به گزارش مشرق، آنچه از سر گذشته است، در گذر زمان نهتنها از یاد نمیرود، بلکه اعتبار پیدا میکند و دهانبهدهان میگردد و بر کاغذها نوشته میشود و در کتابخانهها و صندوقخانهها محفوظ میماند. آنچه ارزش حفاظتکردن داشته باشد، سرمایه است و این سرمایه، نظرها را به خود جلب میکند. برخی از این سرمایه ارزشمند نردبان میسازند و خود را به طبقات بالاتر میرسانند، برخی از بلندی آن خود را به پایین پرتاب میکنند و بسیاری را نیز به سقوط میکشانند، و برخی دیگر نه از پستی آن سست میشوند و نه از بلندی آن مست میگردند، بلکه از آن داستان میسازند تا خواننده یا شنونده بتواند پستیها و بلندیهای تاریخ و دستآویزانِ به آن را بشناسد و در بطن آن داستان، سقوطها و صعودهایی را تجربه کند که تا پیش از این تجربه نکرده است.
تاریخ همواره بستری بوده است برای نقل واقعیتها از دریچه داستان. قربانی طهران نیز از همین دست داستانهاست که در بطن تاریخ حرکت میکند و ماجرایی را برای خواننده روایت میکند که به وقایع تاریخی نه چندان دوری گره خورده است.
رمان قربانی طهران در زمان قاجار شکل میگیرد و بسط پیدا میکند و به پایان میرسد؛ آن دوره از قاجار که به عقیده نویسنده دیگر شاه بیکفایت تنها تصمیم نمیگیرد و حرف از خردجمعی است، دورهای که خبری از انحصار حق تحریم تنباکو و عهدنامه گلستان و ترکمانچای نیست، دورهای که حرف از یک سیر هندوانه و یک من آب نیست، بلکه حرف سر این است که مردم چه میدهند و در عوض چه میگیرند. قربانی طهران، زمانی را روایت میکند که بازار انگلیس و روس در ایران گرم است؛ برخی به سفارت انگلیس پناهنده شدهاند، برخی دم از مشروطه میزنند و در تلاش هستند آن را سلطنتی کنند و برخی مانند ستارخان و باقرخان با اینکه مشروطه را میخواهند بهدنبال مشروعیتبخشیدن به آن هم هستند. این دوره، دقیقا دورهای است که راوی قربانی طهران میگوید گوشت شکار ایرانزمین افتاده است و گله شیر و گرگ سر قسمتهای مختلفش با هم نزاع دارند. از نظر کریم خانِ این رمان نیز عثمانی مثل کفتار عقبتر ایستاده تا تهمانده شکارچیهای روس و انگلیس را لیس بزند.
حامد اشتری، نویسنده قربانی طهران، پا به دورهای از تاریخ قاجار گذاشته است که دولت انگلیس سعی دارد به کمک علیقلیخان بختیاری که دستش به خون مظلومی آلوده است و در کشوری دیگر ایام را به خوشی و دلدادگی سپری میکند، مشروطه را روی کار بیاورد. این علیقلیخان دقیقا همان کسی است که هاشمِ قربانی طهران را آزار میدهد و او را وادار میکند چاقو بکشد و تپانچه دست بگیرد. هاشم، طلبهای جوان است که هیچ سنخیتی با زخم و گلوله ندارد، اما تاریخ بهگونهای چیده شده که شخصیتها را در جایگاه نامناسب قرار بدهد و منتظر بماند تا آنها دست به انتخاب بزنند. بهعبارتی، تاریخ برای شخصیتهای رمان قربانی طهران، بستری میسازد تا خودِ واقعیشان را به نمایش بگذارند.
