شباهت تحلیل‌های فراستی و مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری

به گزارش مشرق، به‌تازگی مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری گزارشی تحلیلی از فیلم‌های در حال اکران سینما را روی سایت خود منتشر کرده است. این مرکز در اسفند۹۷، بخش مقدمه و نتیجه‌گیری گزارش تحلیل و ارزیابی فیلم‌های سی‌وهفتمین جشنواره فجر ۹۷ را با عنوان «سیمای سیمرغ» منتشر کرده بود. در آن گزارش، نویسندگان این مرکز ارزیابی «تصویری» فیلم‌های بخش «سودای سیمرغ» و «نگاه نو» از «ایران» را ذکر کرده بودند. حالا همزمان با اکران «شبی که ماه کامل شد»، «سرخپوست»، «زهرمار»، «متری شیش‌ونیم» و «تختی» این مرکز نقدهای خود بر این فیلم‌ها را با تمرکز بازنمایی تصویر ایران در فیلم‌ها به‌صورت مفصل منتشر کرده است. نکته جالب اینجاست که نویسندگان متن گزارش برای مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری عموما برداشتی منفی از بازنمایی تصویر فیلم‌ها داشته‌اند و این مسأله در گزارش‌هایی مشهود است ‌که بر فیلم‌های «شبی که ماه کامل شد»، «سرخپوست»، «زهرمار»، «متری شیش و نیم» نوشته‌اند.نکته مهم این‌که یکی از این 5 فیلم به نام« تختی» با مشارکت بنیاد سینمایی فارابی تحت نظر سازمان سینمایی ساخته شده است.
بیشتر بخوانید:

اصلاح‌طلبان جیره‌خوار انگلیس و اصولگرایان نوکر شاه هستند؟! +عکس

شباهت تحلیل فراستی و مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری


نویسندگان متن ابتدا فیلم «شبی که ماه کامل شد» را با اثر آقای ابراهیم حاتمی‌کیا درباره سوریه مقایسه کرده و معتقدند این فیلم «می‌کوشد تصویری ملموس و باورپذیر از «بنیادگرایان اسلامی» و فرایند رادیکال‌شدن‌شان بدهد. فیلم تلاش می‌کند از اعضای جندالله غول بی‌شاخ‌ودم و غیرانسانی نسازد و در مواردی مثل سکانس گریه‌کردن عبدالمالک ریگی در جمع یارانش در این مسیر گام‌های مثبتی برمی‌دارد». ازنظر این مرکز فیلم در نشان‌دادن علل اجتماعی اقبال به گروه‌هایی مثل ریگی در منطقه ناموفق است. نویسندگان حتی معتقدند این فیلم به‌دلیل «نارضایتی عمومی و نارضایتی قومی» در میان بلوچ‌ها تأثیر منفی در میان مردم بلوچ گذاشته تا جایی‌که «بعید به‌نظر می‌رسد فرد بلوچ با دیدن این فیلم ناراضی‌تر نشود. از طرف دیگر، گرچه فیلم تلاش می‌کند حساب بلوچ‌ها و حتی خاندان بزرگ ریگی را از عبدالمالک در حد چند دیالوگ و نما جدا کند، به‌دلیل تمرکز داستان بر ریگی، لاجرم «تصویر مخاطب ایرانی غیربلوچ» از «بلوچ‌ها» کلیشه‌زده‌تر و منفی‌تر می‌شود که مقوّم همبستگی و یکپارچگی ملی نیست. فیلم تأکید می‌کند که بلوچ‌ها را مهمان‌نواز و اهل زندگی و موسیقی نشان دهد و مادر و دایی عبدالمالک هم با بازی‌های درخشان خانم فرشته صدرعرفایی و آقای امین امیری قرار است عموم مردم بلوچ را نمایندگی کنند که منتقد ریگی هستند؛ اما باز این تأکیدها نمی‌تواند تصویر کلی‌ای را تغییر دهد که فیلم ارائه می‌دهد».


