جبهه فرهنگی انقلاب رسانه مکتوب ندارد/ باید نگران سکولار شدن ادبیات در ۱۰ سال آینده باشیم

به گزارش مشرق،‌ رضا رسولی نویسنده و عضو هیئت مدیره انجمن قلم ایران است،‌ از او تاکنون کتاب‌های قابل توجهی در حوزه ادبیات داستانی منتشر شده است،  قابل توجه از منظر سوژه،‌ رسولی تلاش کرده تا مناسبات اجتماعی و سیاسی سال‌های اخیر در ایران را دستمایه خلق آثارش قرار دهد، گاهی او به واسطه فعالیتش در دستگاه اداری کشور به نقد ساختارها و نظام دیوانی و اداری کشور در رمان "رئیس بزرگ" رفته و گاهی به نقد آقازادگی در سه‌گانه "کیان".

رسولی اما اخیراً‌ در جدیدترین رمانش به موضوع اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی و شبهات مطرح شده درباره چرایی بازسازی عتبات عالیات پرداخته است‌، او در «شهنواز» ماجرای جوانی بلوچ را روایت می‌کند و از رهگذر این روایت تلاش دارد تا هم نقبی به ساخت و سازها و فعالیت‌های ستاد بازسازی عتبات عالیات بزند و هم پاسخی به انتقادات و شبهات درباره چرایی این اقدام.

درباره رمان "شهنواز" با وی گفت‌وگویی کرده‌ایم که بخشی از آن البته به ساختار حاکم بر فضای ادبیات داستانی اختصاص دارد، این گفت‌وگوبه شرح ذیل است:‌

**:  آقای رسولی شما در سال‌های اخیر تلاش کردید موضوعات روز را در دل رمان‌هایتان بگنجانید، از موضوعاتی چون فساد اداری گرفته تا آقازاده‌ها و... چه شد که به سراغ موضوعی چون اختلاف افکنی بین شیعه و سنتی‌، هزینه‌کرد در ساخت عتبات و ... رفتید؟

کسی که ذوقی از هنر و قلمی برای نوشتن دارد، باید آینه‌دار جامعه‌اش باشد و بتواند واقعیت‌های جامعه را برای مردم منعکس و منتقل کند، از این جهت باید بگویم که نوشتن برای من ناشی از دغدغه قدیمی من است، دغدغه‌ای به‌نام "حکمرانی شایسته"، همین دغدغه موجب شد که من رشته مقطع ارشد و دکتری  خود را حقوق عمومی انتخاب کنم که رابطه بین دولت و ملت و ساختارهای کلان سیاسی و ساختار حکومتی کشور را مورد بررسی قرار می‌دهد، با این نگاه من به سراغ رمانی با عنوان «سه راه سرگردون» که به نقد نظام دیوانی کشور و فساد اقتصادی و مناسبات سیاسی و اجتماعی افراد می‌پردازد،‌ رفتم و با همین گزاره مهم ذهنی رمان «شهنواز» را به رشته تحریر درآوردم.

اما در پاسخ به وجه دوم سوال باید بگویم که در کشور ما اقوام و مذاهب متنوعی زندگی می‌کنند که یکی از موضوعات اساسی و کلان کشور است ،‌ این موضوع باقی است تا زمانی که دشمنی یا تفرقه‌افکنی، بخواهد از جهل و تعصب ما  استفاده کند و این موضوع را به یک مساله و مشکل تبدیل کند. خصوصاً در استان‌های مرزی که با سکونت و زندگی افتخارآمیز اقوام و مذاهب مواجه هستیم. پرداختن به این موضوع و پاسخگویی به سوالات و شبهات در باب اقوام و مذاهبی که در ایران زندگی می‌کنند، بخشی از مساله بزرگ امنیت ملی ماست و بخشی از حکمرانی شایسته را شکل می‌دهد، ما باید همزیستی مسالمت‌آمیز، دوستانه و وحدت‌آفرین موجود بین اقوام و مذاهب ایرانی را در آثار ادبی وهنری خود متجلی کنیم تا در ارتقای انسجام ملی و امنیت ملی قدمی برداریم.

