محمد سرافراز و روایت یک «نفوذ»

به گزارش مشرق، محمد سرافراز آبان ماه سال 93 با حکم رهبر انقلاب برای یک دوره پنج ساله به عنوان رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران منصوب شد، اما طولی نکشید که سرافراز از ریاست این سازمان استعفا داد و بازنشست شد. رهبر انقلاب اردیبهشت 95 در حکم انتصاب رئیس جدید سازمان از تلاش‌های انقلابی و ارزشی دلسوزانه‌ی سرافراز تشکر کردند و توصیه فرمودند که تلاش‌های او هرگز نباید فراموش شود.

بیشتر بخوانید:

سرافراز سوژه کدام سناریو شد؟

سرافراز مدت‌ها پس از استعفا فعالیت رسانه‌ای نداشت و به درخواست برخی از رسانه‌ها برای گفتگو نیز پاسخ رد داد، اما از چند ماه پیش گفتگوهایی با برخی از رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران انجام داد که نشان می‌دهد سرافراز از دوران مسئولیتش در صداوسیما دچار حاشیه‌هایی شده است.

محمد سرافراز در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی همراه با برادر خود (جواد سرافراز) -که بعدها در تیر ماه سال 60 در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید- ساختمان رادیو را در میدان ارگ تسخیر کردند و از همان روزها وارد صدا و سیما شد و در واحد ارتباطات مردمی مشغول به کار شد، اما چون مسئول آن بخش یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود، از سازمان بیرون آمد و همزمان با جنگ به سربازی رفت.

سرافراز در سن 21 سالگی به سازمان بازگشت و در رادیو مشغول به کار شد. او یک سال بعد، مدیر پخش شبکه اول سیما شد، اما در نیمه سال 62 از سازمان بیرون آمد و به روزنامه رسالت رفت و ابتدا مسئول بخش سیاست خارجی و سپس سردبیر این روزنامه شد.

با آغاز ریاست علی لاریجانی بر سازمان صدا و سیما و در سال 73 سرافراز مجدد به سازمان برگشت و این بار عهده‌دار معاونت برون‌ مرزی شد. او به مدت 20 سال معاون برون مرزی سازمان صدا و سیما بود و توانست با افتتاح شبکه‌های تلویزیونی سحر، پرس تی‌وی، العالم، کوثر، هیسپان تی‌وی و آی‌ فیلم و تحول در شبکه‌های رادیویی، این معاونت را به قول خودش از "تبعیدگاه سازمان" و "گود عرب‌ها" به رسانه‌ای پیشرو تبدیل کرد.

مدیریت تحول‌گرای سرافراز موجب شد که نام او در چند دوره به عنوان گزینه‌ احتمالی ریاست سازمان مطرح شود تا اینکه در سال 93 و با پایان یافتن دوره مسئولیت عزت الله ضرغامی با حکم رهبر انقلاب به این سمت برگزیده شد.

سرافراز با انتصاب به این سمت اعلام کرد که چابک‌سازی، صرفه‌جویی در هزینه‌ها و سیاست‌گذاری در سازمان را در دستور کار قرار داده است. 11 ماه پس از آغاز به کار سرافراز در سمت ریاست سازمان، او و مدیران صدا و سیما با رهبر انقلاب دیدار کردند. رهبری در آن دیدار از اقدامات مدیران و کارکنان رسانه ملی به ویژه سرافراز تشکر کردند و 13 صفت برای رئیس سازمان برشمردند.

«پرکاری»، «سخت‌کوشی»، «با همت بودن»، «منظم بودن»، «ساده‌زیست بودن»، «به‌دور از تشریفات و تجملات بودن»، «پاک‌دست بودن»، «حساس بودن در مورد بیت‌المال»، «شجاعت»، «برخورداری از جسارت در تصمیم‌گیری»، «خلاقیت»، «مبتکر بودن» و «نوآور بودن» 13 صفتی بودند که رهبر انقلاب به سرافراز نسبت دادند و البته فرمودند: این ویژگی‌ها بسیار باارزش و مورد تحسین است که باید استمرار داشته باشند و برای سازمان صداوسیما به‌عنوان یک سازمان فراقوه‌ای لازم و ضروری است.

امّا آقای سرافراز چند صباحی پس از مسئولیتش و با باز شدن پای شهرزاد میرقلی‌خان به حوزه ریاست، دچار حاشیه‌ها و چالش‌هایی شد که او را تا استعفا کشاند. او پس از استعفا فعالیت خاصی نداشت و شواهد اینگونه نشان می‌داد که احتمالاً بنا دارد از حاشیه‌ها دوری کند.

