به گزارش مشرق، رسانهها و مقامهای غربی در روزهای گذشته بعد از اتمام اجلاس سران کشورهای گروه 7 که به دلیل اختلافات میان اعضای برای اولین بار بدون صدور بیانیه مشترک به کارش خاتمه داد احتمال باز شدن باب گفتوگو میان ایران و آمریکا و مذاکره مجدد بر سر برجام را اصلیترین نتیجه این اجلاس عنوان میکنند.
به عنوان مثال، «هایکو ماس»، وزیر خارجه آلمان، «ژان ایو لودریان»، وزیر امور خارجه فرانسه و «دومینیک راب»، وزیر امور خارجه انگلیس بعد از نشست مشترک خود در روز جمعه درباره ایران در شهر هلسینکی تلاش برای «تحکیم دستاوردهای اجلاس گروه 7 » از طریق برقراری مذاکره بین ایران و آمریکا را از اولویتهای اتحادیه اروپا برشمردند.
بیشتر بخوانید:
استتار سوءمدیریت با مذاکره
ژنرالهای دولت روحانی یکی پس از دیگری افول کردند
آقای عراقچی! اروپا و آمریکا را فقط شوکِ توقف تعهدات سرعقل میآورد
از طرف دیگر، اما جمهوری اسلامی ایران هر گونه احتمال مذاکره با آمریکا را رد کرده و آن را منتفی دانسته است. «حسن روحانی»، رئیسجمهور ایران سهشنبه هفته گذشته گفت: «ما آنهایی که تحریم بر مردم روا داشتند و تروریسم اقتصادی را بر مردم ایجاد کردند، خاطرمان هست. هرگونه تحول در رفتار ما از توبه آنها آغاز میشود.»
وی گفت «آنها باید از راه و مسیر خطایی که رفتند برگردند. با احترام و تکریم، انقلاب و نظام و حقوق ملت ما را به رسمیت بشناسند و از خطاهایشان باز گردند" و افزود: "در رابطه ما با آمریکا بدون اینکه آمریکا از تحریمها دست بردارد و دور اشتباههایش خط بکشد، دچار تحول مثبتی نخواهیم شد.»
اما این سوال مطرح میشود که چرا مذاکره با آمریکا منتفی است و سودی برای کشور ندارد؟
1- نخستین دلیل در رد مذاکره با آمریکا، تجربه برجام است. این توافق و نحوه خروج آمریکا از آن به تنهایی برای تغییر پارادایمی نحوه نگاه به مذاکره به آمریکا برای کسانی که به هر نوع گفتوگو با این کشور اعتقاد دارند کفایت میکند. خروج آمریکا از یک توافق مورد تأیید شورای امنیت سازمان ملل به زبان ساده به معنی آن است که هیچ قاعده و قانون بینالمللی نمیتواند ضمانتی برای جلوگیری از نقض عهد آمریکا محسوب شود.کشوری که بالاترین تضمین ممکن بینالمللی (قطعنامه شماره 2231 شورای امنیت) را زیر پا گذاشته به هر توافق دیگری نیز میتواند پایبند نباشد.
اینکه ایران بخواهد با تصویب توافق جدید در کنگره، از طریق ساز و کارهای داخلی در خود آمریکا جلوی بدعهدیهای واشنگتن را بگیرد نیز راه حلی است که عملاً ممکن نیست؛ کسانی که مسائل داخلی آمریکا را دنبال میکنند میدانند در کنگره آمریکا به زحمت بر سر موضوعی غیر از دشمنی با ایران میان اعضای دو حزب اتفاقنظر کامل وجود دارد. نگاهی به آمار رأیها در کنگره به طرحهای ضد ایرانی موید این نظر است: به عنوان مثال، در همان زمان اجرایی شدن برجام، طرح تمدید «قانون تحریمهای ایران» که مغایر با بندهای توافق هستهای محسوب میشد با 99 رأی مثبت و بدون رأی منفی در سنا به تصویب رسید. همین طرح با 419 رأی موافق و تنها یک رأی مخالف در مجلس نمایندگان آمریکا به تصویب رسید.
2- دومین دلیل این است که آمریکاییها پیشنهاد مذاکره و اصل آن را نه وسیلهای برای رفع خصومت و کاهش فشار بلکه ابزاری برای اِعمال دشمنی بیشتر و مکمل فشار میدانند. از نگاه آمریکاییها- آنطور که خودشان هم علناً میگویند- پیشنهاد مذاکره حین اعمال فشار راهبردی است که از یک سو در طرف مقابل تفرقه داخلی ایجاد میکند و از سوی دیگر، رد آن طرف مقابل را در معرض فشار مضاعف افکار عمومی قرار میدهد.