"شهنواز" پاسخی است به شبهات مطرح شده درباره بازسازی عتبات عالیات

موضوع رمان "شهنواز" هم به نوعی پرداختن به همین موضوع است، در بحث عتبات، نزدیک به دو دهه است که مردم ما با شور و اشتیاق خدمات و هدایای خود را برای به‌سازی، عمران و توسعه عتبه‌های مقدسی که در عراق است، تقدیم می‌کنند، سالهاست ستادی برای هزینه‌کرد این خدمات و هدایا که می‌تواند از پس‌انداز یک جوان دانشجوی عاشق اهل بیت(ع) گرفته تا طلاهای یک مادربزرگ را در بر بگیرد،‌ تشکیل شده است،‌ با این حال در این میان شبهات زیادی مطرح است‌، درباره اینکه اصلاً چرا باید در عتبات خدماتی ارائه کنیم؟ این پول‌ها از کجا می‌آید؟ چرا صرف فقرا نمی‌شود؟ بماند که اتفاقا بخش قابل توجهی از این پول‌ها ،از پس انداز همین فقرا به دست می‌آید که تقدیم عتبات شده است.

این موضوع موضوع مهمی است،‌ عتبه‌های مقدس مانند نجف اشرف، خانه پدری ماست، مگر می‌شود ما باشیم و خانه پدری ما به لحاظ بهداشتی، عمرانی، امنیتی و ... حال و روز مناسبی نداشته باشد؟ از منظر ملی هم بخواهیم نگاه کنیم، سالانه هزاران نفر ایرانی به زیارت عتبات می‌روند، چرا نباید برای هموطنانمان زمینه زیارت خوب را فراهم کنیم؟ از همین رو،‌ بخشی از دغدغه این رمان به پاسخگویی به شبهاتی که در خصوص ساخت و سازهای ستاد عتبات است،‌ اختصاص دارد.

**: برای نگارش این کتاب گویا سفرهایی هم به عتبات داشتید، درباره این سفرها و اینکه چه نقشی در نگارش رمان داشتند بفرمایید؟

واقعیت این است که بانی اول و آخر سفرها و زیارت‌های ما و تالیف و نگارش کتاب، خود حضرات بزرگواری هستند که در عتبه‌های مقدس نماد شکوه و عزت مسلمانی ما هستند، عنایات حضرت سید الشهدا(ع) و امیرالمومنین(ع) خیلی خاص و ویژه در این زمینه برای من مشهود است.

اما بانی دنیایی این کار، ستاد عتبات عالیات است که از چند سال پیش دغدغه این را داشت که خدمات بزرگی که در عتبات انجام شده و هنر معماری ایرانی که با عشق علوی آمیخته شده و انواع زمینه‌های تمدنی، توسعه‌ای و امکاناتی که در کربلا، نجف، کاظمین،‌ سامرا و... طراحی و اجرا شده است، در قالب آثار مکتوب منتشر شود. به همین جهت مرکز پژوهش‌های ستاد عتبات با همکاری بنیاد شعر و ادبیات داستانی، گروهی از نویسندگان و شاعران را دعوت کرد تا به عتبات مشرف شوند، ما به این سفر رفتیم و زیارتی هم کردیم و از نزدیک با انواع اقداماتی که ستاد انجام داده بود،‌ آشنا شدیم.

من بعد از بازگشت از سفر طرح رمان را ارائه کردم که پذیرفته شد، یک سفر دیگر هم دعوت شدم و تعدادی فیلم و عکس از کسانی که در ستاد بازسازی عتبات در استان‌ها خدمت می‌کنند، در اختیارم گذاشته شد، اطلاعات خوب میدانی و غیر میدانی به صورت داده‌های خام در اختیار من قرار داده شد تا با خدمات ستاد عتبات به صورت کامل آشنا شوم.

"شهنواز" نمی از یم عتبات عالیات است

بدون تعارف و مبالغه دست کم اگر ۱۰۰ کتاب ادبی برای معرفی این حجم از عشق و عقلانیت عاشفانه‌ای که در عتبه‌های مقدس در قامت ضریح، ساختمان، صحن و اقدامات عمرانی متجلی شود، نوشته شود، باز هم نمی‌تواند تمام آن خدمات را برای مخاطب به تصویر کشید، من نمی از آن یم را در کتاب "شهنواز" متجلی کرده‌ام و امیدوارم که برای مخاطب ارزش و جذابیت داشته باشد چون به هر صورت من یک اثر ادبی خلق کردم و به همین دلیل اصرار داشتم بعد از تالیف، کتاب توسط ستاد منتشر نشود و یک ناشر ادبی مثل کتابستان معرفت آن را منتشر کند، چون شهنواز ادبیات است، ادبیاتی که بیانگیر موضوعات بسیار مهم روزگار ماست.