اما دیدار اوایل اردیبهشت امسال سرافراز با شهرزاد میرقلی‌خان -که اواخر سال 94 از ایران خارج و به عمان رفته بود- در مسقط، روند و تسلسلی از حاشیه‌ها و اظهارنظرهای عجیب و غریب را به همراه داشت. این روند نهایتاً تاکنون به کتابی که از آقای سرافراز با عنوان "روایت یک استعفا" در اواخر هفته گذشته منتشر شده، ختم شده است. کتابی که به نظر می‌رسد مشروح تحلیل و گمانه‌زنی‌های سرافراز از تمام آنچیزی است که او را به این مواضع و به شخصیت فعلی‌اش کشانده است. از این نظر بررسی این کتاب و مولفه‌های متصل به این مسئله می‌تواند در تحلیل اینکه چرا آقای سرافراز به اینجا رسیده است بسیار کمک کننده باشد.

درباره جزئیات کتاب آقای سرافراز می‌توان ورود و آنها را بررسی کرد؛ اما هدف این کتاب چنین نیست و به نظر می‌رسد بررسی جزئی آن نیز کمکی به فهم کلی ماجرا نکند. امّا چیزی که می‌توان در این زمینه به قطع گفت آن است که دست‌کم غلط بودن برخی روایت‌های آقای سرافراز برای نگارنده این متون مشخص است.

مثلاً درباره موضوع اخلال در یک مزایده‌ مهم برای صداوسیما و کنارکشیدن بانک توسعه تعاون (وابسته به وزارت تعاون) از مزایده که آقای سرافراز بارها در گمانه‌زنی‌های خود -چه در مصاحبه با عبدالرضا داوری و چه در همین کتاب- مطرح کرده و گفته است که آقای ربیعی وزیر وقت کار، رفاه و تامین اجتماعی به دلیل دوستی خود با آقای طائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه این اقدام را صورت داده، تحقیقات  نشان می‌دهد که اساساً چنین مسئله‌ای در میان نبوده و آقای ربیعی بنا به ملاحظات دولت این کار را انجام داده است. و جالب اینجاست که آقای سرافراز دقت نکرده است که خود خانم میرقلی‌خان نیز در اظهارنظری این مسئله را تایید کرده که آقای روحانی به بانکها دستور داده بود که همکاری‌شان را با صداوسیما قطع کنند.

آقای سرافراز تقریباً برای هیچکدام از این ماجراهای خود سندی ارائه نمی‌کند و از لحن و تصریح او نیز مشخص است که او بنابه تصورات و تشخیص‌هایی که درباره افراد دارد، اینگونه تحلیل کرده است.

هرچند می‌توان به ایشان خرده گرفت که چرا مثلاً در همین زمینه اینچنین نتیجه نمی‌گیرد که آقای ربیعی به درخواست رئیس جمهور چنین کاری را صورت داده؛ چرا که بررسی‌ها نشان می‌دهد این موضوع به واقعیت نزدیک‌تر است و حتی اگر چنین ادعایی هم نکنیم مولفه‌ها و عناصر تحلیلی بیشتر به سمت چنین گمانه‌زنی‌ای است. چرا که دولت آقای روحانی اساساً با صداوسیما میانه خوبی نداشته و در برهه‌های مختلف تلاش کرده است عایدی و بودجه چندانی نصیب صداوسیما نشود.

نامه‌ی چندی پیش آقای رئیس‌جمهور به نوبخت مبنی بر اینکه بودجه صداوسیما صرفاً در صورت صلاحدید نمایندگان دولت تخصیص یابد، خود گواه مهمی در این زمینه است. اما آقای سرافراز به دلیل پیش‌فرضی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت ترجیح داده است به نحو دیگری ماجرا را روایت کند.

درباره بخش‌های دیگری از کتاب نیز می‌توان به همین صورت احتجاج کرد؛ امّا بهتر آن است که به فضای کلانی که برای آقای سرافراز ساخته شده پرداخته شود. او در کل به  این تصویر رسیده است که یک دست و حکومت پنهان نیرومندی از بیرون صداوسیما را عملاً از دست آقای سرافراز خارج کرده و یا در کار او اخلال‌های جدی به وجود آورده تا او را زمین بزند.