محور بعدی این نقد بر شخصیت‌های اصلی فیلم است که گزارش این مرکز مدعی است شخصیت منفی فیلم برای مخاطب منفی نیست: «اگر سخنان و رفتارهای عبدالمالک بارفتارزدایی از قاب تروریسم خارج شود، مشابه و تداعی‌کننده سخنان و استدلال‌های مطرح‌شده در کلام برخی بزرگان اسلام انقلابی و رهبران دینی و سیاسی کشور است. استدلال‌های ریگی بی‌پاسخ رها می‌شود و گفتمان بدیل و رقیبی درتقابل با گفتار ریگی در میان آورده نمی‌شود تا کیفیت باطل‌بودن ریگی روشن شود». این نقد تا جایی پیش می‌رود که از نظر نویسندگان در فیلم «شاهد بازنمایی قرائتی به‌اصطلاح ناصواب از دین هستیم که برای اثبات اشتباه‌بودن مفاد آن تلاشی نمی‌شود. این در حالی است که بسیاری از گفته‌ها و احتجاجات عبدالمالک ریگی مصداقی از «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» است. در این فیلم در ازای بیانیه‌های تند و فهم باطل دینی جیش‌العدل، هیچ دین و نظام معرفتی بدیلی مطرح نمی‌شود». آخرین توصیه نویسندگان گزارش این بود: «‌باتوجه‌به ملاحظات ملی، بهتر بود کارگردان از چشم بلوچ غیربنیادگرا به سوژه نزدیک شود». آخرین بخش گزارش درباره مقایسه واقعیت‌های رخ‌داده و مسائل به‌تصویرکشیده‌شده در فیلم است که خب به‌نظر می‌رسد کارگردان قرار نبوده موبه‌مو واقعیت‌های رخ‌داده را تصویرسازی کند. آنچه در این گزارش جالب است، شباهت نقدهای نویسندگان این مطلب با نقدهای فراستی در برنامه «هفت» بود؛ هرچند اقبال این روزها به فیلم نشان می‌دهد مخاطب خیلی درگیر این نوع تحلیل‌ها نباشد.

«سرخپوست» یا تصویر جذاب از ایران پیش از انقلاب 


«سرخپوست» فیلمی بود که در جشنواره با اقبال اکثر طیف‌های فرهنگی مواجه شد؛ اما افرادی نیز بودند که معتقدند این فیلم در جهت سفیدنمایی رژیم پهلوی بعد از «انقلاب سفید» شاه در میانه دهه 40 است که این نظر را نویسندگان مرکز به ریاست آقای آشنا هم دارند. به‌اعتقاد آن‌ها، «لایه‌های زیرین و رمزگشایی از نمادهای پرشمار فیلم رنگ‌وبوی اجتماعی و سیاسی می‌گیرد و همه عوامل تولید، به‌ویژه طراحی صحنه و لباس و فیلمبرداری، در خدمت این هدف کارگردانند که به‌تعبیر صریح فیلمبردارِ فیلم در نشست خبری، «تصویر بهتری از گذشته درخشان‌مان» بدهد». تحلیل‌کنندگان درادامه علاوه‌بر استفاده فنی ازجمله استفاده فیلمبردار از فیلترهای گرم، به این موضوع می‌رسند که «زندان پهلوی در این فیلم چنان زیبا تصویر می‌شود که از تصویر سایر فیلم‌های امسال از امروزِ ایران هم فضای دلپذیرتری دارد. قاب‌های چشم‌نواز اعدام‌گاه، طبیعت اطراف، زیبایی پوشش کارکنان و خوش‌قلبی‌شان به‌خوبی در خدمت هدفی قرار گرفته است که آقای هومن بهمنش گفته بود: دادن تصویری درخشان از گذشته. این فیلم یکی از چندین فیلمی است که در جشنواره سی‌وهفتم فجر چنین تصویر جذابی از ایران پیش از انقلاب می‌دهد. هومن بهمنش علاوه‌بر این فیلم مدیر فیلمبرداری فیلم «متری شش‌ونیم» آقای سعید روستایی در جشنواره امسال هم بود. در آن فیلم، یکی از زندان‌های تهرانِ امروز تصویر شده است و همین مدیر فیلمبرداری از غلبه رنگ سیاه و خاکستری استفاده می‌کند». درادامه، بحث ارتجاع سرخ و سیاه هم پایش به این تحلیل بازمی‌شود: «یکی از زندانیان سرخ‌رو که به‌خاطر حمایت از فرودستان و تن‌ندادن به ظلم زمینداران زیر حکم اعدام است (ارتجاع سرخ) با واکس خودش را سیاه (ارتجاع سیاه) می‌کند و در زندان پنهان می‌شود تا فرار کند. درنهایت، زندانی سرخ و اکنون سیاه‌شده با پنهان‌شدن در پایه چوبه دارِ زندان، با کامیونی فرار می‌کند که می‌خواسته چوبه اعدام را حمل کند. رییس زندان هم می‌فهمد؛ ولی تصمیم می‌گیرد به قیمت ازدست‌رفتن جایگاهش، او را رها کند». نویسندگان این گزارش درادامه این فیلم را در چند لایه بسیار ارزیابی‌شدنی دانسته‌اند که «نمادها، دیالوگ‌ها، قاب‌ها و عناصر داستانی‌اش ظرفیت ویژه‌ای برای رمزگشایی و تحلیل دارند».

