«هاشم» می‌خواست کدام آیت الله را بکشد؟

به گزارش مشرق، نام شیخ فضل‌الله نوری را دست‌کم در کتاب‌های تاریخ مدرسه‌مان خوانده‌ایم اما اگر بخواهیم از او بگوییم تمام دانسته‌های‌مان محدود به چند جمله کوتاه است؛ روایت‌های داستانی از بهترین قالب‌ها برای آشنا شدن با شخصیت‌ها و رخدادهای تاریخی.

«قربانی طهران» از آن دسته رمان‌های تاریخی است که به مخاطب کمک می‌کند تا همراه با شخصیت اول قصه یعنی «هاشم» وارد دوران پر از ابهام مشروطه شود و با تردیدهای این شخصیت برای کشتن یا نکشتن شیخ فضل‌الله نوری همراه شود تا به یقین برسد. این روایت شامل فصل‌های متفاوتی است که یکی در میان در کتاب قرار گرفته است؛ فصل‌هایی با محوریت هاشم که از دید دانای کل در ایران روایت می‌شود و فصل‌هایی با محوریت علی قلی‌خان که به زبان اول شخص مفرد و در پاریس بیان می‌شود. علی قلی‌خان یکی از روسای ایل بختیاری است که در ماجرای مشروطه و پس از آن نقش اساسی در این نهضت داشته است.

بیشتر بخوانیم:

«قربانی طهران» به تهران آمد + عکس

هرچند این فصل‌ها هرگز باهم تداخل پیدا نمی‌کنند اما حامد اشتری، نویسنده کتاب با ماجرایی در گذشته این فصل‌ها را به یکدیگر پیوند می‌زند. رمان بخوبی توانسته بود فضای غبارآلود آن سال‌ها و ماجرای شهادت مظلومانه شیخ فضل‌الله نوری را پیش چشم مخاطبانش ترسیم کند. در کنار روایت اصلی داستان، نویسنده سعی کرده نگاهی نیز به ماجرای دخالت همیشگی بیگانگان در امور داخلی ایران داشته باشد. هر چند نویسنده قصه با اضافه کردن ماجرایی عاشقانه بار عاطفی و احساسی بیشتری به متن داده اما این موضوع باعث نشده تا او بار اصلی جذابیت قصه‌اش را بر دوش روایت احساسی ماجرا بگذارد.

«قربانی طهران» که با قیمت ۲۰ هزار تومان توسط نشر معارف در سال ۱۳۹۸ به چاپ رسیده، دارای نثری متفاوت است که به نثر دوره قاجار نزدیک می‌شود، بی‌آنکه به تکلف و دشواری برسد.

در «قربانی طهران» بویژه در فصل‌های مربوط به پاریس، مخاطب با نقطه‌چین‌هایی مواجه است که به نظر می‌رسد نویسنده آنها را به جای جملات حذف شده در ممیزی قرار داده است، حال سوال این است که نقش این نقطه‌چین‌ها در روند بازگو کردن داستان به چه میزان است؟ سوالی که تا کتاب را نخوانید نمی‌توانید پاسخی درست برای آن پیدا کنید. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «شیخ رأس ساعت از  خانه خارج شد و وقایع چند روز گذشته مجدد تکرار شد. این بار اما در سلام بر شیخ پیشی گرفت. شخصی که چتر به دست در خانه ایستاده بود جلو آمد و چتر را بر سر شیخ گرفت و همگی به سوی مسجد راهی شدند. با خودش گفت: اگر درباری نبود نیاز به حمال چتر نداشت که!»

*وطن امروز

برچسب ها:

فرهنگ و هنر