**: اندکی درباره مضمون اصلی کتاب و محدودیت ها و موانعی که برای پراخت چنین موضوعی داشتید بگویید؟

رمان شهنواز روایت حضور جوان بلوچ اهل تسننی است که فضایی برایش فراهم می شود تا هنر، انرژی، شوق کار و کوشش خود را به همراه سایر برادران شیعه و مسلمان خود در عتبه‌های مقدس به‌کار گیرد، در حقیقت این جوان بلوچ یک سفر آفاقی را شروع می‌کند که به سفر انفسی او منجر می‌شود، از روستای الله‌آباد زابل تا بین‌الحرمین کربلا.

در موضوعات این‌چنینی واقعیت این است که ما اساساً‌ برای سازه‌های تمدنی و اقدامات عمرانی که در جامعه ما رخ می‌دهد، گزارش‌های ادبی نداریم، شعری سروده نمی‌شود، رمانی نوشته نمی‌شود، حتی سفرنامه‌ای به رشته تحریر در نمی‌آید، در چهل سال بعد از انقلاب صدها پروژه عظیم ساخته شده است، اما ما متاسفانه درباره سازه‌های تمدنی و اقدامات عمرانی گزارش ادبی نداریم، دلیل آن هم مشخص است چرا که نه مهندسان ما ادیب هستند، نه ادیبان ما مهندس. اگر من هم مدیر_داستان‌نویس نبودم شاید نمی‌توانستم تصویر و درک روشنی را از حجم انبوه اقدامات انجام شده در اماکن مقدس داشته باشم.

نوشتن چنین رمانی‌، کار سختی بود و پیچیدگی‌های خاص خود را داشت، من باید تلاش می‌کردم تا از یک مرز باریک عبور کنم که یک سوی آن ادبیات است و سوی دیگر گزارش‌های اداری.

**: در سال‌های اخیر نویسندگان ما کمتر به سراغ موضوعاتی که در جامعه به دغدغه عامه مردم تبدیل شده است،‌ رفته‌اند، برای نمونه ما در کمتر رمانی در سال‌های اخیر موضوع فسادهای مالی‌، اختلاس‌های میلیاردی یا آقازادگی و ... را می‌بینیم، کمتر شکاف طبقاتی که میان قشر فقیر و غنی در جامعه در حال گسترش است، را مشاهده می‌کنیم،‌گویی نویسندگان ترجیح داده‌اند به سراغ دغدغه‌های شخصی خویش پیش بروند. چرا چنین است؟ و چرا این موضوع درباره نویسندگان جریان انقلاب نیز مشاهده می‌شود؟

نباید همه کاسه کوزه‌ها را سر نویسندگان شکست، خصوصاً نویسندگان انقلاب،‌ واقعیت این است که هر نظم مستقری که وجود دارد، به معنای یک نظام و ساختار حکومتی، باید پاسخگوی مردم و زبان گویای مردم یعنی نویسندگان، شاعران و رسانه‌ها باشد. از طرفی هم انقلاب‌ها سیال هستند مثل موج خروشان پرانرژی و با نشاط در دل جامعه جریان دارند.

اما در نظام ماکه از انقلاب اسلامی برآمده است، ما هنوز نظریه و تئوری مستقل برای تبیین و تشریح  ابعاد ارتباط انقلاب و نظام نداریم، چون انقلاب پرشور و پرهیجان است، مطالبه‌گر است، اما نظام ناگزیر، بروکراتیک است و درگیر ساختارهای پیچیده، چندلایه و کند اداری است، من نویسنده اگر بخواهم اثری خلق کنم،‌ اگر درباره فقر، گرفتاری‌ها و کوتاهی دستگاه‌های اداری بنویسم، ممکن است به سیاه‌نمایی و تضعیف نظام متهم شوم،‌ اگر هم از نقاط مثبت و اقدامات شایسته بخواهم سخن بگویم، منتقدان نظام و بخشی از جامعه می‌گویند مگر خبر نداری چه مشکلاتی وجود دارد؟ که این اندازه تعریف و تمجید می‌کنی. بنابراین من نویسنده مستأصل می‌مانم که چه باید بکنم؟