این ادعای محوری سرافراز است که باید محک زده شود. البته آقای سرافراز این ادعاها را درباره بخش‌هایی مطرح می‌کند که کار او را ساده می‌کند؛ اطلاعات سپاه و بیت‌رهبری و مجموعه‌هایی از این دست که به واسطه‌ی ماهیت خود کمتر می‌توانند روندها و روال‌های موجود و جزئیات اقدامات را هر روزه و به صورت مکرر در رسانه‌ها بیان کنند و اگر وارد چنین میدانی شوند قاعدتاً آنکه بیشترین سود را می‌برد طرف خارجی خواهد بود که به راحتی می‌تواند اطلاعات ذی‌قیمتی را کشف کند. اما محک این ادعای آقای سرافراز نیازی به اطلاعات ندارد و با یک تحلیل ساده می‌توان درباره آن سخن گفت.

اگر این ادعای آقای سرافراز پذیرفته شود که حکومت پنهانی در میان بوده که از همان روزهای اول مانع او بوده و در کار او اخلال ایجاد کرده است، تصاحب سمت ریاست مجموعه حاکمیتی بسیار مهمی به نام صداوسیما توسط خود او چگونه باید تحلیل شود؟

آیا خود آقای سرافراز هم جزئی از همین حکومت پنهان است؟ آقای سرافرازی که به گفته خودش فقط یک خبرنگار در روزنامه رسالت بوده اما نهایتاً به ریاست صداوسیما رسیده است! اگر چنین حکومت پنهانی که بنا دارد همه چیز را در قبضه خود داشته باشد چنین توانمندی ندارد که نگذارد یک خبرنگار معمولی روزنامه رسالت به ریاست صداوسیمای مملکت برسد دقیقاً چه حکومت پنهانی است؟

از این موارد نمونه‌های متعددی را می‌توان در کتاب تحلیل کرد؛ اما به نظر می‌رسد مسئله‌ی اصلی آقای سرافراز ماجرای خانم «شهرزاد میرقلی‌خان» است. در واقع خانم میرقلی خان «دال مرکزی» تمام حاشیه‌های امروز آقای سرافراز است و رئیس سابق صداوسیما از آنجا که در این مسئله با نهادهای مختلف از جمله اطلاعات سپاه به مشکل برخورده، همه‌ی ماجراها و تاریخ را هم به نحوی روایت می‌کند که از دل آن چیز دیگری بیرون بیاید. آقای سرافراز مشخصاً از اینکه دستگاه‌های نظارتی به او درباره خانم میرقلی‌خان تذکر داده‌اند گله‌مند است. 

او در این زمینه به آن نتیجه‌ای که دستگاه‌های اطلاعاتی و نظارتی رسیده‌اند نرسیده و از همین روست که در بسیاری از مسائل دیگر نیز روایت را تغییر داده و حتی تحلیل آن را قلب کرده است.

این مسئله بارها و بارها و از جمله در همین کتاب نیز توسط آقای سرافراز به عنوان کانون درگیری‌های او در صداوسیما بیان شده است. آنگونه که خود خانم میرقلی‌خان و آقای سرافراز نیز تصریح کرده‌اند دستگاه‌های نظارتی به آقای سرافراز گفته‌اند که خانم میرقلی‌خان می‌تواند از مصادیق نفوذ باشد و به همین دلیل بهتر است از سازمان صداوسیما به عنوان یکی از مهمترین نهادهای حاکمیتی کنار گذاشته شود.

آنچنان که میرقلی خان و سرافراز روایت کرده‌اند دستگاه‌های نظارتی به آنها گفته‌اند که حتی حضور 5 ساله خانم میرقلی‌خان در زندانهای امریکا نیز به احتمال زیاد ساختگی است و سند متقنی در این زمینه وجود ندارد.

اتفاقاً بررسی‌ها در تهران و واشنگتن نیز نشان می‌دهد که اسناد قابل اتکایی برای آنکه خانم میرقلی‌خان 5 سال در زندان بوده باشد وجود ندارد، اما اساساً بهتر است فرض کنیم آقای سرافراز در این باره هم درست می‌گوید! اما مسئله این است که آیا نشانه‌هایی بهتر از آنچه اخیراً از خانم میرقلی‌خان در فضای مجازی ارائه شده می‌توان برای نفوذ او ارائه کرد؟

صرف‌نظر از ظاهر خانم میرقلی‌خان که هیچ نسبتی با نهاد حاکمیتی چون صداوسیما ندارد و البته خود آقای سرافراز هم در این باره مخالفتی نمی‌کند(یعنی می‌پذیرد که ظاهر او در صداوسیما نامتعارف بوده)، مواضع و نامه‌هایی که او در صفحات شخصی خود در فیس بوک و یوتیوب و اینستاگرام مطرح می‌کند هیچ فاصله‌ای با یک فرد ضدانقلاب و مخالف تمام اصول جمهوری اسلامی ندارد.

