به گزارش مشرق، در روزها و ماههای گذشته انتشار برخی از مطالب تاریخی در رسانههای داخلی و اجتماعی مورد واکنش محققان و پژوهشگران تاریخی قرار گرفته است. تشدید تحریفات تاریخی از سوی چند جریان سیاسی سوالهایی را در اذهان به وجود آورده است که این جریانها به دنبال چه چیزی هستند و از تحریف تاریخ چه نفعی میبرند؟
آیا بعضی جریانهای سیاسی داخلی و رسانههای آنها با رسانههای فارسیزبان همچون بیبیسی فارسی، من و تو و رادیو فردا که پیش از این در این راستا گام برمیداشتند، همهدف هستند یا اهداف متفاوتی را دنبال میکنند؟ رسانههای فارسی زبان در سالهای گذشته در گزارشهای مختلفی به تحریف واقعیتهای تاریخی و به خصوص تاریخ حوادث انقلاب پرداختهاند.
فاجعه ۱۷ شهریور که در سالروز آن قرار داریم و جزو جنایتهای مشهور رژیم پهلوی شناخته میشود، از پروژه تحریف تاریخ رسانههای فارسی زبان مصون نمانده است. ۱۷ شهریور در تقویم تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطف مبارزات پیش از انقلاب شناخته میشود که در این روز تعداد بسیاری از مردم توسط عوامل رژیم پهلوی و شاه در میدان ژاله و برخی از نقاط شهر تهران به شهادت رسیدند.
با گذشت ۴۱ سال از وقوع آن حادثه حرف و حدیثهای بسیاری در مورد تعداد شهدای فاجعه ۱۷ شهریور وجود دارد. عوامل دستاندرکار در غسل دادن پیکرهای شهدا و تدفین آنها بیان میکنند که تعداد شهدا از رقم اعلامی توسط ساواک بیشتر بود. ضمن اینکه بر کفن بسیاری از شهدا "ناشناس" نوشته بود. برخی هم عنوان میکنند که پیکرهای تعدادی از شهدا به دریاچه نمک قم و خاک سفید برده شد و دستهجمعی دفن شدند.
اگرچه تعداد شهدای ۱۷ شهریور محل اختلاف است و باید توسط گروهی از پژوهشگران با انجام تحقیقات وسیع و عمیق به این اختلافات پایان داد، اما برخی از رسانههای خارجی همچون بیبیسی فارسی در سالهای گذشته اختلاف در آمار تعداد شهدای این حادثه را مقدمهای برای قلب واقعیتی دیگر قرار دادند.
بیبیسی فارسی در ساعتشماری که سال گذشته از حوادث ۱۷ شهریور منتشر کرد، حضور سربازان و کماندوهای اسرائیلی در میدان ژاله و کشتار مردم را شایعهای دانست که از سوی مردم انقلابی ایران پخش شد. رژیم پهلوی که از پیامدهای اعلام حضور نیروهای صهیونیستی در تهران برای مقابله با مردم خبردار بود، هیچگاه این موضوع را تایید نکرد و فوراً هم دستور داد تا توسط رسانهها تکذیب شود.
اما شاهدان عینی حادثه ۱۷ شهریور بیان کردهاند که تعدادی از نیروها موهای بور داشتند، شباهتی به ایرانیها نداشتند و برای اینکه شناسایی هم نشوند، ماسک بر صورت خود زده بودند. یکی از کارکنان سازمان دفاع ملی نیز که خود در نزدیکی میدان شهدا حضور داشته میگوید: "بعضی از سربازها ماسک زده بودند و چهرهشان معلوم نبود اما قیافه بعضی از آنها با موهای بور و چشمانی آبی رنگ مشخص بود. اصولاً نوع حرکت آنها طوری بود که مثل یک آدم کوکی عمل میکردند و اصلاً هیچ احساس نداشتند.»
کاظم ودیعی وزیر کار در سال ۱۳۵۷ هم در خاطرات خود نوشته است: «صبح آن روز جمعه که اولین روز استقرار حکومت نظامی بود، مخبری از روزنامه کیهان که با او آشنایی قدیم داشتم، به من زنگ زد و اصرار داشت که شاه و یا دولت، از اسرائیل سرباز وارد کردهاند و اینها هستند که در میدان ژاله الآن دارند مردم را می کشند. گفتم این اطلاع شما درست نیست. با تضرع گفت من و شوهرم (هر دو در روزنامه کیهان روزنامه نگار بودند) اینجا هستیم. میبینیم که سربازان چشمشان آبی است و قد بلند هستند و بعضاً ریش آنها بور است و کلاه سبز دارند. حتماً کاری بکنید.»
