به گزارش مشرق، در طول دو قرن گذشته مهمترین نقش آفرینی فرانسویها در سیاست خارجی ایران کمک به بازسازی ارتش عشایری قاجارها در میانه نبردهای ایرانیان با ارتش تزاری در قفقاز بوده است. این همکاری که ماحصل ضدیت ناپلئون با امپراطوری تزارها بود، منجر به امضای «تفاهمنامه فینکنشتاین»، بین «میرزا محمدرضاخان قزوینی» نماینده فتحعلیشاه قاجار و «ناپلئون بناپارت» در لهستان شد.
بیشتر بخوانید:
ایران درخواست ماکرون برای مذاکره موشکی را رد کرد
آیا فرانسه قصد داشت ترامپ را با ظریف روبرو کند؟
علیرغم امیدواری فراوان ایرانیان به این قرارداد و اعزام «ژنرال گاردن» برای آموزش سپاهیان قاجاری، شکست ارتش فرانسه در دروازههای مسکو و امضای تفاهمنامه صلح تیلسیت بین ناپلئون و امپراطوری تزارها سبب شد تا بار دیگر ایران در جنگهای قفقاز تنها شود.
این اتفاق سبب شد تا فتحعلیشاه قاجار دست به دامان انگلیس شود و فرانسه تا دو قرن تبدیل به یک بازیگر حاشیه ای در سیاست خارجی ایران تبدیل شود. حالا بعد از ۲۰۰ سال فرانسه بار دیگر به دنبال نقش آفرینی جدی در سیاست خارجی ایران این بار نه در نقش یک حامی بلکه در نقش یک میانجی است.
*همه چیز از خروج آمریکا از برجام آغاز شد
زمانی که دونالد ترامپ علی رغم اصرار اروپایی ها تصیم گرفت به صورت یکجانبه از برجام خارج شود، کمتر کسی در واشنگتن تصور میکرد که تنش بین ایران و آمریکا این چنین رشد کند اما تصمیم جدی ایران برای برداشتن گامهای جدی برای مقابله با اقدامات تنشزای آمریکا و همچنین شلیک به پهپاد متجاوز نیروی دریایی این کشور در کوههای مبارک آباد استان هرمزگان نشان داد که تهران تا چه اندازه در خصوص حفظ امنیت کلی خود جدی است.
در این میان حرکت تهران به سمت کاهش تدریجی تعهدات برجامی خود نشان داد که محاسبات آمریکاییها درباره انفعال تهران در مواجهه با اقدامات واشنگتن تا چه اندازه دور از حقیقت است.
*فرانسه سمجترین میانجی
تعداد روایتهای رسمی و غیر رسمی از رفت و آمد خیل میانجیها بین تهران و واشنگتن در طول یک سال گذشته از حساب و کتاب خارج شده است. بلند پایه ترین میانجی شینزو آبه نخست وزیر ژاپن بود که سفر وی به تهران با پاسخ منفی ایران مواجه شد.
اما اگر نخست وزیر ژاپن ناکام ترین میانجی بود، امانوئل ماکرون رییس جمهور فرانسه را می توان سمج ترین میانجی نامید. دغدغههای فرانسه برای حفظ توافق هستهای با ایران بیش از آن که ناشی از دغدغههای اقتصادی پاریس باشد، ریشه در نگرانیهای به جای کاخ الیزه درباره امنیت خود و اروپا دارد.
واقعیت این است که آمریکاییها به خوبی برای سایر متحدان خود روشن کردهاند که دیگر تحمل هزینههای وحشتناک نظامی برای حفظ امنیت اروپا را ندارد و اروپایی ها باید برای حفظ شرایط فعلی بر ارتشهای ملی خود تکیه کنند. بازتاب این تغییر سیاست راهبردی امضای یک تفاهم نامه راهبردی برای تشکیل ارتش ملی اروپا بین فرانسه و آلمان و افزایش احتمالی هزینه های نظامی بود.
