جریان شناسیِ بهانه‌جویی دولتی‌ها

به گزارش مشرق، صرف‌نظر از نظرسنجی‌ها، موضع‌گیری‌های رسمی و غیررسمی و بحث‌هایی که در محافل سیاسی و رسانه‌ای مطرح می‌شود و حتی تجربه‌ای که در چند انتخابات گذشته پیش‌روی تحلیلگران قرار گرفته، اگر برای دقایقی میان مردم قدم بزنید و چند دقیقه‌ای با آنها هم‌کلام شوید، خواهید فهمید که فهم مشترک و ادبیات نزدیک به‌همی، بین بسیاری از مردم شکل گرفته است، اینکه آنها مرزهای دلبستگی به جریان‌های سیاسی را درنوردیده‌اند، خیلی از مردم تفاوتی بین جناح های سیاسی قائل نیستند و دیگر برایشان مهم نیست که چه کسی پیروز انتخابات است و کدام جناح در قدرت. این مساله را می‌شود درمورد اصولگرایان و تحلیل مدل رفتاری بدنه رای آنها در انتخابات مجلس و شورای شهر گذشته به‌خوبی رویت کرد و درمورد اصلاح‌طلبان و بدنه حامی دولت نیز با کمترین تحقیق و تنها با رجوع به آرا و نظرات این روزهای مردم به دست آورد، البته بی‌راه هم نیست که بگوییم فعالان سیاسی صادق و هوشیار هر دو جریان این مساله را به‌خوبی درک کرده‌اند و از این‌رو مدت‌هاست در کنار بیم‌هایی که درباره کاهش مشارکت در انتخابات آتی می‌دهند، از به حداقل رسیدن بدنه رای اصلاح‌طلبان و اصولگرایان سخن گفته و تاکید می‌کنند اگر چاره عاجلی اندیشیده نشود، به‌سرعت فرصت بازسازی و احیای جایگاه اجتماعی از بین خواهد رفت.

بیشتر بخوانید:

پای جهانگیری هم به ماجرای «سبوس» باز شد +سند

مواضع متفاوت حامیان برجام؛ از جهانگیری و صالحی تا ولایتی و شمخانی

این تحلیل‌ها البته همگی بر یک شالوده و بستر نسبتا مشترکی بنا شده‌اند و گواه این هستند که مدت‌هاست مساله تصور ناکارآمدی گریبان دستگاه‌های اجرایی و تقنینی  را گرفته و کنش‌های اجتماعی مردم در ماه‌ها و سال‌های اخیر که به احتمال فراوان با تداوم شرایط کنونی تشدید هم خواهد شد، در بزنگاهی مانند انتخابات بروز و ظهور بیشتری خواهد داشت. اینکه اکثریت شرکت‌کنندگان در انتخابات امیدوارانه دوباره پای صندوق‌های رای آمده و به حسن روحانی برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور رای دادند اما با وجود مهلت 6 ساله، همچنان نشانه‌های بهبود بسیار کمرنگ است و اقتصاد کشور مانند یک سیستم رهاشده، گذر عمر می‌کند یا اینکه مجلس هیچ‌گاه کنشی موثر نداشته که مردم بفهمند این مجموعه 280، 290 نفری برای سامان یافتن زندگی آنها در تلاش است گویای همین جمع‌بندی است که مردم کنار زدن گرایش‌ها و تعلقات سیاسی مدیران و مسئولان و نامزدهای انتخابات به‌دنبال این هستند که بفهمند چه کسی مشکل‌گشاست و می‌تواند گرهی از زندگی آنها باز کند. همین وضعیت توجیه‌کننده کنار زدن قبیله‌گرایی‌های قبلی و به میدان آوردن افراد کارآمد با ایده‌های جدید حکمرانی به میدان رقابت‌های انتخاباتی شده است. امروز بسیاری از کارشناسان این‌گونه ابراز می‌کنند که اگر رقابت اصلی در انتخابات اسفند 92 و مهم‌تر از آن در 1400 بر سر ایده‌های جدید حکمرانی باشد و مدافعان کارآمدی هم پشت هرکدام از آنها تضمین اجرا باشند، آنگاه امکان تغییر و بهبود شرایط نمایان خواهد شد و می‌توان امیدوارانه به انتخابات و تغییر نیروها برای سامان دادن امور نگاه کرد. در این میان اما جریانی هم هست که شبانه‌روز تلاش می‌کند با کنترل و جهت‌دهی افکارعمومی از شکل‌گیری چنین میدان رقابتی جلوگیری کند و بستری متفاوت از آنچه خواست طبیعی مردم است برای انتخابات آتی تعریف کند. تلاش برای در اوج نگه داشتن دوقطبی‌های غیرواقعی یا جعلی در عرصه سیاست خارجی و تبدیل‌کردن آن به موضوع و چالش اصلی انتخاباتی مانند همان چیزی که در سال 92 رخ داد یا ایجاد دوگانه‌ای مخدوش و بی‌محل در فرهنگ و آزادی‌های اجتماعی، نمونه‌هایی از این تلاش‌هاست. در کنار برجامیزه کردن انتخابات، گسترش ناگهانی انتقادها به شورای نگهبان و طرح این موضوع که یکی از علل تداوم ناکامی‌ها، نظارت استصوابی است یا ایستادن در مقابل تغییرات امیدوارکننده‌ای که در قوه قضائیه ایجاد شده، از دیگر مسیرهایی است که این روزها برای تغییر فضا و نقاط اشتراک افکارعمومی مطرح شده و به احتمال فراوان در ایام منتهی به انتخابات تنوع بیشتری هم خواهد یافت.

فرار از متن به حاشیه با حنای بی‌رنگ محدودیت اختیارات

1- «باید در حد توان و در حوزه اختیارات رئیس‌جمهور از دولت مطالبه داشت.» این را حسن روحانی، رئیس‌جمهور می‌گوید. به گفته او، وقتی درخصوص سیاست خارجی، فرهنگ یا فضای مجازی از دولت سوال و مطالبه‌ای مطرح می‌شود باید بررسی شود که دولت چه مقدار در این حوزه‌ها اختیار دارد.