در همین وضعیت است که نویسندگان ارزشمند ما بیشتر تمایل پیدا کرده‌اند که صرفاً به سراغ موضوعات مرتبط به زندگی‌نامه شهدا و روایت تاریخ اسلام بروند، شاید نویسندگان ما کمی بیش از حد طبیعی محافطه کار یا کم انگیزه شدند و همین ایجاب می کند که ما نظریه مستقل تبیین ارتباط بین انقلاب اسلامی و نظام حجمهوری اسلامی را عرضه کنیم تا نویسندگان ما از کنج عافیت طلبی نجات پیدا کنند.

**: وضعیت ادبیات داستانی را در دهه ۹۰ چطور ارزیابی می‌کنید؟ به نظر می‌رسد ما در دهه ۹۰ با وجود فعالیت‌های نهادهایی چون حوزه هنری‌،‌ انجمن قلم،‌ بنیاد ادبیات داستانی و ...در شناسایی استعدادها خلق اثر شاخص نداشته‌ایم؟

سوالی که پرسیدید پاسخ مفصلی دارد، دست کم پاسخ به این سوال به اندازه یک مقاله علمی ـ پژوهشی وقت می‌برد. ما در ده ساله اخیر ستاره ادبی نداشتیم، اما واقعیت این است که در ارزیابی دستگاه‌ها و نهادهایی که در حوزه ادبیات کار می‌کنند، باید این را در نظر بگیریم که همه این‌ها اقداماتشان ترکیبی از نقاط قوت و ضعف است، واقعیت دیگری که نباید از آن چشم‌پوشی کرد، امروز به دلیل حکمرانی رسانه‌ها، رسانه‌ها جای نهادها را گرفته‌اند؛ در این میان با تاسف باید عرض کنیم که ادبیات انقلاب رسانه ندارد.

از طرف دیگر در دهه ۹۰ ما شاهد رشد و توسعه کمی ناشران ادبی بودیم، وقتی ناشر ادبی تاسیس می‌شود و فعالیتش توسعه پیدا می‌کند، ادبیات نیز رواج می‌یابد، آثار بیشتری منتشر می‌شود، ممکن است چهره‌های جدیدتری معرفی شوند، ما در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شاهد تاسیس و فعالیت ناشران ادبی بودیم، ناشری در بخش عمومی تاسیس شد و فعالیتش را آغاز کرد بنام "شهرستان ادب" که آثار متنوع و برنامه های خوبی را برای رشد و پرورش استعدادهای ادبیات و معرفی جوانان به جامعه ادبی داشته است. در بخش خصوصی نیز "کتابستان معرفت" پا به عرصه فعالیت گذاشت که امیدها و نویدهای زیادی را به جامعه ادبی عرضه کرد. در بین نویسندگان و صاحبان آثار هم از چهره‌های مختلف و متعددی می‌توان اسم برد که آثار خوبی را به جامعه ادبی تقدیم کرده‌اندمانند امید کوره‌چی.

در تمام این سال‌ها ما فانتزی نویسانی چون فریبا کلهر یا آرمان آرین داشتیم که هر دوی این بزرگواران فانتزی دینی نیز در کارنامه خود داشته‌اند، مثل رمان «دختر آیینه پوش» یا سه گانه «آینده کهن». اما مجموعه آثار امید کوره‌چی فانتزی عمیق و خاص دینی است که سراغ موضوعات خاص یا حساس مانند علوم غریبه رفته است،‌ نویسنده به اعتبار تحصیلات تخصصی و سواد دینی خود در این آثار درخشیده است و انواع پی‌نوشت های قرآنی و روایی را نیز به کتاب افزوده است.