این خصلت، البته نه مختص ترامپ، بلکه ناشی از تعریفی است که آمریکاییها در کل از مفهوم مذاکره با کشورهای ناهمسو با منافع خودشان دارند. از نظر آنها، مذاکره با یک کشور یا طرف ناهمسو یا باید به متلاشی شدن کامل نظام فکری طرف مقابل و همسویی محض با منافع آمریکا منجر شود و یا به معنی رسمیت بخشیدن به طرف متخاصم است و به کل باطل است. از همین رو است که انتقاد اصلی ترامپ و دیگر منتقدان در آمریکا به توافق هستهای برجام این است که چرا با ایران بر سر سندی توافق شده که در آن برنامههایی برای محدود کردن تمامی مولفههای قدرت جمهوری اسلامی، اعم از برنامه موشکی، قدرت منطقهای، تفاسیر غیرغربی از حقوق بشر و به کل «جمهوری اسلامی بما هو جمهوری اسلامی» در نظر نگرفته شده است؟ انتقاد آنها این است که معنای توافقی که در آن جمهوری اسلامی هنوز از قدرت فکری برای الهامبخشی به مخالفان آمریکا برخوردار است جز رسمیت بخشیدن به این تفکر چیست؟
جالب آنکه، معماران آمریکایی برجام یعنی «باراک اوباما» و اعضای دولت او هم تعریفشان از مذاکره و نوع نگاهشان به آن دقیقاً با گروه مخالفانشان یکی است، یعنی آنها هم هدف نهایی خود از مذاکره را جایی قرار میدهند که بتوانند نظام فکری و قدرت الهامبخشی طرف ناهمسو را دچار فروپاشی از درون کنند، تنها اختلاف در اینجا است که آنها میگویند برجام ابزاری است که از رهگذر آن این هدف به صورت مرحله به مرحله محقق میشود و گروه مقابل معتقدند که برجام این هدف را محقق نمیکند و صرفاً به افزایش نفوذ و قدرت ایران منجر شده است.
شواهد این استدلال را میتوان در اظهارات متعدد مقامهای دولت اوباما درباره اهداف «فرابرجامی» که بارها به آن اشاره کردهاند ردیابی کرد. آنها به عنوان مثال، بارها در پاسخ به سوالات منتقدان به اهداف درازمدتی که از برجام مدنظر داشتهاند اشاره کرده و گفتهاند که این توافق میتواند جناح حامی آمریکا در داخل ایران را تقویت کرده و در نهایت، جمهوری اسلامی را در موضوعات موشکی، منطقهای، حقوق بشر و غیره هم سر میز مذاکره آورد.
مسئله صرفاً به ترامپ و اوباما یا برجام هم مربوط نیست، همانطور که گفتیم این رویکردی کلی است که در آمریکا نسبت به مذاکره با طرفهای ناهمسو وجود دارد و شواهد تاریخی دیگری هم دارد. مثال دیگر آن، توافق هستهای بین آمریکا و کره شمالی موسوم به «چارچوب توافق» است که 21 اکتبر سال 1994 میان دولت دموکرات «بیل کلینتون» از یک سو و دولت کره شمالی از طرف دیگر منعقد شد، اما دولت جمهوریخواه «جورج دبلیو بوش» سال 2003 به صورت یکجانبه از آن خارج شد.
دلیل خروج از این توافق را سالها بعد (2005) روزنامه نیویورکتایمز فاش کرد. این روزنامه نوشت دموکراتها در واقع یکی از اهداف پشت پرده این توافق را فروپاشی کره شمالی قرار داده بودند و بر همین اساس به این کشور وعده ساخت رآکتورهای آب سبک داده بودند. بعد از آنکه مشخص شد که نشانههایی از سرنگونی حکومت کره شمالی پدیدار نیست، دولت بوش پسر توافق را لغو کرده و از اجرای تعهدات آمریکا سر باز زد.
3- دولت ترامپ علیرغم پیشنهادهایی که برای «مذاکره بدون پیششرط» مطرح میکند، برنامهای برای کاهش فشار علیه ایران ندارد و احتمالاً از مذاکره چیزی جز یک عکس یادگاری همانند کره شمالی نمیخواهد. در همین راستا، چند ماه پیش روزنامه نیویورکتایمز به غیرواقعی بودن پیشنهادات ترامپ برای «مذاکره بدون پیششرط» با ایران اذعان کرد و نوشت: ««ژستهای ترامپ برای دیپلماسی چیزی بیش از نمایش نیست.»