حرف‌هایی که قدری آشنا به‌نظر می‌رسد و نظیر آنها در سال‌های پایانی دولت‌های دیگر هم شنیده می‌شد. احمدی‌نژاد هم درست دو سال مانده به پایان دولتش در موقعیتی مشابه وضعیت امروز، از لزوم ایجاد تعادل و توازن میان اختیارات و مسئولیت‌ها می‌گفت و تاکید می‌کرد نمی‌توان به نهادی 100 واحد مسئولیت داد ولی اختیار آن را در حد دو واحد نگه داشت و اگر به نهادی 100 واحد مسئولیت می‌دهیم 100 واحد نیز باید به آن اختیار داده شود. او البته حرفش را قدری صریح‌تر از روحانی می‌زد و می‌گفت نمی‌شود اختیارات در قوه قضائیه و مقننه باشد و مسئولیت‌ها در قوه مجریه. خاتمی هم از جایی که بابت نتیجه لایحه افزایش اختیارات ناامید شد به کنایه خود را تدارکاتچی خواند. بازی تکراری محدودیت اختیارات اما هرچه پیش از این جواب داده، حالا هم جواب خواهد داد. حنای این دستاویز خیلی وقتی است دیگر رنگی ندارد که اگر داشت حالا بهانه‌جویی‌ها برای توجیه وضع موجود در افکارعمومی مقبول می‌افتاد. حکایت روحانی اما از قبلی‌ها قدری متفاوت است. آن‌طور که به‌نظر می‌سد گویا جناب رئیس‌جمهور بعد از چهار دهه حضور در ساختار سیاسی و اداری کشور، اعم از چند دوره نمایندگی مجلس، دبیری شورای عالی امنیت ملی، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و البته 6 سال ریاست بر قوه مجریه به‌تازگی متوجه محدودیت اختیارات شده‌ و از این بابت پای گلایه‌گذاری را باز کرده است. تقی آزادارمکی، جامعه‌شناس و عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران با بیان آنکه اگر اختیارات روحانی کم بود او در این 6 سال فغان می‌کرد، دراین‌باره می‌گوید: «اگر رئیس‌جمهور با عرف سیاسی آشنا نبود، می‌توانست با صدای بلند عرف را نقد کند؛ اگر هم با عرف سیاسی آشنا بود، ولی آن را قبول نداشت، می‌توانست کاندیدای ریاست‌جمهوری نشود.»

تلاش برای تغییر زمین بازی و انداختن توپ شکست ایده حکمرانی مورد نظر تیم حاکم بر دولت در زمین قانون اساسی و ارجاع مطالبات به ناکجاآباد، در حالی است که روحانی تاکنون چندین‌بار به‌صراحت اعلام کرده اختیارات کاملی برای اجرای ایده‌های خود دارد و این اختیارات آنقدر هست که بتواند در مقابل آنها پاسخگو هم باشد. او ایده توسعه کشور از مسیر مذاکره و تعامل با غرب را با حمایت تمام‌قد حاکمیت در چارچوب گفت‌وگوهای هسته‌ای پیش برد و تا آخر هم از آن کوتاه نیامد. نتیجه اما با وجود مذاکره مستقیم با آمریکا هم چیزی برخلاف پیش‌بینی‌های روحانی، ظریف، عراقچی، سریع‌القلم، موسویان و باقی رفقا درآمد و حالا که توافق هسته‌ای به بن‌بست خورده او ترجیح می‌دهد به‌جای پاسخگویی، دست پیش گرفته و از محدویت اختیاراتش بگوید. این در حالی است که رئیس‌جمهور یک‌سال بعد از آغاز مذاکرات با اعتمادبه‌نفسی مثال‌زدنی تصریح کرد «همه مسئولیت مذاکرات با من است»، تصریحی که بیش از هرچیز ریشه در دامنه اختیارات او در پیشبرد مذاکرات داشت. در موردی دیگر روایت روحانی از معرفی خود توسط رهبر انقلاب به‌عنوان فرمانده اقتصاد مقاومتی به‌واسطه شرایط جنگ اقتصادی و دستور ایشان برای همکاری سایر قوا با دولت، حکایت از گستره‌ای از اختیاراتی دارد که نمونه‌اش در دوره‌های قبلی کم‌سابقه بوده است.با همه اینها همچنان حامیان دولت نظر دیگری دارند و از لزوم سپردن اختیارات ویژه به رئیس‌جمهور می‌گویند؛ اختیاراتی که اگرچه برای روحانی احتمالا آب ندارد، اما برای آنها نان دارد. روشن است با این فضاسازی‌ها نه تغییری در قانون ایجاد می‌شود و نه اساسا اگر بر فرض محال چنین بنایی در حاکمیت وجود داشته باشد، اجرای این تغییرات به دولت کنونی می‌رسد. آورد این فضا برای تیم حاکم و حامیان آن اما می‌تواند فرار از متن به حاشیه و طفره‌رفتن از طرح حرف‌های جدید و ایده‌های نو برای عرضه به افکارعمومی در دو انتخابات پیش‌رو باشد. ایده‌هایی که در غیاب آنها نمی‌توان انتظار بهبود کیفیت مجلس و دولت آینده را کشید.

آدرس غلطی به نام نظارت استصوابی 

2- یکی از دستاویزهای مرسومی که برخی گروه‌های سیاسی همواره کاسه و کوزه ناکارمدی‌هایشان را در عرصه اجرا بر سر آن شکسته‌اند، نظارت‌های پیش از انتخابات است؛ نظارت‌هایی که البته نظیر آن به تعدد در نظام‌های سیاسی و کشورهای دیگر نیز یافت می‌شود و سایر کشورها هم به فراخور ساختار سیاسی‌شان محدودیت‌هایی را برای ورود به هسته قدرت اعمال می‌کنند.