با این حال حتی اگر اروپاییها راه طولانی برای کسب یک استقلال نسبی در حوزه نظامی و امنیتی دارند. انفعال بریتانیا در مقابل تصرف کشتی خود از سوی ایران و عدم توانمندی یگان دریایی بریتانیا در تنگه هرمز نشان داد که تا چه اندازه ارتشهای اروپایی از دوران اوج خود فاصله دارند.
حالا با تصور این که یک درگیری گسترده در منطقه خاورمیانه چه تبعاتی برای اروپا دارد، تلاش فرانسه برای ایفای نقش میانجی و کاهش تنش قابل فهمتر خواهد بود.
*فرانسه پلیس بد سابقه
با در نظر گرفتن این که نقش فرانسه در مذاکرات هستهای همواره نقش پلیس بد بوده است، تصور میانجی گری پاریس بین ایران و آمریکا کمی دور از ذهن است.
زمانی که در سال ۲۰۰۲ با جوسازی رسانهای گروهک تروریستی منافقین، مساله هستهای ایران بهانهای برای فشار بر تهران شد و با فشار آمریکا قطعنامه تند و تیزی در آژانس بین المللی علیه ایران صادر شد، اروپاییها به رهبری سه کشور فرانسه، آلمان و برتانیا تلاش کردند تا ایفای نقش اساسی در حل و فصل این ماجرا جایگاه قاره سبز را در معادلات جهانی ایفا کنند. اگرچه در ابتدا این فرآیند با خوشبینی فراوانی آغاز و در پی سفر وزرای این سه کشور به تهران بیانیه سعد آباد صادر شد، اما با گذشت زمان روشن شد اروپایی توان رسیدن به یک توافق مستقل با ایران را ندارند.
حتی زمانی که ایران در ماه اوت سال ۲۰۰۴ و با پذیرفتن توافق پاریس عملا تمام فعالیتهای هستهای خود را متوقف کرد تا به یک توافق جامع دست پیدا کند، پاسخ اروپایی چیزی جز یک بسته پیشنهادی بسیار ناقص و تا حدی تحقیرآمیز نبود. در حقیقت همانگونه که «یوشکا فیشر» وزیر خارجه وقت آلمان به «علی لاریجانی» دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی ایران در سال ۲۰۰۶ و در برلین یاد آوری کرد، اروپاییها قصد توافق داشتند، اما آمریکاییها تمایلی به آن نداشتند.
عدم توان اروپاییها برای رسیدن به یک توافق مستقل در ایران در نهایت به شکست مذاکرات هستهای در چارچوب توافق پاریس و آغاز دوباره فعالیت تاسیسات هستهای اصفهان در ماه اوت سال ۲۰۰۵ انجامید.
شکست این مذکرات و در کنار آن روی کار آمدن دولتهای راستگرا در کشورهای اروپایی از جمله ریاست جمهوری نیکولا سارکوزی در فرانسه موضع اروپا در پرونده هستهای ایران را عملا در یک جبهه و به همراه آمریکاییها قرار داد.
در سالهای بعد از آن فرانسه همیشه تندترین مواضع را نسبت به برنامه هستهای ایران را اتخاذ کرد و حتی در برقراری تحریمهای یکجانبه نفتی و بانکی از سوی اتحادیه اروپا در سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ به عنوان یک کشور پیشگام عمل کرد.
اگرچه تا سال ۲۰۱۳ فرانسه به عنوان یک متحد نزدیک با آمریکا در پرونده هستهای ایران همکاری کرد، اما انتشار خبر مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا در عمان سیاستمداران فرانسوی را همچون همتایان خود در کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی غافلگیر کرد؛ مذاکراتی که از سال ۲۰۱۱ و با نامه باراک اوباما آغاز و منجر به تصریح پذیرش حق غنیسازی در ایران شد. بر خلاف اعراب، واکنش فرانسویها عاقلانهتر بود.
