اگر هم هیچکدام از این موارد نباشد، احتمالا فیلمی ساختهاند که مؤلفههای کمدی عامهپسند را ندارد و ضریب رسانهای منفی حول آن باعث کاهش فروش فیلم در زمان اکران عمومی خواهد شد. حالا با همه این تفاسیر، بهیاد داریم که آقای رضا مقصودی از اعضای هیأتانتخاب جشنواره فجر که اتفاقا خودش کمدیساز هم است، قبل از شروع جشنواره از حضور دو،سه کمدی خوشساخت خبر داده بود. طبیعی است وقتی یکی از اهلفن چنین حرفی بزند، توقعات بیشتر میشود. یکی از همان دوسه، کمدی حاضر در جشنواره فجر سال گذشته، «زهرمار»، نخستین فیلم سینمایی آقای سیدجواد رضویان در مقام کارگردان بود.
بازیگرمحبوب
جواد رضویان متعلق به نسل اول کمدینهای تلویزیون جمهوری اسلامی است. پس از پایان جنگ تحمیلی، درهای سیما برای حضور بازیگران و برنامهسازان باز شد. نسل جوانی که بهتازگی دوران دانشجویی را شروع یا پشتسر گذاشته بودند، بهواسطه برنامههایی مثل جنگ77 و... وارد کار حرفهای شدند. آقایان مهران مدیری، رضا عطاران و مهران غفوریان سرآمدان آنها بودند و کمی بعد بازیگرانی مثل جواد رضویان هم به آنها اضافه شدند. اوج شهرت رضویان با «پاورچین» مهران مدیری بود. البته، او تا پیشازآن هم در مجموعههای موفقی مثل «سیب خنده»، «قطار ابدی»، «مجید دلبندم» و «باغچه مینو» هم حضور پررنگی داشت. موفقیت رضویان در مقام بازیگر بازهم درکنار مهران مدیری ادامه پیدا کرد. بررسی کارنامه جواد رضویان در تلویزیون نشان میدهد او توانایی زیادی در تیپسازی دارد. مقایسه مجموعههایی مثل «پاورچین» و «درحاشیه» بهخوبی نشاندهنده این توانایی است. البته، حضور رضویان در سینما بهاندازه فعالیتش در تلویزیون موفق نبوده است. درواقع، باید نقشهای او در سینما را تکرار کارهایش در تلویزیون بدانیم. همین مورد بهخوبی نقش نویسندگان کارهای او را آشکار میکند. در تلویزیون نویسندگانی مثل آقای پیمان قاسمخانی شخصیت او را خلق کردهاند و در سینما نویسندگانی که بیشتر اهل کپیبرداری بودهاند. جواد رضویان که درکنار بازیگری، نقاشی و خوانندگی هم جزو علایقش بهحساب میآمد، در سال 85 بهطورجدی وارد عرصه کارگردانی هم شد. او در آن سال، «قرارگاه مسکونی» را برای نوروز شبکه پنج سیما ساخت. آن سریال بهرغم حضور بازیگران طناز با موفقیت خاصی همراه نشد. او درادامه بازهم یکی،دو کار دیگر را ساخت؛ اما قدم اول فیلمسازی در سینما را در سال گذشته با «زهرمار» برداشت.
بازهمسوژهایبیات
اگر بازیگری را روز بدانیم، کارگردانی شب است. اگر بازیگری زمین باشد، کارگردانی آسمان است. تفاوت و فاصله بسیار زیادی بین بازیگری و فیلمسازی است. هیچ تضمینی وجود ندارد که لزوما بازیگر خوب، کارگردان موفقی هم باشد. فیلمسازی آنقدر کار سخت و پیچیدهای است که حتی بازیگران مشهور سینما هم بهرغم داشتن شرایط ورود به آن، سعی میکنند احتیاط کنند و به این راحتیها دم به تله ندهند! برای همین است که کمدین مشهور و موفقی مثل مهران مدیری و رضا عطاران سالها پس از بازیگری بااحتیاط بسیار وارد فیلمسازی در سینما میشوند. طبیعی است که جواد رضویان پس از سالها فعالیت در سینما قصد کارگردانی بکند. این موضوع بهخودیخود میتواند اتفاق مثبتی برای سینمای ایران باشد؛ اما باید دید او با چه شرایطی این کار را انجام داده است. معمولا فیلماولیها برای کار اول خود دو انتخاب دارند: دسته اول فیلمسازانیاند که ترجیح میدهند در همان پروژه اول سراغ سوژهای داغ، حساس و سخت بروند و اصطلاحا بترکانند؛ دسته دوم فیلمسازانیاند که محافظهکارترند و ترجیح میدهند سینما را با قدمهای آهسته شروع کنند. راستش را بخواهید «زهرمار» نه جزو دستهاول است و نه دستهدوم! فیلم اول رضویان که نویسندهاش آقای پیمان عباسی است، سراغ سوژهای تکراری رفته است. انگار آقای جواد نوروزبیگی در دو فیلم آخرش علاقه ویژهای به سوژههای بیات و دستمالیشده داشته است.
در «مارموز» که کمال تبریزی ساخته، با لمپنی بهظاهر اصولگرا طرفیم که در مسیری ناخواسته میافتد. اینجا در زهرمار با مداحی سروکار داریم که بازهم ناخواسته در مسیری چالشی میافتد که البته در دومی بهدلیل حساسیتهای موجود، شخصیت اصلی فردی دورو و ریاکار نیست. حاجحشمت را آقای سیامک انصاری بازی کرده؛ اما برخلاف بیشتر نقشهای قبلیاش اینبار گنگ و سردرگم بهنظر میرسد. نویسنده فیلم که بهخوبی میدانسته همچنان دوگانه مرد مذهبی و زن قرتی (!) برای بخشی از جامعه جذاب است، سعی کرده از این حربه برای فروش کار استفاده کند؛ اما یادش رفته همین هم اصول و قواعد خودش را دارد. دوگانه فوق زمانی معنا پیدا میکند که شخصیتپردازی شکل گرفته باشد و روابط کاراکترها منطقی باشد. اصل اتفاقی که گره زهرمار را شکل داده، کاملا سطحی و باورناپذیر است. شخصیتهای پرتی مثل نقش خانم شقایق فراهانی در کار دیده میشود که معلوم نیست هدف نویسنده از خلق آنها چه بوده؛ آیا ایجاد مثلث عشقی بین او، حشمت و زن دیگر؟
نکته عجیبی که درباره فیلمهایی مثل زهرمار و مارموز وجود دارد، این است که گویا نویسنده فیلمنامه بهطورجدی از فضای شخصیت اصلی قصهاش دور و بیگانه است. کافی است که اندکی با زیست اجتماعی آدمهایی مثل حشمت آشنا باشید تا بدانید آنچه پیمان عباسی در زهرمار خلق کرده، چقدر کاریکاتوری و دورازواقعیت است. شاید بزرگترین دلیل ناکامی فیلمهایی مثل زهرمار را باید بیش از ضعف در کارگردانی و امثال آن، در بیگانگی نویسنده از فضای سوژه دانست؛ قصهها و آدمهایی که از جامعه ایرانی دور است. زهرمار و مارموز را باید ادامهای ضعیف در مسیر فیلم موفقی چون «مارمولک» دانست. سوژهکردن آدمهای خاص جامعه که ظاهرا شوخی با آنها منطقهای ممنوعه است، در دهه 80، جذابیت زیادی داشت؛ اما اینروزها و با دهها فیلم و سریالی که با این فضا ساخته شده، دیگر ارزشی ندارد.