با این حال هرچه عیار شعارهای انتخاباتی و واقعیت برساخته‌های رسانه‌ای -که «تکرار» حمایت‌ها آنها را روانه قدرت کرد- روشن‌تر می‌شود حمله به شورای نگهبان هم شدیدتر می‌شود. حالا کار تا جایی بالا گرفته که مصطفی تاجزاده مسئولیت وضع موجود را بر دوش شورای نگهبان می‌اندازد و این‌طور وانمود می‌کند که فقدان کارآمدی، حل نشدن مشکلات اقتصادی، عدم مبارزه موثر با فساد و هزار و یک چیز دیگر، همه‌وهمه ریشه در نظارت شورای نگهبان دارد و اگر این نظارت نبود، وضعیت امروز به‌گونه دیگری بود. عباس عبدی هم در اظهاراتی قریب به همین مضمون در واکنش به اظهارات سخنگوی شورای نگهبان درخصوص لزوم تمکین گروه‌های سیاسی به قانون، می‌گوید اگر این تبعیت مشکل را حل می‌کرد تا حالا حل کرده بود و به این وضع و این مجالس دچار نمی‌شدیم. اشاره عبدی لابد به حماسه‌ای است که منتخبان او و باقی رفقا در مجلس دهم آفریده‌اند؛ حماسه‌ای که حالا راست و چپ و اصلاح‌طلب و اصولگرا و بزرگ و کوچک را در این گزاره که با ضعیف‌ترین مجلس تاریخ جمهوری اسلامی مواجهیم به وحدت‌نظر رسانده است. همه اینها البته در حالی است که انگارنه‌انگار وضع موجود در دولت و بخشی از مجلس، محصول آشی است که خود پخته‌اند و حالا که شورش درآمده سعی در تراشیدن شریک جرم برای آن هستند. در چنین شرایطی چه دیواری کوتاه‌تر از شواری نگهبان برای فرار از مسئولیت و البته برای ارائه ایده‌هایی جهت به قضاوت گذاشتن‌شان در افکارعمومی؟ ایده‌هایی که به‌نظر می‌رسد جامعه این‌بار به‌جای حرف‌های تکراری درباره «دیوارکشی» و «لوله» و «گازانبر» و «گشت ارشاد» و... آنها را بشنود. اصلاح‌طلبان البته در مواردی که جمع‌بندی‌شان از فضای حاکم بر انتخابات مثبت بوده و برآیند شرایط را به سود خود می‌دیدند، مشکل خیلی حادی با شورای نگهبان و نظارتش نداشتند. لااقل تجربه انتخابات‌های 78، 88، 92 (در عین رد صلاحیت هاشمی) و 96 که این‌طور نشان می‌دهد. گیر کار آنجایی است که تیغ نظارت، دامان نیروهای رادیکال این جریان را می‌گیرد و مثلا آنهایی که حوادث بعد از انتخابات 88 را رقم زدند با در بسته مواجه می‌شوند.

قاعده‌مندی مکانیسم بررسی صلاحیت‌ها و شفافیت در این حوزه البته میان گروه‌های سیاسی، مطالبه‌ای همگانی است و ربطی به این جناح و آن جناح ندارد. بسیاری از منتقدان دولت و جریان رقیب اصلاح‌طلبان هم تا امروز پاسخ ابهامات‌شان درباره برخی تصمیمات شورای نگهبان همچون تایید صلاحیت جهانگیری به‌عنوان کاندیدای کمکی، رد صلاحیت کسانی را که نظایرشان با سوابقی مشابه تایید شده بودند و... نگرفته‌اند؛ اما نسبت دادن مسئولیت این وضعیت، در عین سانسور حمایت‌های صورت‌گرفته از کسانی که وضع موجود، کارنامه عملکرد آنهاست، مرغ پخته را هم به خنده وامی‌دارد. گذشته از همه اینها، منتقدان سنتی شورای نگهبان هنوز هم که هنوز است از پاسخ به این سوال طفره می‌روند که اگر شورای نگهبان مانع حضور نیروهای کارآمد آنها در ساختار حاکمیت بوده چرا ثمره شورای شهر یکدست اصلاح‌طلب پنجم چیزی متفاوت از کارنامه نهادهای در اختیار آنها نبوده. کارنامه‌ای متشکل از اسم و فامیل‌بازی و کش‌وقوس بر سر تغییر چندباره شهردار و دوچرخه‌سواری و استادکشی! و بس، که از صفر تا صدش را باید در نهادهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر اصلاح‌طلبان جست‌وجو کرد. انتخابات شورای دوم - که در آن هیچ نظارتی وجود نداشت -   هم نمونه دیگری است که جریان حاکم در عین حضور حداکثری و رو کردن هرآنچه در چنته داشتند، قافیه را بدجور باختند و کار به جایی رسید که تاجزاده و رفقا حتی در جایگاهی پایین‌تر از احمد خسروی‌وفا، رئیس فدراسیون جانبازان و معلولین قرار گرفتند.

ترجمه «نظارت» به‌جای «دخالت»

3- حسن روحانی چهارشنبه گذشته و در اختتامیه پانزدهمین جشنواره شهیدرجایی، ورود متفاوتی به مسائل روز کشور داشت و تلاش کرد جزء جبهه‌ای باشد که منتقدانه به دستگاه قضایی و اقدامات اخیر آن نگاه می‌کنند. او در این سخنرانی گفت: «دستگاه نظارتی باید موجب کمک شود که این به‌معنای دخالت نیست و بزرگ‌ترین ضرر در کشور اشتباه دخالت و نظارت است.» او تاکید کرد: «اگر به‌جای نظارت دخالت شود، تنها مردم ضرر می‌کنند چراکه در آن صورت مدیر نمی‌تواند کار کند و نظارت برای این نیست که مانع و سرعت‌گیر ایجاد کنیم و دل مدیر را بلرزانیم، بلکه نظارت برای کمک است و دستگاه‌های نظارتی باید به دولت کمک کنند.» از آنجاکه در فهم عمومی جامعه مفهوم واژه‌های «نظارت» و «دخالت» کاملا مشخص و ادراک‌پذیر است اینکه کسی بخواهد جای این دو را عوض کند و نظارت را به‌جای دخالت برای مردم تعبیر کند، نیازمند داشتن نمونه و مصادیق زیادی است. از این‌رو کار حسن روحانی و تیم دولت برای جازدن این عبارت به‌جای آن عبارت در افکارعمومی قدری دشوار است. البته این دشواری علت دیگری هم دارد و آن چیزی نیست جز همان چالش کارآمدی دولت و حالا امید بهبودیافته‌ای که مردم نسبت به دستگاه قضایی در ذهن شان است. ملموس‌بودن تحول در دستگاه قضایی در ماه‌های اخیر در مقابل تداوم نابسامانی در اداره کشور و بخش‌های اجرایی، مشکل دیگر این مسیر است. در این میان شاید از چرایی ساماندهی این وضعیت از جانب حسن روحانی و  برخی دیگر از اعضای دولت بپرسید و اینکه چرا کسی که در انتخابات 92 و 96 تلاش کرده شفافیت جزء شعاریش باشد این‌گونه رفتار می‌کند؟ پاسخ این پرسش دقیقا با نگاه به وضعیت اجتماعی - سیاسی دولت و حامیان آن قابل ارائه است. اول اینکه حسن روحانی فضای اجتماعی را منتقد عملکرد خود و دولتش می‌بیند، از این‌رو در پی فرار از وضعیت کنونی و تغییر فضاست. روحانی می‌داند برای اینکه بتواند در دو سال باقی‌مانده از دولت، با دشواری کمتری برنامه‌های خود را عملیاتی کند، نیازمند این است که از شکل‌گیری هرگونه اتفاق‌نظری درخصوص ناکارآمدی دولت و بالاتر از آن، اجماع بر قوت و تاثیرگذاری اقدامات قوه دیگری از قوای سه‌گانه کشور و مورد قیاس واقع‌شدن با آن، جلوگیری کند.  البته آنچه در اینجا مزید بر علت شده این است که از قضا موفقیت‌هایی که مردم در قوه عدلیه کشور می‌بینند حاصل عملکرد رقیب سابق حسن روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری است، همان کسی که زمانی حسن روحانی او را متهم به توزیع نبات و پارچه سبز برای رای‌آوری می‌کرد و این خود بر حساسیت‌های رئیس دولت دوازدهم درخصوص جایگاه خود میان افکارعمومی افزوده است. دومین علت درباره اخباری است که از احتمال صدور احکام قضایی برای برخی مدیران اجرایی و عده‌ای از نزدیکان حسن روحانی به گوش می‌رسد.