نیروهای اسرائیلی در روز ۱۷ شهریور با حضور در خیابانهای تهران به سوی مردم انقلابی تیراندازی کردند و آنان را به شهادت رساندند. بیبیسی فارسی حضور نیروهای اسرائیلی در خیابانهای تهران را شایعهای میداند که نیروهای انقلابی برای جریحهدار کردن احساسات مردم بر سر زبانها انداختند.
چندماه پس از فاجعه ۱۷ شهریور و کشتار مردم در میدان شهدا، برخی از منابع مانند مجله "سیکراهود شیت" (مجله نظامی اسرائیل)، مجله "همولام هزیه"، "هاآرتص" و "دافار" در اواخر سال ۱۹۷۸ میلادی از نقش رژیم صهیونیستی در فاجعه "جمعه سیاه" پرده برداشتند.
بیبیسی فارسی و دیگر شبکههای فارسیزبان در موارد دیگری نیز اقدام به جعل، تحریف و دروغپردازی درباره تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کردند. جعل سند در خصوص ارتباط امام با آمریکا شاخصترین جعلیات این رسانه انگلیسی است. بیبیسی فارسی در سال ۹۵ ادعا کرد که بر اساس سندی که به تازگی از سازمان سیا به دست آورده است، امام خمینی (ره) حداقل دو بار با روسای جمهوری آمریکا تماس برقرار کرده و وعده داده که منافع آمریکا به خطر نخواهد افتاد که یکی از این تماسها در سال ۱۳۴۲ با جان اف کندی و دیگری در روزهای پیش از انقلاب با جیمی کارتر بوده است.
سند وابستگی میرزا تقیخان امیرکبیر به دولت بریتانیا، اسناد کودتای ۲۸ مرداد و یادداشتهای روزانه آیرونساید نمونههای دیگری از جعلیات و دروغپردازیهای بیبیسی در سالهای گذشته بوده است که بسیاری از پژوهشگران تاریخ نسبت به آن واکنش نشان دادند.
رسانههای فارسیزبان در سالهای گذشته در حوزه تاریخ معاصر و تاریخ انقلاب گزارشهای بسیاری منتشر کردهاند که روایتهای خود از حوادث تاریخی را روایتهای غیرحکومتی دانسته و روایتهای مقابل را حکومتی، غالب و مسلط (روایتی که از سوی جمهوری اسلامی ایران غالب شده است) برشمردهاند. شبکه من و تو چند سال پیش در گزارشی با موضوع جنگ ایران و عراق، ایران را آغازگر جنگ دانست! در حالی که سازمان ملل در قطعنامه خود به صراحت عراق را متجاوزگر و آغازگر جنگ معرفی کرده بود. آنان سند سازمان ملل را روایت حکومتی نظام جمهوری اسلامی ایران میدانند!
در داخل کشور نیز برخی از رسانهها در روزها و ماههای گذشته اقدام به انتشار گزارشهایی کردند که برخلاف واقعیتهای مستند و مستدل تاریخی است. به طور مثال روزنامه سازندگی ارگان رسمی حزب کارگزاران سازندگی چند روز پیش (یک شهریور) و به مناسبت سالگرد آتشسوزی سینما رکس در آبادان، اقدام به انتشار گزارشی با عنوان "حماقتی که فاجعه آفرید" کرد که در این گزارش مردم و نیروهای انقلابی متهم به انفجار سینمای رکس شده بود. نویسنده این گزارش استدلال کرده که چون پیش از آن فاجعه، نیروهای انقلابی به برخی از سینماها حمله کرده بودند، پس آتشسوزی در سینما رکس کار نیروهای انقلابی است و یعنی نیروهای انقلابی برای به دست آوردن حکومت، اقدام به کشتار مردم بیگناه و خانوادههایی کردند که به تماشای فیلم نشسته بودند.