این روزنامه به نقل از منابعی در خود دولت ترامپ گزارش داده بود او به دنبال آغاز روند واقعی دیپلماتیک با ایران نیست و برنامهای برای آن ندارد و صرفاً از طریق طرح این موضوع به دنبال آن است تا گامهای ایران برای کاستن از تعهدات برجامیاش را متوقف کند؛ از جمله شواهدی که نیویورکتایمز برای غیرواقعی بودن پیشنهادهای ترامپ برای مذاکره اشاره کرده بود این بود که دولت ترامپ هیچ طرحی به عنوان مشوق برای متقاعد کردن ایران به مذاکره آماده نکرده است.
البته گفتن اینکه آمریکا برنامهای برای مذاکره به معنی داد و ستد ندارد به معنی آن نیست که این کشور به چنین مذاکرهای احتیاج ندارد و به آن مشتاق نیست. به عکس، آمریکاییها به چنین مذاکرهای و گفتن اینکه توانستهاند جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره بکشانند، بسیار احتیاج دارند.
درباره دولت فعلی آمریکا، دونالد ترامپ در چند ماه اخیر به دلیل آنکه موفق نشده بر خلاف وعدههایش جمهوری اسلامی را بعد از خروج از برجام پای میز مذاکره بیاورد و ایران هم کاهش تعهدات برجامی خودش را آغاز کرده زیر رگبار انتقادها قرار گرفته. شدت فشارها و انتقادات روی او به اندازهای بوده که او در هفتههای گذشته مجبور شده برای پاسخ به منتقدان به توجیهها و دروغهای جورواجور متوسل شد.
ترامپ یکبار گفته که ایرانیها میخواهند به او زنگ بزنند اما «جان کری» مانع میشود، یکبار دیگر گفته که «امانوئل ماکرون» به ایرانیها سیگنال اشتباه میدهد، وگرنه آنها پای میز مذاکره میآمدند، یکبار دیگر گفته که ایرانیها مشتاق مذاکرهاند اما چون آدمهای مغروری هستند، ماندهاند چطور با او باب گفتوگو را باز کنند.
لازم به تأکید دوباره است که مسئله در اینجا شخص ترامپ نیست و هر جا سخن از او میرود، جایگاه او به عنوان رئیسجمهور آمریکا مد نظر است. آنچه مذاکره با آمریکا را از منطق خارج میکند این است که نیازی نیست ما احتیاجات طرفی را برطرف کنیم که اعتقادی به داد و ستد و مذاکره واقعی ندارد.
مقام معظم رهبری شهریورماه سال 97 در این خصوص میفرمایند: «حالا آقای رئیسجمهور که هیچ، وزیر خارجه و عناصر وزارت خارجه هم همینجور؛ هیچ معنی ندارد با اینها مذاکره کردن. البتّه شما این را هم میدانید و شاید بهتر از من بدانید که آمریکاییها احتیاج دارند به مذاکرهی با جمهوری اسلامی. دولتهای آمریکا -هم آن دولت قبلی، هم این دولت، هم دولت اسبق- همه احتیاج دارند نمایش بدهند که ما جایی مثل جمهوری اسلامی را کشاندیم پای میز مذاکره؛ این چیزی است که نیاز دارند. آن روزی که اوباما موفّق شد تلفنی با آقای دکتر روحانی صحبت بکند، اینها آنجا جشن گرفتند که خبرش بعداً رسید به ما از طُرُقی. اینها احتیاج دارند به این قضیّه؛ هیچ لزومی ندارد که ما این احتیاج آنها را برآورده کنیم.»
4- چهارمین دلیل در نفی مذاکره، در شرایطی که آمریکا به آشکارترین شکل و با بزککاریهای کمتری نسبت به گذشته به استفاده از زور برای تحمیل اراده خود روی آورده، یک دلیل روانشناختی است. در میان متخصصان علوم تربیتی و روانشناختی قاعده سادهای وجود دارد که رفتار غلط را نباید تقویت (تشویق) کرد, وگرنه تثبیت شده و به یک الگوی رفتاری دائمی تبدیل میشود. مثلاً والدینی که خواستههای کودکی که قشقرق به راه انداخته را برآورده میکنند ناخواسته این الگوی رفتاری را در ذهن او ثبت میکنند که راه رسیدن به خواستهها روشهایی غیر از درخواست منطقی، معقولانه و مبتنی بر گفتوگو است.