البته آنها جزیی از گروه مذاکرهکننده با ایران بودند و به صورت طبیعی دست آنان برای تاثیر بر جریان مذاکرات بسیار بازتر از رژیم صهیونیستی و کشورهای حاشیه خلیج فارس بود. اولین نشانههای مشکلتراشی فرانسوی در مذاکرات ژنو ۲ خود را نشان داد. زمانی که ایران و کشورهای پنج به علاوه یک در آستانه یک توافق مقدماتی قرار داشتند و فرانسویها با مجادله بر سر رآکتور هستهای اراک باعث عقب افتادن آن شدند.
رآکتور هستهای اراک یک رآکتور آب سنگین بود که با استفاده از سوخت غلظت پایین فعالیت میکرد و فرانسویها خواستار ملاحظات بیشتری در خصوص ادامه فعالیت این راکتور بودند. واقعیت این بود که چارچوبهای فنی در خصوص رآکتور اراک و محدود کردن آن برای تولید پلوتونیم از مدتها قبل روشن بود و همه طرفها بر این نکته تاکید داشتند که فرانسه تنها به دنبال اشکالتراشی بیجاست.
پس از آن بود که «لوران فابیوس»، وزیر خارجه وقت فرانسه به گربه سیاه مذاکرات موسوم شد و بار اصلی انتشار اخبار منفی از مذاکرات را بر عهده داشت. حتی در زمانی که ایران و آمریکا به تفاهم قطعی در خصوص حجم و میزان غنیسازی در مذاکرات لوزان سوییس در سال ۲۰۱۵ دست یافته بودند، باز هم فرانسه بر موضع خود در خصوص عدم به رسمیت شناخته شدن غنیسازی بومی در ایران تاکید میکرد.
با در نظر گرفتن این سابقه اعتماد به فرانسویها برای میانجیگری بین ایران و واشنگتن دور از ذهن برسد با این حال به نظر میرسد که ماکرون مصرانه به دنبال ایجاد نوعی مذاکره بین ایران و آمریکا است.
از ابتدای سال ۲۰۱۹ تاکنون چندین بار بین روسای جمهور ایران و فرانسه مکالمات طولانیمدتی شکل گرفته که آخرین بار نزدیک به ۱۰۰ دقیقه به طول انجامیده است. تاکنون خبرهای گوناگون اما تائیدنشدهای از مذاکرات دو طرف به بیرون درز کرده که شاید نقطه اوج آن سفر محمدجواد ظریف به بیاریتز در حاشیه اجلاس گروه ۷ و دیدار با لودریان وزیر امورخارجه فرانسه و ماکرون رییس جمهور فرانسه است.
برخی از اخبار نیز حاکیست که پیشنهادهایی در خصوص تبادلات بانکی و نفتی مبادله شده و ماکرون در نشست خبری خود با ترامپ در پایان اجلاس جی ۷ از تدوین یک نقشه کاری برای حل مشکلات موجود خبر داد.
در کنار این ماکرون دوشنبهشب در جریان کنفرانس خبری مشترک با رئیسجمهور آمریکا از تلاش برای انجام یک دیدار بین حسن روحانی رئیسجمهور ایران و دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا سخن گفت؛ دیداری که ترامپ میگوید در شرایط مناسب آماده انجام آن است.
بیتردید ماکرون به دنبال آن است تا با فراهم کردن مقدمات چنین دیداری خود و کشورش را در عرصه بینالمللی بهعنوان یک میانجی قدرتمند به ثبت برساند اما به یقین در تهران، هرگونه دیدار با رئیسجمهور آمریکا از منظر افکار عمومی با تردیدهای جدی مواجه خواهد بود.
دیدار با رئیسجمهوری که بولتون ضدایرانی را یکسوی خود و ۱۲ خواسته اعلامی پامپئو را در دیگرسوی خود دارد و تعهدش را به امنیت رژیم صهیونیستی بارها اعلام کرده، با خروج از برجام عهدشکنی خود را اثبات کرده و در مذاکرات با کره شمالی هم نشان داده که واقعا به دنبال حل مناقشه نیست و از کوچکترین تحریم خود نمیگذرد، تا چه حد میتواند درست تلقی شود؟ آن هم با میانجیگری کشوری که تا همین چندی پیش، بیشک نقش خود را بعنوان پلیس بد به اثبات رسانده بود.