نخست اینکه هجوم مردم مذهبی و متدین به برخی از سینماها به دلیل نمایش فیلمهای مستهجن بر پردههای نمایش آن سینماها بود و ارتباطی با اعتراضات و راهپیماییهای مردمی نداشت. همچنین مردم مذهبی زمانی به سینماها حمله میکردند که کسی در سینماها نبود و از اینکه فردی صدمه نبیند، مطمئن بودند؛ چرا که آنان فقط به دنبال این بودند تا اعتراض خود را بیان کنند و قصد آزار رساندن به کسی حتی آن سینمادار هم نداشتند.
در ثانی روزنامه سازندگی توجه نکرده است که اسناد و گفتههای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد سینما رکس توسط عوامل رژیم شاه و ساواک به آتش کشیده است؛ اما این روزنامه بیتوجه به اسناد موجود، قابل دسترسی و قابل استناد، تنها با یک صغرا و کبراچینی، آتشسوزی در سینما رکس و کشتار مردم و خانوادهها را به نیروهای انقلابی منتسب کرده است.
روزنامه سازندگی در گزارشهایی به تحریف واقعیتهای تاریخی پرداخته است. این روزنامه اقدام خصمانه رضاشاه را خدمت برشمرده، جنایت ساواک و رژیم پهلوی را به نیروهای انقلابی نسبت داده و از کتابی تجلیل کرده که نویسنده آن بعدها در مذمت آن سخن گفت.
تحریف تاریخ توسط روزنامه سازندگی پیش از این هم صورت گرفته است. بهمن ماه سال گذشته و در دهه فجر چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، این روزنامه گزارشهایی با عناوین "نوشدارو پس از مرگ" و "اولین دانشگاه" منتشر کرد.
روزنامه سازندگی در گزارش "نوشدار پس از مرگ" به تجلیل از کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب پرداخت. کتاب دو قرن سکوت حاصل دورانی است که مرحوم زرینکوب بدون اطلاع از ماهیت فراماسونری جذب آن شد، اما پس از پی بردن به ماهیت چنین تشکیلات مخفی وابسته به صهیونیزم جهانی از آن فاصله گرفت، حتی صادقانه در مقام نقد خود برآمد و از این اثر، شجاعانه تبرّی جست: «...همین لحن تا حدی در کتاب مازیار مجتبی مینوی و بیشتر در طی مقالات ذبیحالله صفا راجع به رؤساء نهضتهای ضدعرب و هم در مقاله و کتاب سعید نفیسی راجع به بابک خرمدین و در رساله عبداللهبن مقفع تألیف مرحوم عباس اقبال و در کتاب «دو قرن سکوت» اثر نویسنده این سطور نیز در تجلّی است. در همه این آثار لحنی نامساعد و آمیخته به نیش و طعنه در حق اعراب بهکار رفته است که البته شایسته بیان مورخ نیست».
سازندگی در گزارش اولین دانشگاه نیز ادعا کرد که دانشگاه تهران توسط رضاشاه ساخته شد و جزو خدمات او به ایران محسوب میشود. اما واقعیت آن است که رضاشاه ۶ موسسه آموزش عالی را در یک مکان مجتمع کرد. درباره اینکه چرا رضاخان همه این مؤسسات آموزش عالی را در یک جا متمرکز کرد هم نظرات متفاوتی وجود دارد.
نخست اینکه مخالفتهای دانشجویی در اروپا علیه رضاخان، از جمله در سال ۱۹۲۸ میلادی که در طول دیدار تیمورتاش ــ وزیر دربار ــ از آلمان تظاهرات اعتراضآمیزی انجام دادند، همچنین تهیه گزارشی از سوی دانشجویان به سه زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی در مورد جنایات پهلوی اول و ارسال آن برای مطبوعات اروپا و انعکاس وسیع آن از یک سو موجب تیرگی روابط ایران و آلمان و در نهایت اخراج مرتضی علوی (برادر بزرگ علوی) از آن کشور و سپس مرگ مشکوک وی گردید و از سوی دیگر، رضاخان در سیاست اعزام دانشجو به خارج (که از دوران قاجار آغاز شده بود) محتاطتر شد و به فکر تجمیع موسسات آموزش عالی افتاد.