موج جدید برخورد با مفاسد اداری و اقتصادی که این روزها متنفذان داخلی قوه قضائیه را نیز شامل شده، آنقدر گسترش یافته که به نقاط حساس دستگاه اجرایی کشور رسیده است، محلی که البته در دوره‌های قبل و روسای‌جمهور پیشین نیز از آن به‌عنوان خط‌قرمز نام برده شده بود و شاید بد نباشد امروز از آن به‌عنوان دولت پنهان دولت دوازدهم نام ببریم. شنیده‌های رسانه‌ای حاکی از این است که به‌زودی پرونده حسین فریدون، برادر رئیس‌جمهور مختومه شده و حکم نهایی آن صادر خواهد شد، علاوه‌بر اینکه پرونده مهدی جهانگیری، برادر معاون اول نیز تحولاتی داشته است. اینها در کنار اینکه فردی که مورد تایید رئیس دفتر رئیس‌جمهور است با اتهامات سنگینی مجبور به استعفا شده و حالا در بازداشت به‌سر می‌برد. اگر علی‌اشرف پوری‌حسینی رئیس سابق سازمان خصوصی‌سازی در حکم نهایی نیز محکوم شود، آنگاه معلوم نیست که سرنوشت چند واگذاری بزرگ در کشور تغییر کند. سومین نکته سرنوشت ناگوار برجام است. امروز ایده اصلی دولت برای اداره کشور که با آن در دو انتخابات به پیروزی رسیده است در بدترین شرایط ممکن قرار دارد، یک طرف اصلی کلا زیر میز زده و از آن خارج شده است، سه عضو دیگر هم آن را اجرا نمی‌کنند و ایران باقی‌مانده با کلی تعهد سنگین و محدودیت‌های دست و پا گیر. این البته علاوه‌بر این است آن زمانی هم که همه اعضا به‌ظاهر متعهد به برجام بودند، خواسته‌های ایران به‌طور کامل برآورده نشده بود. با این وضعیت ایران هم در آستانه سومین گام خود در مسیر کاهش تعهداتش در برجام قرار گرفته و دولت با راه نیامدن اروپایی‌ها مجبور است نسبت به گام سوم خود که احتمالا ضربه مهلکی به برجام خواهد بود، اقدام کند. از این‌رو حسن روحانی در تلاش است با منحرف کردن افکارعمومی نسبت به این وضعیت، شدت سقوط ایده خود در افکارعمومی را کاهش دهد.

خطر یک دو قطبی جعلی دیگر

4 - انتخابات سال 96 را یادتان هست؟ در اوج حساسیت‌ها و رقابت‌های تشدیدشده، در فاصله میان مناظره دوم و سوم که فشارها بر حسن روحانی تشدید شده بود، ناگهان ادبیات کهنه‌شده‌ای در فضای سیاسی- اجتماعی کشور از انبار بیرون کشیده شد و در بالاترین سطح برای هدف قرار دادن رقیب استفاده شد. حسن روحانی در همدان بود که رئیسی و اطرافیان او را مورد اشاره قرار داد و گفت: «شما اینها را نمی‌شناسید. من اینها را می‌شناسم. اینها روزی در جلسه‌ای تصمیم گرفته بودند در تهران و پیاده‌روها دیوار بکشند. اینها می‌خواستند در پیاده‌رو، مسیر مردانه و زنانه ایجاد کنند.» و حامیان او نیز بلافاصله با بازنشر عبارت «دیوارکشی» تلاش کردند آن را به‌عنوان یک نماد همه‌فهم در جامعه جا بیندازند. این تاکید روی دوقطبی‌های فرهنگی با تلاش حامیان دولت در روزهای بعدی نیز توسعه یافت و سعی شد انتخابات به رفراندوم فرهنگی- اجتماعی تبدیل شود، جایی که یک طرف آن رقبای روحانی تعریف شدند با این مشخصه که اولویت این افراد ایجاد محدودیت برای مردم در عرصه‌های مختلف ازجمله آزادی‌های اجتماعی و حجاب است و در طرف دیگر حسن روحانی قرار دارد با ‌انگیزه و ایده‌هایی برای دفاع و توسعه آزادی‌های اجتماعی مردم.

اگر از این مساله عبور کنیم که حسن روحانی خودش سال‌ها سابقه فعالیت امنیتی داشته و منظورش از مقطع «شما یادتان نمی‌آید» همان زمانی است که او تصدی بخشی از امور امنیتی و اطلاعاتی کشور را به دست داشته یا اینکه حتی در برهه‌ای نزدیک‌تر، یعنی حدفاصل سال‌های 92 تا 94 یکی از سخت‌ترین دوران تقابل دولت با منتقدانش سپری شده و برچسب‌های سنگینی چون بی‌سواد و بی‌شناسنامه بارها به آنان چسبانده شده است؛ باید به این مساله پرداخت که اساسا ایجاد چنین دوقطبی احساسی و غیرواقعی در فضای انتخاباتی تا چه حدی می‌تواند جامعه را از دغدغه‌های اصلی و ایجاد رقابت بر سر موضوعات اصلی دور کند.

