دخترک افغان وقتی ۱۱ ساله بود فریب پسر ی را که عاشقپیشگی میکرد را خورد و در دام قاچاقچیان زنان افتاد.
نرگس می گوید «دختران زیر سن قانونی اغفال شده و از خانوادههایشان دور نگه داشته میشوند. گوش دادن به حرفهایم کافی نیست. شما باید درک کنید چه اتفاقاتی در آن چهار سال به سر من آمد و چشمانتان را خوب باز کنید.»
نرگس میگوید: 43200 بار. رقم 43200 بار همان رقم تخمینی او در مورد دفعاتی است که توسط قاچاقچیان انسان مورد تجاوز قرار گرفته است. او میگوید که روزی 30 بار، در هفت روز هفته و به مدت چهار سال. او در سن 12 سالگی هدف یک باند قاچاقچیان انسان قرار گرفت؛ مردی که با مهربانی با او صحبت میکرد و اتومبیل داشت. نرگس میگوید که روزی در مسیر مدرسه منتظر دوستانم بودم که پسربچه شیرینیفروشی پیش من آمد و گفت شخصی برای من یک بسته شکلات به عنوان هدیه فرستاده است. نرگس میگوید که پنج دقیقه بعد مردی پیش من آمد و گفت که فروشنده خودروهای کارکرده است. او مردی مودب و مهربان به نظر رسید. آنها شماره تلفن همدیگر را گرفتند و یک هفته آن مرد با نرگس تماس گرفت. نرگس سر از پا نمیشناخت. او به نرگس پیشنهاد داد که با خودروی قرمز و سرعتیاش به نزدیکی شهر «هرات» سفر کنند.
نرگس میگوید: «وقتی ماشین او را دیدم، اصلا باور نمیکردم. من از دیدن همچنین ماشینی شگفتزده شده بود. برایم جالب بود. او به من گفت که سوار ماشینش شوم و دوری بزنیم.» آن مرد 22 ساله تقریبا 10 سال از نرگس بزرگتر بود. طولی نکشید که او رضایت نرگس را جلب کرد. نرگس چند شب قبل از آن روز، کمی دیرتر از معمول به خانه رفت، ولی مادرش در را بر روی او باز نکرد. او میگوید: «روز بعد از تماسش، همراه او رفتم. من سه ماه با او زندگی کردم و او در تمام آن مدت با من با مهربانی رفتار کرد. او عاشق من بود، برایم لباس میخرید، به من توجه میکرد، برایم کفش میخرید، گل، شکلات، هر چه که دوست داشتم برایم میخرید.» نرگس میگوید: «چند روز بعد همه چیز تغییر کرد. او به من گفت که باید وارد راه شوم و تمام چیزهای مربوط به آن را به من گفت. و حالا من در این سن و سال یکی از زنان یک باند قاچاق زنان در آمریکا هستم.»