دوم اینکه رضاشاه در اندیشه کنترل شدیدتر دانشجویان داخلی در مؤسسات مختلف برآمد، که متمرکز کردن ۶ مؤسسه آموزش عالی میتواند بدین سبب باشد. افشین متین در پژوهش تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی به این موضوع اشاراتی دارد که ترجمه آن از انگلیسی به فارسی بهقلم آقای ارسطو آذری در ایران در دسترس محققان است. این محقق ایرانی مقیم آمریکا تعطیلی موقت دانشکده فنی در سال ۱۳۱۶ در پی اعتراضات دانشجویان آن را نمونهای از این کنترل شدید عنوان میدارد.
در روزهای گذشته و به بهانه سالگرد کودتای ۲۸ مرداد هم برخی شخصیتهای وابسته به جریان انحرافی، اقدام به تخریب شخصیت شهید نواب صفوی کرده و رهبر گروه فدائیان اسلام را متهم به تروریسم اسلامی کردند. داوری یکی از مشاوران سابق محمود احمدینژاد و همچنین یکی از روحانیون وابسته به این جریان در توئیتهای مختلفی شخصیت مبارزِ نواب صفوی را تخطئه کردند. ادعاهای داوری مورد استقبال ضد انقلاب قرار گرفت و آنها نیز در پوشش حمایت از دکتر مصدق، به ادعای تروریست بودن نواب صفوی دامن زدند. آنها مدعی بودند اعدامهای انقلابی که این گروه انجام دادند، "تروریسم اسلامی" بود. امام و آیتالله بروجردی با نواب صفوی مخالف بودند و اینکه فدائیان اسلام با کودتای ۲۸ مرداد همراه بودند.
برخی روزنامههای انگلیسی بعد از شهادت نواب صفوی این تیتر را زدند که "نواب صفوی مردی که منافع انگلستان را در خاورمیانه به خطر انداخته بود اعدام شد."؛ حامیان منافع انگلیس در ایران این روزها با تحریف تاریخ بار دیگر به فکر انتقام از نواب افتادهاند.
نواب صفوی برای زدن احمد کسروی که از جناب مراجع مهدوالدم خوانده شده بود، فتوا گرفته بود. فتوای صادره نیز نه از جانب امام خمینی یا آیتالله کاشانی، بلکه منشا این اقدام به نجف و مراجع عراق برمیگشت که تصور غلطی از گذشته وجود داشته که علمای این دیار کمتر تمایل ورود به سیاست داشتند. آیتالله شبیری زنجانی از اعضای فدائیان اسلام درباره جواز شرعی اعدام انقلابی رزم آرا و هژیر، خاطرهای از جلسه با شهید واحدی نقل کرده و گفته است: «مطرح بود که اینها(برخی عوامل داخلی) منافع کشورهای اسلامی را فدای خارجیها میکنند و این افراد عامل کفار شدند. آنچه از این جلسه یادم هست این بود در اواخر سال آقای حجت فوت کرده بودند و آقایان دیگر مانند آقای سیدمحمد خوانساری و آیت الله صدر هنوز در قید حیات بودند. آقای واحدی گفتند ما این راه را که میرویم میدانیم چه خواهد شد یعنی بالاخره ما را میکشند، ما نمیآییم کاری بکنیم که هم دنیایمان را از دست بدهیم و هم آخرتمان را اما چون آقای حجت فوت کردند میگوییم و اِلا بروز نمیدادیم. ما درباره ترورها با آیتالله حجت صحبت کردیم و کاملاً برای ما از این جهت ابهامی نیست. البته ما اطلاع داشتیم که ایشان بیش از آقای حجت، با آقای صدر و همچنین با آقای خوانساری در ارتباط بودند.»
در گزارشی که ۱۳ شهریور در خبرگزاری تسنیم منتشر شد ادعاهای مطرح شده و تحریفات تاریخی افراد وابسته به جریان انحرافی بررسی شد.
حال سوال اینجاست که چرا برخی از رسانهها و روزنامهنگاران داخلی با رسانههای فارسیزبان همراه شده و در یک راستا عمل میکنند. این رسانهها و جریانهای سیاسی یک روز به تطهیر رضاشاه میپردازند و اقدامات خصمانه او را خدمت معرفی میکنند، یک روز فاجعه سینما رکس را که فاجعهای قطعی از سوی عوامل رژیم شاه و ساواک است به نیروهای انقلابی نسبت میدهند و نه تنها همچون رسانههای ضدانقلاب چهره رژیم شاهنشاهی را بزک و تطهیر میکنند، بلکه گام را فراتر نهاده و نیروهای انقلابی را متهم به کشتار مردم میکنند. یک روز هم نواب صفوی را چهرهای تروریستی معرفی میکنند.