در آن زمان حامیان دولت که با عنوان اصلاح‌طلب در فضای سیاسی – اجتماعی کشور شناخته می‌شوند، نشان دادند اساسا رای برای آنها اصالت دارد و کیفیت آن و چگونگی اخذ رای آنچنان مهم نیست، چنانکه گرفتن رای با ایجاد دوقطبی‌های جعلی و کاذبی بر سر مسائلی چون گشت ارشاد و تفکیک جنسیتی آنچنان داغ شد که مسائل اصلی به حاشیه رفت و همین‌ها شد برگ‌برنده برای غلبه بر حریف انتخاباتی.

واقعیات امروز جامعه اما نشان می‌دهد بسیاری از مردم این روزها به سبب مشکلات عمیق اقتصادی و معیشتی دغدغه‌های منزلتی و متعالی خود را به اولویت‌های دوم و سوم برده‌اند و حالا درگیر نیازهای اولیه و بیولوژیکی چون تهیه سبد مصرف روزانه خانوار از نان و شیر و گوشت و مرغ تا مساله مهم مسکن شده‌اند و اصولا مهلتی برایشان باقی نمی‌ماند که درگیر چنین مسائلی شوند.

با این اوصاف باید گفت با وجود چنین شرایط پرچالشی، همچنان جریان سیاسی نزدیک به قوه مجریه تلاش می‌کند رقابت‌های انتخاباتی را با ایجاد دوقطبی‌های کاذبی در عرصه مسائل فرهنگی و اجتماعی تحت‌تاثیر قرار دهد. نکته جالب اما این است که در این دوگانه‌سازی بعضا منتقدان دولت هم دچار اشتباه محاسباتی شده‌ و یک‌طرف ماجرا قرار گرفته‌اند و حتی بعضا تندتر از دولت به تشدید این دوقطبی دامن می‌زنند. درگیر شدن روی مسائل دست‌چندمی مانند برگزار کردن کنسرت در کشور یا مبارزه با ماهواره از مسیر هلی‌برن و استفاده از تانک و نفربر، نمونه پیشین این مساله است و تمرکز بر مسائلی مانند حجاب یا استفاده از موتورسیکلت و دوچرخه برای زنان نمونه‌های متاخر. تمرکز بر این‌گونه مسائل هرچند به‌صراحت بیان‌کننده مصادیق مورد استفاده اصلاح‌طلبان و دولتی‌ها مانند دیوارکشی نیست اما با همان صراحت توسعه‌دهنده مفهوم آن است. استفاده از تعابیری تند علیه زنان و دختران بد حجاب آن‌هم از تریبون نمازجمعه در برخی شهرهای مورد توجه تقویت‌کننده دوقطبی‌های کاذبی است که موضوعات اصلی کشور را به حاشیه می‌راند و به‌واقع دوباره انتخابات را به ابتذال می‌کشاند. از این‌رو همان‌قدر که سازندگان این دوقطبی جعلی در عرصه مسائل فرهنگی و اجتماعی در مظان اتهام هستند، تقویت‌کنندگان این دو قطبی‌ها نیز مورد سوال هستند که چگونه این نوع رفتار با رفتارهای هوشمندانه که ذیل انقلابی‌گری تعریف می‌شود قابل جمع است و چگونه ممکن است با این رویه‌ها امید داشت که اهدافی چون «جذب حداکثری» تحقق یابد؟

دوقطبی‌سازی در سیاست خارجی

5 - حسن روحانی ایده مرکزی خود در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 92 را در حوزه سیاست خارجی تعریف کرد. او آن‌طور که می‌گفت آمده بود با «مذاکره»، «تحریم‌ها»  را لغو کند تا «هم چرخ کارخانه‌ها بچرخد و هم چرخ سانتریفیوژهای هسته‌ای». بر همین اساس در نخستین اقدام، پرونده هسته‌ای را از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه فرستاد تا نشان دهد که یک حرکت جدی در دولت بر پایه حل مساله هسته‌ای آغاز شده است. تمرکز بیش از حد دولت بر سیاست خارجی و غافل شدن از سایر موضوعات، باعث شد در همان دوران بسیاری از کارشناسان به دولت توصیه کنند تمام سرمایه‌اش را در سبد سیاست‌ خارجی نگذارد و احتمال هر اتفاقی را به‌ویژه اینکه یک طرف مذاکرات آمریکاست، بدهند. توصیه‌ها اما خیلی جدی گرفته نشد و دولت با همان فرمان پیش رفت. حتی هشدارهای برخی کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا درباره آینده برجام هم برای دولت اهمیتی نداشت چراکه جمع‌بندی پاستور، پیروزی هیلاری کلینتون دموکرات در برابر دونالد ترامپ جمهوری‌خواه بود. اما پیشگویی‌ها آن‌طور که باید، محقق نشد و ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شد. دولت و طرفداران ایده «سیاست‌خارجی»‌اش، با این استدلال که اظهارات ترامپ تنها جنبه انتخاباتی دارند و برجام تضمینی به نام «امضای کری» را یدک می‌کشد، همچنان مسیر سابق را پیش رفتند. خوش‌بینی‌ها و تحلیل‌های نادرست باعث شده بود که هشدار ترامپ مبنی‌بر اینکه برای آخرین بار تعلیق تحریم‌های ایران را امضا می‌کند نیز در ایران شوخی تصور شود. روز واقعه فرا رسید و ترامپ در 18 اردیبهشت از برجام خارج شد. دقایقی بعد از اعلام این موضوع، حسن روحانی نیز در یک گفت‌وگوی زنده تلویزیونی به این رخداد واکنش نشان داد. برای درک فاصله فرسنگی دولت از آنچه رخ داد، همین بس که حسن روحانی در عین ناباوری از این موضوع ابراز خوشحالی کرده بود و آن را خروج یک موجود مزاحم دانسته بود: «... از طرفی خوشحال هستم که یک موجود مزاحم از برجام خارج شده است.» سرخوردگی دولت از شکست تنها ایده حکمرانی‌اش، این تصور را به وجود آورده بود که در سه‌سال آخر دولت از سیاست خارجی به «سیاست داخلی» و «اقتصاد درون‌زا» تغییر مسیر می‌دهد ولی پس از فروکش واکنش داخلی به خروج آمریکا از برجام، دولت یک‌بار دیگر پس از تجربه ناموفق برجام تلاش می‌کند از مسیر سیاست خارجی و مذاکره با غرب به نتیجه برسد. از هفته‌ها قبل بار دیگر بدنه اصلی دولت اعم از رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه کشور به‌گونه‌ای سخن گفتند که گویی کشور در فضای سال 92 و آغاز مذاکرات هسته‌ای است. این جریان به این نتیجه رسیده است که می‌تواند با ایجاد دوقطبی معنادار «توافق» یا «عدم توافق» به جای «توافق خوب» یا «توافق بد»، فضای عمومی را برای پیشبرد مدل سیاست‌خارجی تجربه‌شده‌اش با خود همراه کند.

