به گزارش مشرق، رمان «برج سکوت» اثر حمید منایی از سوی نشر کتاب نیستان به چاپ دوم رسید.
اثری که پیش از این در سه جلد منتشر شده بود و در چاپ جدید در قالب یک مجلد چاپ و منتشر شده است. همچنین نویسنده اعلام کرده که چاپ دوم این کتاب با ویرایش تازه منتشر شده است.
نویسنده رمانش را چنین توصیف میکند: «آه برج سکوت! چه طور میتوانم راجع به آن حرف بزنم!؟ ما هر روز زندگی میکنیم اما اگر از ما بخواهند زندگی را بگوییم، حرفی برای گفتن نخواهیم داشت… برج سکوت برای من عین زندگی است؛ برج سکوت را من سالهای طولانی زیستهام… شاید اوایل میگشتم دنبال شخصیت ها و خط داستان و تصاویر… بعد از مدتی اما خودم حرمله هیچ آبادی بودم و از پشت چشمان او زندگی را مینگریستم… وقتی در خانه نشسته بودم یا در خیابان میرفتم یا با آدمی گفتوگو میکردم، پوستهای بودم که آدمها میشناختند، درونم حرمله بود که زندگی میکرد… سهراب میگفت: «پدرم وقتی مرد، پاسبانها همه شاعر بودند»… پدر من اما وقتی مرد، هیچ پاسبانی شاعر نشد! هیچ جا و هیچ آرامگهی برای رفتن نبود، ساعت یازده شب خودم را رساندم به پیشگاه مقدس داستان و در برابر خود نشستم و سر بر شانه حرمله گذاشتم…
آه حرمله! شاخه شمشاد شکسته! سرو فروافتاده! امکان تاریک من! نهایت رنج یک نسل! رقصنده اندوهگین عزیزم در نوشانوش شکست و ویرانی! از زبان فرشته برایت نوشتهام: «ممنون که مرا تا عمق تباهی و ویرانی بردی و آن جا تاریکترین نقطه وجودم را به من نشان دادی!»… حرمله عزیزم، مرا ببخش که نتوانستم همه تو را بگویم، کمتر روزی است که این را به یاد نمیآورم و شرمندهات نمیشوم، من اما کنار تو بزرگ شدم و خندیدم و گریستم و یاد گرفتم… یاد گرفتم انکار تباهی و میل بشر به تاریکی، خود بزرگترین تاریکیها و تباهیهاست… یاد گرفتم انسان همواره در برابر نهاد ناآرام و تاریک خویش نشسته است… و برای شناختن و مهار این میل چارهای ندارد جز رفتن به عمق تاریکیها و لجنزارها… در این میان، نابودی گریزناپذیر است اما آن کس که از دل این تاریکیها بیرون میآید سزاوار پیامبری و روشنایی است، پیامبری که فقط بر خویش مبعوث شده است …
ای داد! افسار قلم را که رها کنی، میل بیپایان به اندوه میکند و این رسم برج سکوت نیست… روز اول حرمله راست تو رویم درآمد که نخیر! این جا جای اشک و آه نیست! این جا جای بازی و طنازی است! میدان تیاتر و رقص! بزن بکوب حتمی است! نمایش و جشن بزرگ! یک سمفونی با نوازندههای متعدد؛ دهنی، پله، آمریکایی، شاشو، شیطان مزقون چی، فری، بلور، سوسن بانوی نازنین، گوشتی و پشمک! باز هم هست! لشکر به لشکر میآیند! البته به رهبری حرمله هیچ آبادی! البته که تاوان چنین سوختنهایی دلسوزی نیست! اگر گذشتیم از اندوه، خنده بعد از آن عین روشنایی است! ضرورت رنج، ضرورت خندیدن و دگرگونه دیدن است، ضرورت رستگاری… پس چارهای نداشتیم مگر اینکه تراژدیهای زندگی را به هجو برگزار کنیم! میدیدند اوضاع و احوالم زیادی درب و داغون است، میزدند به خط لودگی و خزعبلات… دری وریهای بیسر و ته… لوث کردن موضوع و ماجرا که از فشار پاره شدن کم کند… کاری غیر از این نمیشد کرد؛ دردهای زیادی بزرگ، حریفی جز هجو و ریشخند ندارند…
ها!؟ دیگر چه می شود گفت!؟ از روایت!؟ از زبان!؟ از تئوریهای داستان!؟ لذت درام است که جایگزین ندارد! مابقیاش به یک پول سیاه نمیارزد! میماند یک لیوان نوشیدنی که هنگام خواندن رمان آدم هرازگاهی گلو تر کند! وقتی روی برج سکوت کار میکردم به تبع شخصیت حرمله که در رستوران کار میکرد، با مفهوم غذا درگیر بودم… مطالب مفصلی حول و حوش غذا و سسها و طعمها نوشتم که در رمان به کارم نیامد… همچنین درباره نوشیدنیها! خلق روایتی دگرگونه در مزهها! حریفی برای ملال زندگی؛ چای سبز با زنجبیل.
زنجبیل را با پوست خرد کنید و چند دقیقه در آب جوش بگذارید تا عطرش باز شود… چای سبز را اضافه کنید و رویش آب جوش ببندید… یک تکه نبات داخل قوری بیندازید و بگذارید برای دو سه دقیقه دم بکشد… قطعهای لیمو ترش را درون لیوان بیندازید و چای سبز را رویش بریزید… همین! باقیاش کار خیال است…
برج سکوت داستانی است درباره تباهی و تاریکی که با طنازی راویاش، حرمله هیچ آبادی روایت میشود…»
این اثر که رمانی اجتماعی است به مقوله اعتیاد و حاشیهنشینی پرداخته و نویسنده کوشش کرده روایتی از یک نسل را در رمانش بازگو کند که با چه سختیهایی رشد کردهاند.
چاپ دوم این رمان در ۸۰۰ صفحه و در قالب یک جلد از سوی نشر کتاب نیستان به قیمت ۱۶۵ هزار تومان منتشر شده است.