شاید از یک جنبه، همگرایی برخی رسانههای داخلی با خارجی را میتوان در چارچوب "حذف انقلابیگری" دانست. حذف انقلابیگری نیازمند ارائه چهرهای خشن، تندرو و افراطی از انقلابیون است که تنها هدفشان دستیابی به قدرت و حکومت بوده است و برای رسیدن به قدرت، حاضر به نامهنگاری به دشمن درجه یک خود یعنی آمریکا هم بوده است.
این رسانهها در تحریفات تاریخی خود تلاش داشتهاند نشان دهند که نیروهای انقلابی و امام برای رسیدن به قدرت هم دست به کشتار مردم زدند و هم با آمریکا ارتباط برقرار کردند. ضمن اینکه اقدام به تطهیر چهره خشن و منفی پهلوی و قاجار هم میپردازند.
بنیصدر و بازرگان دو رئیس دولت، لیبرالهایی بودند که هدفشان حذف انقلابیگری بود، اما با تندروی از صحنه سیاست ایران حذف شدند.
اما چرا رسانههای همگرای داخلی و خارجی به دنبال حذف انقلابیگری هستند؟ برای پاسخ به این سوال باید نگاهی به گذشته ۴۰ ساله تاریخ جمهوری اسلامی انداخت. در طول ۴۰ سال گذشته انقلابیگری مانع از چپروی و راستروی (لیبرالگرایی) و مصادره انقلاب اسلامی شده است. در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و با روی کار آمدن دولت موقت، اعضای این دولت به دنبال احیای تفکر غربگرایی در کشور بودند که با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام و تایید آن اقدام از سوی مردم و امام، لیبرالها در بنبست سیاسی قرار گرفتند و استعفا دادند. در ادامه نیز به دلیل رادیکالیسم برای همیشه از صحنه سیاست کنار گذاشته شدند.
پس از دولت موقت نیز بنیصدر همان مسیر را ادامه داد و به انتحار سیاسی رسید. بازرگان اگرچه شیفته غرب و فرانسه بود، اما در مسیر غربگرایی همچون پیکان حرکت میکرد، اما بنیصدر به مانند بولدوزری حرکت کرد که در نتیجه به انتحار رسید. در دولتهای پس از بنیصدر نیز بسیاری از گروههای سیاسی در قالبهای اقتصاد دولتی، توسعه و سازندگی و اصلاحات سیاسی تلاش داشتند چپروی و راستروی داشته باشند، اما انقلابیگری مانع از انحراف و مصادره انقلاب شد.
برخی از جریانهای سیاسی و اصلاحطلبان تندرو در گذشته به دنبال حذف مستقیم تفکرات انقلابی بودند. آنان ابتدا عنوان کردند که افکار امام خمینی (ره) را دیگر باید در موزههای تاریخ جستجو کرد. اما تفکرات افراطی و رادیکالیسم آنان از سوی مردم پذیرفته نشد و راه به جایی نبردند. در ادامه پروژه تحریف امام را آغاز کردند و در این راستا به تحریف اندیشهها و تفکرات امام پرداختند. اکنون راه آسانتری پیدا کردهاند و برای اینکه بتوانند به هدف خود در ۲ دهه قبل یعنی حذف تفکرات امام و انقلابیگری دست یابند، پروژه تحریف تاریخ را در دستور کار دارند.
انقلابیگری مانعی در برابر غربگرایی است و توسعه اندیشه غربگرایی منوط بر به حاشیه راندن تفکر انقلابی از صحنه سیاسی ایران است. سادهترین راه برای منزوی کردن تفکر انقلابی، سست کردن پایه تاریخی آن است. تغییر عقبه تاریخی انقلابیگری در انظار مردم ایران، مقدمهای برای قطع کردن مردم از اعتقادات انقلابی است. از این رو جریانهای سیاسی معاند و داخلی که منافع خود را در تضاد با انقلابیگری میدانند، به دنبال تحریف تاریخ هستند. آنان از گذرگاه تاریخ به دنبال کسب منافع سیاسی هستند.