"رهش" صریح‌ترین اثری است که نظام دیوانی و مناسبات سیاسی اجتماعی ایران را نقد کرده است

از دیگر چهره‌های ادبی در دهه ۹۰ می‌توان به شرفی خبوشان اشاره کرد،‌که از نظر تکنیک و نثر داستانی امیدها و نویدهای دلپذیری را در ذهن مخاطبان ایجاد کرده است،‌ در این میان نباید از نویسندگان انقلاب اسلامی غفلت کرد، یل نویسندگان انقلاب یعنی رضا امیرخانی و رمان "رهش" او که روایت این روزهای روزگار ماست و تصور می‌کنم این اثر داستانی صریح ترین اثری باشد که در تمام چهل سال اخیر نظام دیوانی و مناسبات سیاسی و اجتماعی را در بوته نقد قرار داده است، این رمان صریح‌ترین اثر ادبی در نقد مناسبات سیاسی ماست، از طرفی رهش تنها رمانی است که جرئت، شهامت و اشراف آگاهانه به خرج داده و به سراغ  یک موضوع سیاسی امنیتی و بین المللی به نام مسأله باغ سفارت انگلستان رفته است.

جبهه فرهنگی انقلاب از باب در اختیار داشتن، تاسیس و توسعه رسانه‌های مکتوب روز به روز تهی‌تر از قبل می‌شود

**:  حال که بخشی از ویژگی‌ها و نقاط مثبت و چهره‌های مثبت ادبیات داستانی دهه ۹۰ را اشاره کردید،، اجازه دهید برویم به سراغ آفت‌ها و کاستی‌های ادبیات داستانی در دهه ۹۰.

مهمترین آسیب تکرار موضوع و مضمون است. مشکل دیگر ادبیات داستانی در دهه ۹۰ مساله رسانه است، همه ما می‌دانیم که ادبیات موضوعی تک ساحتی نیست که در یک جنبه و آن هم خلق اثر مورد بررسی قرار گیرد؛ چرخه و منظومه‌ای از اقدامات مختلف از جمله رسانه، رونق قابل توجهی در ادبیات داستانی دارد، اما واقعیت این است که ما در جبهه خودی با کم‌رنگ شدن رسانه‌های ادبیات داستانی مواجه هستیم، شاید شما بگویید که عمر رسانه‌های کاغذی به سر آمده است،‌ اما مساله این است که چرا در جبهه روشنفکری روز به روز شاهد این هستیم که هم مجلات تخصصی منتشرمی‌شود و هم مجلات فرهنگی به صورت ویژه به ادبیات داستانی می‌پردازند، اما جبهه فرهنگی انقلاب از باب در اختیار داشتن، تاسیس و توسعه رسانه‌های مکتوب روز به روز تهی‌تر از قبل می‌شود.

یکی دیگر از گرفتاری‌ها و کاستی‌های ادبیات داستانی در دهه ۹۰ ، ظهور نویسنده‌های استاد ندیده است،‌ نه اینکه هیچ کلاس و تدریسی برای ادبیات داستانی در این دهه وجود نداشته باشد، انواع آن را داشته و داریم، اما کجاست استادی که حقاً برازنده تدریس و شایسته درس و بسط ادبیات داستانی باشد و داستن نویس فهیم پرورش دهد، برخی از این موسسات فعال گاهی گل به خودی هم زده‌اند، برای نمونه موسسه شهرستان ادب موسسه‌ای است که کارگاه‌ها و کلاس‌های بسیاری را در زمینه آموزش نویسندگی برگزار کرده و از جبهه انقلاب نیز به شمار می‌رود، اما رمانی را اخیرا منتشر کرده است که تبلیغ آیین مندایی است.چگونه و چرا باید از این موضوع گذشت؟

جایزه جلال از ابتدا هم ابهتی نداشت / با پول‌پاشی بین نویسندگان نمی‌توان اعتبار کسب کرد

**: در میان آسیب‌ها به جوایز ادبی اشاره نکردید، به نظر می‌رسد، جوایز ادبی چون جلال و کتاب سال نیز گویی دیگر از ابهت سابق برخوردار نیستند،‌ برخی انتخاب سال‌های اخیر این جشنواره‌ها را دلیل می‌دانند و برخی دیگر تنزل کیفی آثار تولید شده در سال‌های اخیر. نظر شما در این زمینه چیست؟