برای پیش بردن این ایده و مدل، دولت کارنامه مشخصی به نام «برجام» را پیش‌رو دارد که هزینه‌های آن به‌ویژه پس از بدعهدی طرف آمریکایی، مانع بزرگی در ادامه سیر مذاکره خواهد بود. پیش‌نیاز هر مذاکره جدیدی حل این مساله و به نوعی پروژه «تطهیر» برجام است. جریان هدایت‌کننده سیاست خارجی تلاش می‌کند تصویری از این توافق را  به نمایش عمومی، بگذارد که تا امروز دیده نشده بود. اظهارات چند روز گذشته عباس عراقچی معاون سیاسی وزیر امور خارجه و محمد جواد ظریف بر همین اساس صورت گرفته است. عراقچی در اختتامیه همایش «سازمان اطلاعات و امنیت خارجی در گام دوم انقلاب» مدعی شده که «اگر هرکس دیگری هم جای ترامپ در آمریکا بود، از برجام خارج می‌شد.» او گفته «آنها [آمریکا] با امضای برجام وارد بازی‌ای شدند که نتیجه مطلوبی برای آنها نداشت و جمهوری اسلامی در منطقه به اقتدار کمی و کیفی رسیده و گروه‌های مقاومت نه‌تنها ضعیف نشدند بلکه به قدرت بیشتری دست یافتند.» معاون سیاسی وزارت خارجه گفته «آمریکا نتوانست به اهداف خود برسد و تصمیم گرفت از برجام خارج شود.» آقای ظریف نیز در گفت‌وگوی روز گذشته خود با روزنامه ایران واقعیت دنیا را «شکست آمریکا» و «پیروزی دیپلماسی» خوانده است. او با این استناد که در مذاکرات هسته‌ای «... توانستیم جلوی 6 قدرت بزرگ بایستیم و کاری کنیم آمریکایی‌ها احساس کنند به آنها ضربه وارد شده است و بگویند این بدترین توافق تاریخ آمریکاست» این پرسش را مطرح کرده که «نمی‌دانم چرا دوستان ما می‌خواهند افتخارات کشور خودشان را که هیچ‌ربطی هم به من و همکارانم ندارد برای کشور به سرشکستگی تبدیل کنند؟» ظریف در پایان گفت‌وگوی خود نیز گفته که مخالفان برجام «تقریبا هر تحلیلی که درباره موضوع هسته‌ای داشتند، اشتباه بوده است.»

قصه‌گویی در تدکس

6 - جدا از آنچه ظریف در گفت‌وگو با روزنامه دولتی ایران داشته است، او جمعه 13 اردیبهشت نیز یک سخنرانی 21 دقیقه‌ای در تدکس (TEDx) دانشگاه امیرکبیر داشته است. آن‌طور که ایسنا نوشته است: «رویداد TEDx یک گردهمایی یک‌روزه است که در آن سخنرانی‌های درخشان و الهام‌بخشی انجام می‌شود. در این رویداد گفت‌وگوها و ویدئوهای زنده‌ای که از پیش هماهنگ شده‌اند با حاضران به اشتراک گذاشته می‌شود. رویداد TEDx مجموعه‌ای از سخنرانی‌های کوتاه ایده‌محور است که طیف وسیعی از موضوعات و مسائل جامعه را پوشش می‌دهد.» در تدکس روز جمعه این دانشگاه، وزیر امورخارجه ارائه‌ای با عنوان «روایت دو داستانِ کوتاه از 4 اشتباه بدیهی در روابط و اثر آن بر دنیا» داشت. ظریف در ارائه خود، دو داستان را روایت کرد؛ نخست داستان پسرک شیطانی که برای گرفتن یک پرتقال با خواهرش دعوا می‌کند و دوم داستان مرد دنیادیده‌ای که سهامش را در خطر سقوط می‌بیند. وزیر امور خارجه این دو داستان را غیرواقعی و فاقد ارزش ادبی دانسته، با این حال پاشنه آشیل مشکلات دنیای امروز را نهفته در همین دو داستان دانسته است. او از این دو داستان، چهار اشتباه اساسی را که در مسائل شخصی، اتفاقات داخلی کشور و حتی در سطح بین‌المللی، شرایط را بحرانی و غیرقابل کنترل می‌کنند، استخراج و تشریح کرده است. پیش از بیان این چهار اشتباه، ظریف گفته «تا زمانی که ما با خودآگاهی و نگرش انتقادی به افکار و رفتار خودمان نگاه نکنیم و نپرسیم که کجای کار ایراد دارد، همیشه این اشتباه را تکرار خواهیم کرد. آن‌وقت اشتباهات ما به فاجعه منجر می‌شود و به زمین و زمان ایراد می‌گیریم که چرا ما موفق نمی‌شویم. این چهار اشتباه «گوش ندادن به یکدیگر و مجادله به‌جای گفت‌وگو  (Debate VS. Dialogue)»، «پیش‌فرض‌ها درباره اهداف و برنامه‌های دیگران (Assumptions)»؛ «همه بازی‌ها را برد و باخت—یا اصطلاحا حاصل جمع صفر (Zero-Sum)—دیدن» و «پیشگویی‌هایی که خود باعث تحقق خود می‌شوند یا اصطلاحا پیشگویی خود کامبخش (self-fulfilling prophecy)» دانسته است. حالا که وزیر امور خارجه این دو داستان غیرواقعی و فاقد ارزش ادبی را در زندگی شخصی و کاری خود همچون کاغذهایی دانسته که با آهن‌ربا بر در یخچال چسبانده می‌شود تا همیشه مقابل چشم باشد، خوب است با استفاده از همین چهار اشتباه به بررسی رفتار و عملکرد وزیر امور خارجه در پرونده‌ای به نام برجام پرداخته شود.

