در جلسه قبل در این مورد صحبت کردیم که غیبت در امم سالفه نیز وجود داشته است.
در کتاب کمال الدین از پیامبر نقل شده است «إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ کَانَ عَبْداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُجَّةً عَلَی عِبَادِهِ فَدَعَا قَوْمَهُ إِلَی اللَّهِ وَ أَمَرَهُمْ بِتَقْوَاهُ فَضَرَبُوهُ عَلَی قَرْنِهِ فَغَابَ عَنْهُمْ زَمَاناً حَتَّی قِیلَ مَاتَ أَوْ هَلَکَ بِأَیِّ وَادٍ سَلَکَ ثُمَّ ظَهَرَ وَ رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ فَضَرَبُوهُ عَلَی قَرْنِهِ الْآخَرِ وَ فِیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَی سُنَّتِهِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَکَّنَ لِذِی الْقَرْنَیْنِ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً وَ بَلغَ الْمَغْرِبَ وَ الْمَشْرِقَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سَیَجْرِی سُنَّتَهُ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِی فَیُبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا حَتَّی لَا یَبْقَی منهلا [مَنْهَلٌ] وَ لَا موضعا [مَوْضِعٌ] مِنْ سَهْلٍ وَ لَا جَبَلٍ وَطِئَهُ ذُو الْقَرْنَیْنِ إِلَّا وَطِئَهُ وَ یُظْهِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ کُنُوزَ الْأَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا وَ یَنْصُرُهُ بِالرُّعْبِ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ بِهِ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.»
یعنی همانا ذوالقرنین بنده صالحی بود که خداوند عز و جل او را حجتی بر بندگانش قرار داد، پس قوم خود را به خداوند دعوت، و آنان را به تقوا امر کرد، اما بر سرش ضربهای زدند و مدتی از آنان غایب شد تا حدی که گفتند مُرد، هلاک شد، در فلان وادی گُم شد؛ سپس ظهور کرد و نزد قومش برگشت، پس این بار بر قسمت دیگر سرش ضربهای زدند؛ و در میان شما کسی هست که بر سنت اوست؛
بیشتر بخوانید:
و همانا خداوند متعال برای ذوالقرنین در زمین مُکنت بخشید و برایش از هر چیزی سببی قرار داد و به مشرق و مغرب رساند؛ و همانا خداوند تبارک و تعالی سنت او را در آن «قائمِ» از فرزندانم، جاری خواهد ساخت؛ پس او را به شرق و غرب زمین میرساند تا جایی که هیچ فراز و فرودی در کوه و صحرا که ذوالقرنین در آن قدم نهاده بود نمانَد، مگر اینکه او هم در آن قدم نهد؛ و خداوند عز و جل گنجهای زمین و معادن آن را برای او آشکار سازد و او را با رُعب [= هراسی که از او در دل دشمن میافتد] یاری رساند؛ پس زمین را از عدل و قسط پر کند همان طور که از جور و ستم پر شده بود.
لذا مسئله غیبت در مورد ذوالقرنین که از رهبران آسمانی است اتفاق افتاده و مسئله نوظهوری نیست که تنها در اسلام اتفاق افتاده باشد. غیبت ذوالقرنین آنقدر طول کشید که مردم در زنده بودنش تردید کردند.
از کسان دیگری که دارای غیبت بوده اند، ادریس پیامبر است که از امتش غایب شد و طول غیبت ایشان ۲۰ سال طول کشید.
در مورد جناب صالح هم همینطور بود. جناب صالح پس از معجزه ناقه الله، غایب شدند. حضرت صادق می فرماید «إنّ صالحا - علیه السّلام - غاب عن قومه زمانا. و کان یوم غاب عنهم کهلا، مبدّح البطن، حسن الجسم، وافر اللّحیة، خمیص البطن، خفیف العارضین، مجتمعا ربعة من الرّجال. فلمّا رجع إلی قومه، لم یعرفوه بصورته.» یعنی همانا صالح(ع) مدتی از قومش غایب شد. او هنگام غیبت در کهنسالی بود... و وقتی که به قومش بازگشت کسی او را به چهره نمی شناخت.