او عملاً جمهوری اسلامی را نظام نامشروع و غیرمردمی و با هزاران برچسب و وصله‌ی عجیب و غریب خطاب می‌کند و مدعی می‌شود که در آینده اطلاعاتی را افشا می‌کند که اساس جمهوری اسلامی را زیر سوال می‌برد! البته خانم میرقلی‌خان بارها در این باره زمان ارائه کرده اما با پایان هرکدام از این زمان‌بندی‌ها هم چیزی ارائه نشده است، اما همین رویکرد و موضع او نشان می‌دهد که او هیچ نسبتی با جمهوری اسلامی ندارد.

آیا آقای سرافراز در این مدت نتوانسته به این جمع‌بندی برسد که  اگر خانم میرقلی‌خان واقعاً یک زندانی عادی بوده و مظلوم است، چگونه چنین فردی تحت حمایت پادشاهی عمان است و چنین جایگاهی در این پادشاهی دارد؟ حال اگر آقای سرافراز در گذشته در این باره دچار تردید بوده که حضور چنین فردی با  چنان مواضعی مصداق نفوذ در صداوسیماست، حالا و پس از اتفاقات و ماجراهای اخیر نمی‌تواند هیچ شک و شبهه‌ای داشته باشد. لذا آیا بهتر نیست که با اصلاح این دال مرکزی، آقای سرافراز درباره بقیه مسائل نیز تجدید نظر کند؟

همچنان که رهبر انقلاب نیز در دیدار مسئولان صداوسیما بیان کردند آقای سرافراز مدیری پاک‌دست و ساده‌زیست و منظم و با همت و... بود و قریب به اتفاق همه‌ی آن اوصاف همچنان درباره ایشان صادق است اما مسئله اینجاست که به نظر می‌رسد مسئله‌ی نفوذ پیچیده‌تر از مسائل روزمره سیاست است و فردی همچون خانم میرقلی‌خان توانسته‌ است با یک نفوذ عجیب و برنامه‌ریزی شده جمهوری اسلامی ایران را از یکی از مدیران شایسته خود محروم کند.

نحوه‌ی تاثیر این نفوذ بر آقای سرافراز به حدی بوده است که غیر از شکل‌گیری یک تحلیل غلط کلان درباره اوضاع کشور برای او، درباره مسائل بین‌المللی نیز دچار یک تشویش عجیب شده است. آقای سرافراز که روزگاری مدیر برون‌مرزی صداوسیما و یکی از مسلط‌ترین افراد به تحولات بین‌الملل در ایران بود، به دلیل بغضش از چنین تصویری که برای خود ساخته حتی برای روز حمله‌ی آمریکا به ایران هم زمان تعیین کرده و می‌گوید که امریکا بعد از ماه رمضان به ایران حمله خواهد کرد! در حالی که چند ماهی هم از ماه رمضان گذشت و چنین اتفاقی نیفتاد.

تاریخ روایت‌های مهمی از گرفتار شدن و تغییر مسیر جدی افراد پاک‌دست و سالم به واسطه‌ی تحلیل‌ها و تصویرسازی‌های غلط دارد. رفاعه‌بن‌شداد که ماجرای او به واسطه‌ی محرم و پخش های مکرر فیلم مختارنامه در این ایام برای مردم آشناست از جمله این روایت‌هاست.

آنچنانکه تاریخ روایت کرده و مختارنامه به تصویرکشیده، او انسانی سالم و واقعاً در پی عدالت بود و جزو توابینی به شمار می‌رفت که حقیقتاً می‌خواستند جان خود را برای انتقام امام حسین(ع) فدا کنند، اما تحلیل‌های غلط سیاسی او را به جایی کشاند که نهایتاً‌ چشم باز کرد و دید که پیش‌نماز شمر شده است! تاریخ می‌تواند برای بسیاری تکرار شود؛ آقای سرافراز هم این روزها مانند احمدی‌نژاد تیتر یک بی‌بی‌سی و رسانه‌های معاندی شده است که دوست دارند سخنان او را تاییدی بر ادعاهای خود بگیرند. ماجرا مشابه داستان رفاعه است اما تفاوت اینجاست که آقای سرافراز وقت برای جبران دارد اما رفاعه زمانی به فکر جبران افتاد که اجل فرصت زیادی در اختیارش نگذاشته بود.

برچسب ها:

سیاسی