«تختی» یا قهرمان منفعل و بی‌خرد


فیلم «تختی» که در جشنواره اکران شد، نکته‌ای در آن مشخص بود و آن جسارت کارگردان در ختم ماجرای فوت تختی بود و فیلم صراحتا نشان می‌داد تختی خودکشی کرده است. البته، انتقادها از اینکه تختی فیلم بسیار منفعلی است، بسیار زیاد بود. نویسندگان گزارش در تحلیل بازی تختی فیلم نوشته‌اند: «درواقع شخصیتِ «تختی نوجوان و جوان» طراحی نشده و صرفا در دیالوگ و چند صحنه نشان داده می‌شود. پسری به اسم «غلامرضا» از فردی ناتوان در کشتی به ستاره کشتی تبدیل می‌شود؛ اما اشکال اصلی فیلم از زمان همین «ستاره‌شدن» آغاز می‌شود. در فیلم تختی، اسطوره تختی به موجود ضعیفی تبدیل می‌شود که نمی‌تواند بین «داشته‌ها» و «بخشوده‌هایش» تعادل برقرار کند و نهایتا دست به خودکشی می‌زند». همان نقدها به تختی شُل‌وول فیلم اینجا هم نمود دارد «تختی در این فیلم هیچ «اندیشه و آرزوی ملی» ندارد و صرفا به کمیته امداد سیار تبدیل می‌شود که بدون هیچ تدبیر و خردی تنها به‌دنبال «توزیع پول» بین مردم است. قرارداشتن لبخندی دائمی روی لب‌های تختی، شخصیت‌پردازی عمق‌نایافته و نابازیگربودن شخصیت تختی، درکنارهم قهرمانی بی‌خرد، بی‌اندیشه، بی‌تدبیر و ابله‌گونه ساخته است». آخرین خط این تحلیل، چرایی حضور این فیلم در میان آثار برگزیده تماشاگران است: «مردم تمایل دارند تمام آن‌هایی که فراانسانی تصویر شدند، مثل خودشان زمینی و همراه با ضعف تصویر شوند». البته، شکست فیلم در اکران عمومی نشان داد مردم گویا خیلی دوست نداشتند این مدل تختی را روی پرده سینما ببینند.

 «متری شیش‌ونیم» 


