گروه علمی و دانشگاهی خبرگزاری فارس، زمان: پنجشنبه ۱۳ تیرماه؛ مکان: دانشگاه صنعتی امیرکبیر؛ اگر بخواهیم شرایط معمولی را در نظر بگیریم صبح خروسخوان از یک پنجشنبه داغ تابستانی در مکانی تقریبا نزدیک مرکز پایتخت باید خلوتتر از روزهای عادی باشد اما امروز پنجشنبه ۱۳ تیرماه حوالی پل حافظ ترافیک اجازه عبور و مرور نمیداد و خیلیها از ماشین پیاده شده و ترجیح میدادند پیاده به دانشگاه امیرکبیر بروند.
بله، مقصد بیشتر خودروها در این حوالی دانشگاه امیرکبیر بود چرا که این دانشگاه یکی از حوزههای امتحانی کنکور سراسری سال ۹۸ است.
حتی فردی که نمیدانست امروز روز برگزاری کنکور سراسری است هم با نگاه به چهرههای گاها هیجانی و گاها مضطرب جوانان و والدینشان متوجه میشد که آزمون مهمی برای فرزندان این مرز و بوم در راه است.
آنقدر در چهره همه از داوطلبان و والدینشان استرس دیده میشد که توان تشخیص داوطلب از والدین سخت بود، اما اگر ریز میشدیم با شنیدن نصیحتهای پدر و مادرها و «چشم» گفتنهای فرزندان، مشخص بود که کدامها داوطلب هستند.
البته در برخی موارد هم حتی استرس مادران از فرزندان بیشتر بود تا جایی که داوطلب کنکور پیش از ورود به حوزه به والدینش روحیه میداد.
همین که به ساعت ۷ و زمان بسته شدن دربهای حوزه نزدیک شدیم، دیگر از تعداد داوطلبان کاسته شد و آرام آرام تمام داوطلبان با بدرقه پدر و مادرها از زیر قرآنهای کوچکی که به دست والدینشان بود عبور کرده و به داخل دانشگاه رفتند؛ یکی دو نفری هم که دیر رسیده بودند نفسنفس زنان خودشان را به حوزه رساندند و داخل شدند.
آن داخل که مشخص بود چه خبر است، بدون آنکه وارد سالنها شویم میتوانستیم حدس بزنیم که بعد از پخش شدن دفترچه سوالات چه سکوت سنگینی در فضا حاکم بود که حتی صدای باز شدن یک کلوچه هم تمرکز داوطلبان را به هم میریخت.
البته داوطلبانی هم بودند که یا استرس نداشتند یا توانشان برای مقابله با استرس کم بود و همانجا بر روی صندلی کنکور به خواب رفته بودند.
برخی با دقت سوالات را خوانده و به دنبال پاسخ بودند اما برخی دیگر در حال بازی با مداد یا به زمین خیره شده بودند.
بعضی از داوطلبان هم گویا به عشق همان کیک و ساندیس جلسه کنکور و خوراکیهای ریز و درشتی که مادرانشان همراهشان کرده بودند، آمدند.
اگر به سن و سالها هم دقت میکردیم، همه از یک طیف نبودند و اتفاقا افراد سن و سالدار هم در کنکور شرکت کردند.
اما بیرون از حوزه امتحانی در خیابان حافظ و کنار پل هم دیدنی است؛ برخی والدین اسباب و لوازم پیک نیک را همراهشان آورده بودند و از چای و میوههایشان به دیگران هم تعارف میکردند.
بعضی دیگر با سجاده و قرآن آمده بودند و حتی چادر نمازشان را هم آورده بودند و همانجا کنار خیابان با پروردگارشان راز و نیاز میکردند.
به هر حال فرزندشان یک سال شب و روز و میهمانی و مسافرت نداشته تا امروز در آزمون ورود به دانشگاه موفق باشد و این مساله برای این پدران و مادران که نگران آینده فرزندشان هستند هم بسیار مهم است.
آزمون که تمام شد داوطلبان یکی یکی از درب حوزه خارج میشدند، با خروج هر داوطلب چند نفر از والدین به سراغش میرفتند و حتی اگر داوطلب فرزند خودشان هم نبود به او «خسته نباشید» میگفتند و از او درباره سوالات آزمون میپرسیدند، گویا والدین هم در این یک سال تا حدودی درسها را با فرزندانشان مرور کردهاند و از چون و چرای دروس اطلاع دارند.
آنها که بیشتر خوانده بودند راضی تر بودند و سوالات را ساده میدانستند و از نحوه طراحی سوالات تشکر میکردند.
برخی هم بی تفاوت بودند و برخی دیگر نگران.
البته هر داوطلبی که از حوزه خارج میشد آنقدر خسته بود که گویا فقط دلش میخواست سریعتر به منزل برود و آنقدر بخوابد که تمام بیخوابیهای این یک ساله را تلافی کند.
در برابر سوال والدین که از آنها درباره چگونگی پاسخ به سوالات میپرسیدند، داوطلبان سعی میکردند پاسخشان به این سوال را در یک جمله خلاصه کنند و با جملاتی مانند «آسان بود»، «خدا را شکر» و « هر چه خدا بخواهد» پاسخ میدادند.
به هر حال هم داوطلبان و هم والدین میدانند که کنکور و ورود به دانشگاه تنها یکی از راههای موفقیت است و بخصوص در این مقطع زمانی که کشور بیش از هر چیز به تولید محصول ایرانی نیاز دارد میتوان از طرق دیگری نیز به تولید فکر کرد و موفق بود و به کشور خدمت کرد.
انتهای پیام/