از حضرت شعیب هم چنین نقلی دارد. «وَ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ حَدِّثْنَا قَالَ إِنَّ شُعَیْبَ اَلنَّبِیَّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ دَعَا قَوْمَهُ إِلَی اَللَّهِ حَتَّی کَبِرَ سِنُّهُ وَ دَقَّ عَظْمُهُ ثُمَّ غَابَ عَنْهُمْ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِمْ شَابّاً فَدَعَاهُمْ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالُوا مَا صَدَّقْنَاکَ شَیْخاً فَکَیْفَ نُصَدِّقُکَ شَابّاً»
یعنی امیر مؤمنان علی علیه السّلام فرمودهاند: شعیب آنقدر قومش را به خداپرستی دعوت نمود تا اینکه پیرو سالخورده شد ولی کسی به او اعتنا نکرد، پس از چندی او به اذن الهی به شکل جوانی خوش سیما درآمد و به سوی قومش بازگشت ولی مردم به او گفتند: آن هنگام که پیر بودی و ما را پند میدادی تو را پاسخ نمیگفتیم اینک که جوان شدهای چگونه به سخنت گوش فرا دهیم.
یکی دیگر از پیامبرانی که از امتشان غیبت کردند جناب الیاس است که ۷ سال طول کشید. غیبت دانیال پیامبر هم ۹۰ سال طول کشید. فرق حضرت دانیال با دیگر پیامبران این است که ایشان ۹۰ سال در دست بخت النصر، ظالم و طاغوت آن زمان اسیر بود و از امت دور بود.
یکی دیگر از کسانی که غیبت کرده، حضرت عیسی است. حضرت عیسی اکنون حدود ۲۰۱۷ سال عمر دارد. غیبت حضرت عیسی از امت نصاری از غیبت امام زمان تاکنون بیشتر است.
غیبت حضرت نوح هم همینطور است. از زمان بعثت پیامبر تا زمان امام عسکری، ۲۷۳ سال دائماً ائمه در مورد غیبت امام عصر صحبت می کنند. یکی از پیامبرانی که به امتش می گوید که این غیبت وجود دارد جناب نوح است. غیبت خلیفه بعد از نوح از این جهت با دیگران متفاوت است که این پیامبر الهی، اشاره به غیبت خلیفه بعد از خود دارد کمااینکه ائمه ما هم اشاره داشته اند که خلیفه دوازدهم غائب است. جز معدود معارف اسلامی است که همه معصومین در مورد آن روایت دارند.
قال الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام: «لما حضرت نوحا علیه السلام الوفاة دعا الشیعة فقال لهم: اعلموا أنه ستکون من بعدی غیبة تظهر فیها الطواغیت، و أن الله عزوجل یفرج عنکم بالقائم من ولدی، اسمه هود، له سمت وسکینة ووقار، یشبهنی فی خلقی وخلقی، وسیهلک الله أعداءکم عند ظهوره بالریح، فلم یزالوا یترقبون هودا علیه السلام و ینتظرون ظهوره حتی طال علیهم الامد و قست قلوب أکثرهم، فأظهر الله تعالی ذکره نبیه هودا علیه السلام عند الیأس منهم و تناهی البلاء بهم و اهلک الاعداء بالریح العقیم التی و صفها الله تعالی ذکره»
یعنی امام صادق(ع) در حدیثی میفرمایند: روزی حضرت نوح(ع) امتشان را جمع کردند و خطاب به آنان فرمودند: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که در آن طاغوتها ظاهر خواهند شد و خدای عزوجل به وجود قائمی از فرزندان من ـ به نام هود ـ فرج شما را میرساند ... او در شمایل و اخلاق شبیه من است ... پس آنها پیوسته جشم به راه هود و منتظر ظهورش بودند تا آن که مدت (این غیبت و انتظار) به درازا کشید و دلهای بیشتر ایشان سخت [و سنگ] شد، در این هنگام خدای متعال پیامبرش هود را ظاهر کرد، در حالی که آنها ـ از فرج ـ ناامید و در نهایت گرفتاری بودند.