اشتباه دوم: پیش‌فرض‌ها درباره اهداف و برنامه‌های دیگران

دومین اشتباه آقای ظریف و دستگاه دیپلماسی کشور و حتی دولت، پیش‌فرض‌های نادرست درباره اهداف و برنامه‌های دیگران بود. منظور از «دیگران» غرب و به‌طور ویژه آمریکاست. تصور حسن روحانی و دستگاه دیپلماسی ایران این بود که مساله غرب با ایران، محدود به برنامه هسته‌ای کشورمان می‌شود. این در حالی بود که غربی‌ها بارها و بارها طی سالیان گذشته هدف خود را سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی عنوان می‌کردند و تلاش‌های خود را نیز معطوف به دستیابی به چنین نتیجه‌ای کرده بودند. روایت جالب از عمق مساله ایران و آمریکا را «هنری پرکت»، مسئول اسبق میز ایران در وزارت خارجه‌ آمریکا تشریح کرده است. او گفته است که «بیایید فرض کنیم ایرانیان بگویند ما اشتباه کردیم و نیروگاه اتمی نمی‌خواهیم. این بسیار گران و مشکل است و ما میادین جدید نفتی کشف کرده‌ایم و اصلا احتیاجی به انرژی اتمی نداریم. ما این پروژه را فعلا کنار می‌گذاریم. من به شما اطمینان می‌دهم در آن صورت دستور کار این می‌شود که بله، ایران از تروریسم حمایت می‌کند. ایران با صلح اعراب و اسرائیل مخالفت می‌کند.» وی می‌افزاید: «عده‌ای هستند که اساسا ضد ایرانند. این واقعیت است. مساله‌ اتمی هم‌اکنون مهم‌ترین و مناسب‌ترین موضوع است، اما بدون آن، مساله‌ دیگری مطرح خواهد شد، زیرا هدف اصلی، تغییر رژیم ایران است و مادامی که حکومت اسلامی ایران از خاورمیانه محو نشود، آنها راضی نخواهند بود.» با این حال اما حسن روحانی و جواد ظریف با این پیش‌فرض نادرست، بر انجام مذاکرات تاکید می‌کردند. این موضوع را رهبر انقلاب در سخنرانی 28 بهمن سال 92 خود در دیدار جمعی از مردم آذربایجان تشریح کردند و فرمودند: «بعضی از مسئولان و دولتمردان - دولتمردان آن دولت [دولت احمدی‌نژاد]، بعد هم دولتمردان این دولت [دولت روحانی] - فکر می‌کنند در قضیه‌ هسته‌ای ما با آمریکایی‌ها مذاکره کنیم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتیم خیلی‌خب، اصرار دارید شما، در این موضوعِ به‌خصوص بروید مذاکره کنید؛ ولی در همان سخنرانی اول امسال گفتم من خوش‌بین نیستم؛ مخالفتی نمی‌کنم اما خوش‌بین نیستم.» دولت اما به نتیجه مذاکرات بر اساس پیش‌فرض‌های غیرواقعی از اهداف و برنامه‌های آمریکا، امیدوار بود و مذاکرات را ادامه داد.

اشتباه سوم: همه بازی‌ها را برد و باخت یا اصطلاحا حاصل جمع صفر دیدن

سومین اشتباه تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای، حل پرونده هسته‌ای ایران در قالب مذاکرات «برد-برد» بود. دولت معتقد بود آنچه در برجام به وقوع پیوسته است، بازی با حاصل جمعی غیر از صفر است و به نوعی هر دوطرف از مزایای برجام منتفع شده‌اند. اگر نمونه عینی مذاکرات «برد- برد» را همین توافق هسته‌ای بدانیم، الان به‌خوبی می‌توان درباره برد- برد بودن آن و میزان بردی که ایران از این توافق به دست آورد، به‌وضوح سخن گفت. محمدجواد ظریف آن‌گونه که می‌گوید علاوه‌بر روابط بین‌الملل، در حقوق بین‌الملل نیز دستی بر آتش دارد. او سال‌ها در آمریکا زندگی کرده و به‌خوبی می‌دانست که اعتبار امضای رئیس‌جمهور آمریکا، حداکثر تا انتهای دولت اعتبار دارد و حتی خود آن رئیس‌جمهور می‌تواند امضای خود را پس بگیرد. ظریف با این استدلال که برجام مذاکرات برد-برد بوده و هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی حاضر به خروج از آن نمی‌شود، این توافق را نهایی کرد. علاوه‌بر این، حتی با روایت تطهیرگونه دولت از برجام، در بهترین حالت توافق برد- برد منجر به این نتیجه شده که طرف غربی از آن خارج شده است و دولت از سال گذشته به هر شکل می‌خواهد اروپا را پای تعهدات برجامی خودش نگه دارد، اما اروپا به بهانه‌های مختلف از انجام تعهدات خود در برجام طفره می‌رود. در حال حاضر یک سوی این مذاکرات برد-برد، تمام تحریم‌های سابق را بازگردانده است و هیچ هزینه‌ای برای این وضعیت پرداخت نمی‌کند و ایران که اصطلاحا طرف دیگر برنده مذاکرات بود، 15 ماه منتظر مانده است تا اروپا تعهدات خود را انجام دهد. در این مدت نیز با مشکلات پیچیده‌ای بر سر فروش نفت خود دست به گریبان بوده است.

