والبته این کار او هیچ ثمری نداشته باشد به اتمیزم اجتماعی دامن میزند. نهاد ستیزی ومبارزه با تشکلها و سازمانها و باورهای تاریخی و نسل جوان ودانشگاهی را با صرف دلخوش کردن به تربیت پرسشگرانه آنان در سیاهچالههای تشکیک و بی باوری انداختن به رفع اتمیزم اگر هم واقعیت داشته باشد کمکی میکند؟
۵: اگر استاد ملکیان واقعاً به دنبال اتمیزم زدایی اجتماعی ادعایی خویش است از دین بگذریم که به زعم او زمانه ما راهی برای باور به امر دینی ممکن نگذاشته! اما باید بگوید چه هویت ملی ایرانی تعریف میکند. وی در همین مصاحبه اعتقادی به هویت با ثبات ایرانی را رد کرده اما بجای او چه چیزی مینشاند. شاخصهای این اجتماعی که میگوید دچار اتمیزم شده تا گرایشهای همگرا پیدا کند چیست؟
مگر او پایهای به نام دین و ایدولوژی و حکومت و ملت را وانهاده که سر آغاز ی برای پیشگیری از اتمیزم اجتماعی باشد؟
آیا ترویج معنویتی وایمان گرایی با مختصاتی که او میگوید چاره کار است؟ اگر امر دینی محال است و ایدولوژی هم شر و زیانبار است و ایرانیت هم بی معناست و امر خدا و تمام مقولات متافیزیکی را هم یک به یک در طول این سالها با وسواس واهتمام کم نظیری به دلایل مختلف از جمله به خاطر سابجکتیویت آنها از کاربستهای اجتماعی وعینی و فرایندهای آبجکتیویستی دور کردند حال چرا باید از فقدان همبستگی اجتماعی سخن بگویند؟
ملکیان در همه این سالها با کلنگ برقی ویرانگری هر چه خان و مان دینی و ایدیولوژیکی و اجتماعیت بود را ویران کردند و با اره خود هر چه شاخ و برگ وتنه درخت بود بریدند و هزاران جوان وحتی نخبه را مبتلی به پوکی استخوان اعتقادی و بی هویتی و مرگ روحی کردند حالا چرا از نبود ساختارهای اجتماعی جاذبه دار و فقدان همگراییهای روحی وعمیق بین مردم گله وشکایت دارد؟