از زمان نوح تا هود ۴۶۰ سال در روایات ما ذکر می کنند. غیبت جناب هود از این جهت قابل ذکر بود که توصیه ای بود.
پیامبر دیگری که غیبت ایشان رخ داده است در داستان یوسف است.
بحثی که داریم این است که غیبت امام عصر به چه شکل است؟ آیا امام در دوران غیبت ناپیداست؟ مثل جن و ملک و روح است که وجود دارد ولی کسی آنها را نمی بیند؟ یا اینکه غیبت امام عصر به شکل ناشناس است، بین ما زندگی می کند اما کسی او را نمی شناسد؟
هم سوال اولی و هم سوال دومی دلیل دارد ولی دومی دلایل موثق تری دارد و اولی را ما قبول نمی کنیم.
حضرت یوسف یکی از پیامبران شاخص بنی اسرائیل است. اما او از کنعان تا مصر آنطور که محاسبه شده ۱۸ روز از امتش دور است. برادران یوسف از کنعان به مصر می آیند، در حالی که یوسف را دیده اند ولی او را نمی شناسند.
امام صادق فرمودند: «إن فی صاحب هذا الامر لشبها من یوسف، فقلت: فکأنک تخبرنا بغیبه أو حیره، فقال: ما ینکر هذا الخلق الملعون اشباه الخنازیر من ذلک؟ إن إخوه یوسف کانوا عقلاء الباء اسباطا أولاد انبیاء دخلوا علیه فکلموه وخاطبوه وتاجروه وراودوه وکانوا إخوته و هو أخوهم لم یعرفوه حتی عرفهم نفسه، وقال لهم: أنا یوسف.»
یعنی در صاحب این امر شباهتی از یوسف است، گفتم: گویا که شما از غیبت یا حیرتی بما خبر می دهید، فرمود: چرا این مردم لعنت شده همچون خوک این مسئله(غیبت) را انکار می کنند؟ برادران یوسف با آنکه افرادی عاقل و با فهم و فرزندان انبیا بودند، بر یوسف وارد شدند، با او سخن گفتنداو را مخاطب قرار دادند، با او داد و ستد کردند و رفت و آمد نمودنددر حالی که آنان برادران یوسف بودند اما درعین حال او را نشناختند، تا وقتی که یوسف خودش را به آنها معرفی کرد و گفت من یوسف هستم.
لذا می شود که وجود نازنین امام عصر در میان ما زندگی بکند اما ناشناس باشد نه ناپیدا.
بنابراین ما جهاتی را از غیبت انبیا بیان کردیم به این معنا که بگوییم، غیبت یک پدیده جدید نیست و در امت های گذشته بوده است.
پیامبران گذشته در مورد موسی، ۴۰۰ سال بشارت می دادند. موسی در دوران جوانی یک جمله به مردم گفت «أرجو أن یعجّل اللّه فرجکم، ثمّ غاب بعد ذلک» یعنی امید دارم که خدا در گشایش کار شما تعجیل کند، بعد غیبت کرد.
لذا ۴۰۰ سال منتظر او بودند. یک رسالت مخفیانه بعد از ولادتش پیدا کرد و آنگاه که در جوانی مردم او را دیدند یک جمله گفت و غیبت کرد.
لذا این شکل از غیبت وجود دارد. حالا ما می خواهیم بخشی از روایاتی را بیان کنیم که دو چیز را بیان می کنند، اولاً اینکه غیبت امام زمان اتفاق می افتد و دوم تاکید بر غیبت است. در این تاکید بر غیبت که به دو مقطع غیبت صغری و کبری تقسیم می شود، مختصات و ویژگی های هر یک را بحث خواهیم کرد.