مرثیه‌ای برای ناکارآمد نشان‌دادن قانون


این فیلم دومین اثر سعید روستایی در حوزه اعتیاد است که از دو منظر پلیس و قاچاقچی روایت می‌شود؛ اما خشونت تکان‌دهنده‌ای که در فیلم می‌بینیم، به‌زعم نویسندگان گزارش در حالی‌ تمام می‌شود «بی‌آنکه بیننده شاهد بازدارندگی قانون دربرابر جرایم، بالاخص جرایم منتهی به اعدام باشد». به‌زعم نویسندگان این متن ثروت ایجادشده برای طبقه فقیر از راه قاچاق نجات‌بخش توصیف می‌شود تا جایی‌که به آن تشویق هم می‌شود؛ ولی درمقابل «علم قاضی نمی‌تواند منجی آنانی شود که گرفتار فقر و اعتیادند و چنین است که قاضی پسر نوجوانی که پدرش او را مجاب کرده جرم حمل مواد پدر را به گردن بگیرد، به کانون اصلاح و تربیت اعزام و پدر را نیز آزاد می‌کند تا به مواد فروشی ادامه بدهد». تا جایی‌که حتی قانون هم برای آن‌ها کارگشا نیست و کارگردان آن را بلااثر نشان می‌دهد: «بیننده شاهد ناکارآمدی قانون است؛ قانونی که مجریان زحمتکش و درستکارش می‌کوشند جبرانگران خوبی برای ناکارآمدی‌اش باشند. در این اثر، مخاطب بین قهرمانی که چندان برای دلچسب‌بودنش تلاش نمی‌شود و ضدقهرمانی که گویی کارگردان قصد مقبول نشان‌دادن وی را دارد، سرگردان می‌ماند. فیلم نشان نمی‌دهد کدام عوامل اجتماعی، فرهنگی، روانی یا اقتصادی زمینه‌ساز گرایش به اعتیاد است. جایی‌که می‌خواهد به این عوامل اشاره کند، به دیالوگ‌ها و نه تحلیلی تصویری یا تصاویری تحلیلی متوسل می‌شود. به‌بیان‌دیگر در تحلیل چرایی و چگونگی‌ها و همچنین پیامدهای اعتیاد و تولید و فروش، به‌جای سینما با عملی رادیویی مواجه می‌شویم».


یکی از انتقادهای زیاد به فیلم سعید روستایی، نحوه مواجهه با قاچاقچی فیلم است که در این گزارش هم گویا نویسندگان به آن توجه کرده‌اند: «چرا برای مرگ کسی مانند ناصر که به روایت فیلم دست‌کم به‌مدت ۵ سال از توزیع‌کنندگان اصلی و عامل تیره روزی بسیاری از آحاد جامعه بوده، این همه مقدمه و مؤخره چید؟ به‌بیان‌دیگر، چرا باید مخاطب به موقعیتی سوق داده شود تا بر صحنه پرآب‌وتاب مرگ ناصر تأمل کند و مثلا از سرنوشت نوجوانی که قربانی حیله‌گری و سوءاستفاده پدرش شده یا زن فقیری که حامل موادمخدر شده، غافل شود؟ به‌راستی تمرکز بر فرجام کار ناصر بیشتر شایسته تأمل است یا قربانیان او و امثال او؟» این متن می‌افزاید: «بعد از دیدن این فیلم، نمی‌دانیم به فعالیت‌های سرگرد مجیدی امیدوار باشیم و دل به تدابیر و احکام قاضی ببندیم یا برای خانواده‌دوستی و زیرکی‌های ناصر که از کوچه بن‌بست و خانه محقرش به همه‌چیز دنیوی رسید و تا چشمش از آن سیر نشد، از آن روی برنگرفت و به‌جد برای تحقق خواسته‌هایش کوشید، هورا بکشیم. تماشاگر باتوجه‌به این تمهیدات از اعدام ناصر خوشحال نمی‌شود که موجب تباهی جمعی کثیر از هموطنان و تخریب چهره ایران در خارج (ژاپن) شده است. افکت هراس‌آور رهاشدن زیرپایی‌های آهنی که موجب آونگ‌شدن اعدامی‌ها می‌شود، مخاطب را شوکه می‌کند و با این صداست که می‌فهمیم ناصر و عده‌ای دیگر اعدام شده‌اند. بااین‌حال، فیلم از ابتدا تا انتها برای ابراز این گزاره و صادرکردن این بیانیه شعاری زمینه‌ای نساخته است».

«زهرمار»؛ شکست در فرم و محتوا


حضور فیلم «زهرمار» در جشنواره اصولا باعث تعجب بود و وقتی دیده شد، انتقادها بیشتر هم شد. این گزارش هم این مسأله را تأیید می‌کند: «زهرمار فیلمی شکست‌خورده هم در فرم و هم محتواست. «زهرمار» نقد اجتماعی را به سطحی‌ترین شکل ممکن روایت می‌کند و خروجی‌اش چیزی جز ابتذال نیست. اشکال بزرگ «زهرمار»، ادعای نقد اجتماعی است؛ درحالی‌که مسائل را به مبتذل‌ترین شکل مطرح می‌کند».

منبع : صبح نو

برچسب ها:

فرهنگ و هنر