این حکایت از هنرمندی نویسنده دارد که وقتی با تاریخی به وسعت اقیانوسها، روبهرو میشود، بدون دستوپا زدن و غرقشدن در انبوه اطلاعات و حوادث جذاب، تنها بهسراغ حوادثی برود که درخدمت داستان و برای پیشبرد آن و رساندنش به هدف باشد. حامد اشتری در رمان روان و خوشخوانش بدون اینکه به حواشی بپردازد و به خواننده اطلاعاتی بدهد که به دردش نمیخورد و فقط باعث دلسردی او میشود، تنها بهسراغ حوادثی از تاریخ آن دوره خاص رفته است که درخدمت داستان باشد و خواننده را تا صفحه آخر کتاب با خود همراه کند.
قربانی طهران با شخصیتی به نام هاشم و گرهی که در زندگی او افتاده، آغاز میشود و پیش میرود. هاشم که در شهر قم زندگی میکند، سر در نمیآورد چرا انگلیس دایه مهربانتر از مادر شده است برای مشروطه. او اهل مطالعه است و به نشریاتی دسترسی دارد که کارشان تحلیل مسائل روز است. همین تحلیلها هاشم را وسوسه میکند اولین قدم را بردارد. او در صفحه اول کتاب، چمدان میبندد و راهی تهران میشود تا از چم و خم مشروطهخواهی و سلطنتطلبی سر دربیاورد، شاید در این بین کاری هم از دستش برآمد و توانست در این امر تاثیرگذار باشد.
هاشم از کودکی تا به امروزش که جوانی مختار است باری سنگین به دوش دارد و تلاش میکند خودش را از شر آن خلاص کند. او درصدد است بار سنگینش را به زمین بگذارد و بهدنبال جایی مناسب میگردد. او به مرحله سخت تصمیمگیری رسیده است و تا وقتی بتواند بهترین تصمیم را بگیرد، بهسمت هدفی فرضی چاقو پرتاب میکند.
هاشم کسی است که اگر ساعاتی از روز چشمانش را بسته است، ساعاتی نیز چشمانش را باز نگه داشته تا بتواند بهترین انتخاب را داشته باشد. او به دشمن نزدیک میشود و صبر میکند روشنی از راه برسد تا چهره دشمن را ببیند، مبادا او دشمن نباشد و کسانی بهعمد، از او دشمن ساخته باشند. هاشم در یک دست سلاح و در دست دیگر فانوس دارد و این است که از او شخصیتی قابل اعتنا میسازد.
هاشم میانه راه برای رهایی از غمی که بر دلش نشسته است، پای سخنان شیخ مینشیند. شیخ میگوید: «من اگر دربار میروم برای گدایی نمیروم ایهاالناس، برای همان علتی میروم که مجلسی به دربار شاه صفوی میرفت.» شیخ سخن میگوید و هاشم گوش میدهد و در خیال خودش بهسوی هدفی شلیک میکند و آن را از پا درمیآورد. او میداند که اگر شاه را رها کنی با سر به دامن اجنبی میرود، بنابراین از خودش میپرسد پس چهکسی باید این لجام را بکشد؟ هاشم میداند و مطمئن است که بیگانه، مادر نمیشود برای ایران. و این را هم میداند که سالهاست پدرش در خانه نیست؛ جای خالی پدر، او را رنج میدهد.
اشتری در رمان قربانی طهران بهخوبی توانسته است زندگی هاشم را به تاریخ قاجار گره بزند و با دقت و حوصله، گرهها را یکییکی باز کند و اضطراب را از جان خواننده بیرون بکشد. خواننده بهگونهای با گرهها مواجه میشود که دلش پر از هراس میشود و بهگونهای از دشواری گرهها عبور میکند که وقتی به صفحه آخر کتاب میرسد همچنان تشنه خواندن ادامه داستان است و هوش و حواسش پیش هاشم میماند. پس از خواندن این رمان، خواننده در کوچه و خیابان چشم خواهد گرداند برای پیداکردن هاشمها و شیخها.
نشر معارف، رمان قربانی طهران را در ۱۸۸ صفحه رقعی به چاپ رسانده و با قیمت ۲۰ هزار تومان در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
*مریم راهی / نویسنده / فرهیختگان