به همین قیاس، نرمش در برابر آمریکا، در شرایطی که این کشور هر آنچه از ابزارهای زورگویی در چنته دارد را به میدان آورده، نه تنها کمکی به کاستن از فشارها نخواهد کرد، آمریکا را در توسل به زور و تهدید وفشار مصممتر خواهد کرد و به طور کلی وابستگی مرضی این کشور به زورگویی را (که یک مرض تاریخی است) وخیمتر خواهد کرد و در نهایت به طرف مقابل هم یاد خواهد داد که راه مقابله با جمهوری اسلامی افزایش فشار و تهدید و تحریم است.
از همین روست که مقام معظم رهبری میفرمایند ما باید در شرایطی با آمریکا مذاکره کنیم که فشارها و هوچیگریهای این کشور نتواند در ما اثر کند. ایشان میفرمایند: «ما باید وقتی مذاکره کنیم، وقتی وارد این بازی خطرناک بشویم که فشار او، هوچیگری او، نتواند در ما تأثیر بگذارد بهخاطر یک اقتداری که داریم. بله، آنوقتی که جمهوری اسلامی از لحاظ اقتصادی، از لحاظ فرهنگی، به آن اقتداری که ما در نظر گرفتهایم برسد، آنجا برود مذاکره کند؛ حرفی نیست. امروز چنین چیزی وجود ندارد؛ ما اگر چنانچه برویم مذاکره کنیم، قطعاً این مذاکره به ضرر ما تمام خواهد شد؛ مذاکره با یک طرف زورگوی اینجوری، به ضرر ما تمام خواهد شد. بنابراین، مذاکرهی با آمریکا را امام هم ممنوع اعلام کردند بهخاطر همین جهت؛ بنده هم ممنوع اعلام کردم.»
5- پنجمین دلیل درباره اینکه چرا نباید با آمریکا مذاکره کرد به فطرت انسان برمیگردد. انسان را چه از جنبه فطری درنظر بگیریم و چه وجه طبیعت او را در نظر آوریم، هنگامی که با زورگویی مواجه میشود فطرتاً و طبیعتاً متمایل به مقاومت است نه کوتاه آمدن در برابر زور. بنابراین، عدم مقاومت در برابر دشمنان و کوتاه آمدن در برابر خواستههای آنها (که در مورد آمریکا مذاکره با ایران است) امری غیرانسانی، چه به لحاظ فطری و چه به لحاظ طبیعی، است.
آیتالله جوادی آملی در مقدمه کتاب «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت» انسان را دارای دو بعد و دو جنبه معرفی میکند. جنبه اول او جنبهی فطری انسان است که رو به سمت عدالت و کمال دارد و در واقع جنبهی الهی انسان همین جنبهی فطری اوست: فطرتالله التی فطر الناس علیها. آیتالله جوادی آملی تاکید میکند که هرجا در قرآن، خداوند متعال انسان را تکریم و عزیز و محترم میشمارد، ناظر به همین جنبه وجودی انسان است: "وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً" (سورهی اسراء آیه 70). امّا آنجا که قرآن انسان را شماتت میکند و عباراتی همچون «واکثرهم لایعقلون» و یا «الانسان انه کان ظلوماً جهولا» (سوره احزاب، آیه 42) را به کار میبرد، مربوط به جنبهی «طبیعت» سرکش انسان است که رو به طغیان دارد.
چه سرشت فطری انسان را در نظر بگیریم و چه جنبهی طبیعی او را مدنظر قرار دهیم، انسان به سبب جنبهی انسانی خود، اهل مقاومت در برابر زور است.
این موضوع به تازگی از طریق مفهومی به نام مبارزه با «درونیسازی ظلم» وارد ادبیات علوم انسانی هم شده است. درونیسازی ظلم عارضهای روانشناختی است که در آن طرفی (فرد، جامعه، گروه یا کشوری) که مورد اجحاف، تبعیض، زورگویی و به طور کلی ظلم دیگری واقع شده میپندارد به جای مقاومت در برابر ظالم، حقارت خودش را میپذیرد و به آن تن میدهد. صرف همین مفهوم نشان میدهد که انسان یا جامعه در صورتی که با خواستههای طرفی که زورگو است همراهی کند، باید در سلامت عقل خودش شک کند.
این پنج دلیل، البته تنها دلایلی نیستند که مذاکره با آمریکا در شرایط فعلی را نفی میکنند اما برخی از دلایل منطقی هستند که نشان میدهند مذاکره با آمریکا نه تنها سودی ندارد بلکه کاملاً به زیان است.