اشتباه چهارم: پیشگویی‌های خودکامبخش

آقای ظریف در ارائه خود در تدکس گفته که اظهارنظر یک مقام نظامی مبنی‌بر اینکه کدام آدم عاقلی در ایران سرمایه‌گذاری می‌کند؟ باعث شده خارجی‌ها به این سخن گوش بدهند و بگویند وقتی مسئولان ایرانی خودشان این باور را دارند چرا من در این کشور سرمایه‌گذاری کنم؟! او گفته که نتیجه این سخن این می‌شود که کسی در ایران سرمایه‌گذاری نمی‌کند. نمی‌توان این موضوع را به‌طور کلی رد کرد ولی واقعیت این است که شرکت‌ها بیش از توجه به این اظهارات که جنبه داخلی دارد، به سود و منفعت خود توجه می‌کند. بازار ایران به قدری برای شرکت‌های غربی سودآور بود که خود مقامات دولتی از صف کشیدن شرکت‌ها برای حضور در ایران سخن می‌گفتند. علاوه‌بر این، مشکل برجام، آمدن شرکت‌های خارجی نبود و بر عکس ترک کردن بازار ایران بود. پس می‌توان گفت که پیشگویی‌های خودکامبخش نقش چندانی در وضعیت کنونی ندارد چراکه اگر حتی تمام مقامات ایرانی چنین مواضعی داشتند و آمریکا از برجام خارج نمی‌شد، توتال فرانسه، انی ایتالیا، اسکانیا، ولوو، پژو سیتروئن و بیش از 45 شرکت بزرگ دیگر حاضر به خروج از برجام نمی‌شدند. جدا از این، لغو قرارداد خرید 200 هواپیمای مسافربری  مبلغ 38.3میلیارد دلار برای شرکت ایران ایر را نیز می‌توان به این مساله نسبت داد؟ برخلاف آنچه ظریف گفته است مساله برجام «پیشگویی‌هایی خودکامبخش» نبود و «پیشگویی‌های خوش‌بینانه»‌ای بود که ظریف و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای درباره آینده برجام داشت. اوج این خوش‌بینی به نشستی بازمی‌گردد که آقایان ظریف، عراقچی و تخت‌روانچی در شورای راهبردی روابط خارجی در 12 مرداد شرکت کردند. خواندن اظهارات نشان می‌دهد تا چه میزان تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای به آمریکا خوش‌بین بودند. در این نشست ظریف درباره بازگشت تحریم‌ها گفته بود که «رئیس‌جمهور بعدی آمریکا می‌خواهد تحریم را، با یک امضا برگرداند؟ خب برگرداند چه کسی در دنیا آن را اجرا می‌کند؟ اگر شما می‌گویید آمریکا یک‌شبه توان بازگشت دارد، ما هم می‌توانیم یک‌شبه بازگشت انجام بدهیم، اما اگر می‌گویید اثر بازگشت آن یک‌شبه صورت می‌گیرد، به شما می‌گویم که اثر بازگشت ما سریع‌تر از بازگشت آنهاست، به خاطر اینکه بازگشت ما با یک‌سری پیچ و مهره است.» او با اطمینان خاطر گفته بود که «بازگشت‌پذیری ما با چند پیچ و مهره است ولی بازگشت‌پذیری آنها مخصوصا اگر بر اساس بهانه‌جویی باشد، [بسیار بیشتر طول می‌کشد].»  مجید تخت‌روانچی که در حال حاضر نماینده ایران در سازمان ملل است، گفته بود: «فرض بگیریم که یک رئیس‌جمهور بیاید و بخواهد تحریم‌ها را برگرداند، خب ما هم برمی‌گردیم به کارمان. اتفاقا در این بحث برگشت‌پذیری نکته‌ای که باید به آن توجه شود این است که ما طرف مقابل‌مان را تهدید کردیم که اگر تحریم‌تان را برگردانید، ما از تعهدات‌مان خارج خواهیم شد. این‌جور نیست ما بخواهیم خداخدا کنیم که کسی نیاید و تحریم‌ها را علیه ما برنگرداند.»

اشتباه اول: گوش ندادن به یکدیگر و مجادله به‌جای گفت‌وگو

نخستین گام حل پرونده هسته‌ای ایران، سوم آذر سال 92 در ژنو برداشته شد. پیش از نهایی شدن این توافق اولیه، تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای صراحتا اعلام کرده بود حاضر به ارائه اطلاعات مذاکرات به هیچ‌کس نیست. در جلسه کمیسیون امنیت ملی مجلس با حضور ظریف، وزیر امور خارجه به‌صراحت گفته بود که «حاضر است استیضاح و برکنار شود اما جزئیات مذاکرات را فاش نکند.» طبیعی است زمانی که تیم مذاکره‌کننده مذاکرات را محرمانه بداند و چیزی از آن تا پیش از حصول نتیجه ارائه ندهد، فضایی برای گفت‌وگو و حتی مجادله پیش نمی‌آید. هرچند توافق ژنو موقت بود اما بر اساس آن، دوطرف برای «رسیدن به یک راه‌حل جامع بلندمدت و مورد توافق» با هدف «تضمین‌کردن صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای ایران» به نتیجه رسیدند و توافق کردند «به صورت داوطلبانه» اقدامات متقابلی را به‌عنوان گام اول یک راه‌حل جامع انجام دهند. از همان زمان تا 23تیرماه 94 که «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) نهایی شد، نه وزیر امور خارجه و نه اعضای تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای حاضر نشدند درباره آنچه توافق کرده‌اند، پاسخگو باشند. ادبیات وزیر امور خارجه در مواجهه با منتقدان توافق اولیه و نهایی نیز به‌گونه‌ای نبود که نشان دهد وزارت خارجه به دنبال گفت‌وگو و راهنمایی برای حل مساله است. به‌عنوان نمونه ظریف در 12 آذرماه (9 روز پس از توافق) به دانشگاه تهران رفت تا از عملکرد خود در مدیریت پرونده هسته‌ای دفاع کند. او در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان که تنها از وزیر پرسیده بود «آیا آنچه دادیم با آنچه ستاندیم برابری می‌کند؟» به جای پاسخ مناسب، تلاش کرد مسیر را به سمت مجادله پیش ببرد. ظریف به جای پاسخ، با این پرسش که «غربی‌ها از چهار تا تانک و موشک ما نمی‌ترسند؟» از دانشجوی منتقد پرسید: «آیا شما فکر کرده‌اید آمریکا که با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم‌های نظامی ما را از کار بیندازد، از سیستم نظامی ما می‌ترسد؟ آیا واقعا به خاطر قدرت نظامی، آمریکا جلو نمی‌آید؟» هنوز هم مشخص نیست در آن زمان آقای ظریف با چه مبنایی، تلاش کرد توانمندی دفاعی را تخریب کند و به جای آن بر قدرت دیپلماسی تمرکز کند. تنها جایی که وزارت خارجه وارد فضای گفت‌وگو شد، نشست‌های کمیسیون برجام مجلس شورای اسلامی بود. البته اختیار عدم حضور در این نشست‌ها با وزیر امور خارجه و دستگاه دیپلماسی بود و آنها باید در این جلسات شرکت می‌کردند. به جز این نشست، وزیر امور خارجه تنها در یک نشست با حضور منتقدان و موافقان توافق هسته‌ای حاضر شد، ولی آن نشست به چند هفته پس از برجام در مرداد 94 بازمی‌گردد که می‌توان گفت نتیجه آن حتی اگر گفت‌وگو هم بود، هیچ‌اثری در توافق نداشت. اما در عوض تا بخواهید دستگاه دیپلماسی و شخص حسن روحانی در چندین و چندجا منتقدان توافق هسته‌ای را آماج توهین خود قرار داده و آنها را «بزدل سیاسی»، «ترسو»، «کاسبان تحریم»، «متوهم»، «بیکار»، «اقلیت کوچک افراطی» و... خوانده و درنهایت آنها را حواله به «جهنم» داده بود.

برچسب ها:

سیاسی