به نظر بنده جایزه جلال از ابتدا ابهت لازم را نداشت، یک جایزه نقدی فوق‌العاده سنگین (۱۱۰ سکه بهار آزادی) برای برگزیدگان پیش بینی شده بود که البته الان کمتر شده است، اما به زودی متوجه شدند با پول‌پاشی بین نویسندگان نه برای خود نه برای نویسندگان نمی‌توانند اعتبار کسب کنند، با وجود همه جذابیت‌ها و اهمیتی که جایزه جلال دارد، ما شاهد نیستیم که این جایزه توانسته باشد در جامعه جریان ادبی ایجاد کند، بزرگترین مشکل جایزه جلال هم که با بسیاری از جوایز دیگر شباهت دارد، تکرار اسامی است، دوستان باید از رانت بازی در داوری فاصله بگیرند، تا زمانی که رانت‌خورها داوری جشنواره‌ها را عهده‌دار هستند، اجازه نمی دهند، جشنواره ها احساس رقابت را در چشم و دل نویسنده و مخاطب برانگیزانند.

**: در این شکی نیست که ادبیات داستانی پس از انقلاب دچار پوست اندازی شد و انقلاب نویسندگان شاخص خود چون سیدمهدی شجاعی‌، محمدرضا بایرامی‌، احمد دهقان و ... را خلق کرد،‌ اما به نظر می‌رسد، اینک در ۴۰ سالگی ادبیات داستانی انقلاب وضعیت افق پیش رو مشخص نیست.

بله طبیعتاً ما باید پوست‌اندازی در مضمون را شاهد می‌بودیم، چون انقلاب و جمهوری اسلامی رخ داده بود، باورها و ارزش‌های مردم، شعارهای بزرگی مثل عدالت و عدالت طلبی، اتفاق های عظیمی چون دفاع مقدس از انقلاب بیرون آمد و در جامعه ملی، بین‌المللی و منطقه‌ای متجلی شد، از باب مضمون، این پوست اندازی کاملاً طبیعی بود، این نویسندگان عموماً آثارشان یا درباره مفاهیم دینی و اعتقادی است یا موضوعاتی مانند دفاع  مقدس را مورد توجه قرار داده بودند.

اما پوست اندازی دیگری باید رخ می‌داد و آن بهره‌مندی از ابزارهای تکنیکال ادبیات بود، ما در استفاده از تکنیک‌های جدید ادبی در جهان جا ماندیم، هنوز آثار خوش مضمون  و مفهمومی ما نتوانستند از تکنیک‌های پیش روی ادبیات داستانی جهان بهره‌مند شوند و ما نیاز به پوست اندازی جدیدی داریم تا همدوش آثار تکنیکال ادبی امروز حرکت کنیم.

باید نگران سکولار شدن ادبیات در ده سال آینده باشیم

در ده سال آتی ما با دو موضوع خیلی جدی مواجه خواهیم بود،‌  یک این که ادبیات با سرعت بسیار زیادی از خانه کاغذی به خانه رسانه‌های بدون کاغذ یعنی شکبه‌های اجتماعی کوچ کرده است، نویسنده ما قبل از آموختن تکنیک ادبی، قبل از انتخاب مضمون شایسته‌ای که برای مخاطب اهمیت داشته باشد، باید مدیوم انتشار اثر و اقتضائات جامعه شبکه ای و فضای مجازی را بشناسد تا بتواند با مخاطب خوب ارتباط برقرار کند و دو این که برای ۱۰ سال آینده باید نگرانی سکولار شدن ادبیات را داشته باشیم‌، ما اگر واقعیت های اجتماعی را درک نکنیم و اگر جوهره دین اسلام یعنی اخلاق را در آثار ادبی متجلی نکنیم، خواسته یا ناخواسته حتی اگر ادعای بچه مسلمان بودن داشته باشیم، به سمت و سوی سکولار شدن پیش‌ می‌رویم تا زمانی که ما در محافل ادبی و جشنوراه‌های خودمانی برای نویسنده‌های خودی صلوات می‌فرستیم و از واقعیت‌های امروز جامعه و نیازهایی که جریان‌های دینی و عرفان‌های کاذب ایجاد کردند و ضرورت پاسخگویی به این انحرفات فکری را درک نکنیم، نمی‌توانیم به موفقیتی که انتظار داریم دست یابیم و متاسفانه به ادبیات سکولار مبتلا خواهیم شد.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر