مرگ هر دو نیز طبیعی نبود؛ یکی به ضرب گلوله کشته شد و دیگری خودسوزی کرد.
از منظر افکار عمومی و کسانی که از دریچه یک واقعه انسانی به ماجرا نگاه میکنند، مرگ هر دو، دلخراش و باعث تأسف است که باید عوامل آن را ریشهیابی کرد و مانع تکرار آن شد. امّا در قاموس سیاستزدگی(نه سیاست)، این دو حادثه چگونه تفسیر میشوند و این دو زن، چه جایگاهی دارند؟
* تفاوت میترا استاد با دختر آبی برای اصلاحطلبان چه بود؟
برای پاسخ به این سؤال، باید به بازخوانی رفتار جریانی پرداخت که دو نگاه متفاوت به موضوع حقوق زن در حوادث یاد شده از خود نشان داد.
میترا استاد، همسر محمّد علی نجفی، وزیر دوران اصلاحات و شهردار شورای پنجم بود. موضع اصلاحطلبان در قبال قتل فاجعهآمیز او توسط نجفی، در ابتدا چیزی جز سکوت نبود. در ادامه، سناریوی پرستوسازی مطرح شد و ادعا کردند که استاد، بهشکلی هدفمند وارد زندگی نجفی شده است. کار تا بدانجا پیش رفت که حتّی اتهام اخلاقی نیز به مرحومه وارد شد.
با اینکه بحث حقوق زن (بهعنوان یکی از شعارهای همیشگی اصلاحطلبان) در میان بود و عواطف میلیونها ایرانی در ماه مبارک رمضان جریحهدار شده بود، امّا هیچکدام از اینها باعث نشد که اصلاحطلبان مثل همیشه، بحث تساوی حقوق زن و مرد را مطرح کنند، و اتفاقاً اینبار، خیلی محکم پشت یک مرد ایستادند! مردی که پنج گلوله بهسمت زن خود شلیک کرده بود.
*عباس عبدی: اصلاحطلبان در ماجرای قتل میترا استاد، مردود شدند
آش آنها آنقدر شور شد که در نهایت، عباس عبدی از فعّالان سیاسی اصلاحطلب اعلام کرد که اصلاحطلبان در ماجرای قتل میترا استاد، مردود شدند.
اکنون و به فاصله کمتر از چندماه از ماجرای قتل میترا استاد، دختری برای تماشای مسابقه فوتبال تیم محبوبش در پوشش مردان به استادیوم میرود و وقتی مأموران متوجه اقدام او میشوند اقدام به اهانت و درگیری با پلیس می کند که این امر منجر به بازداشت موقت وی می شود. چند روز بعد پس از آنکه برای تحویل گرفتن گوشی همراهش به دادگاه مراجعه میکند، اقدام به خودسوزی میکند. سحر خدایاری که به یک بیماری روانی دچار بوده و بنابه گفته خانوادهاش، قبلاً خودکشی ناموفق داشته است، اقدام به خودسوزی میکند و برای همیشه به زندگی خود پایان میدهد.
* تفاوتها در موضعگیری برای سحر خدایاری نسبت به میترا استاد
اینبار امّا پای هیچ فرد اصلاحطلبی در میان نبود و همهچیز برای موجسواری یک جریان سیاسی فراهم بود، چرا که خودکشی سحر خدایاری به موضوع حضور بانوان در استادیوم گره خورده بود.
پروانه سلحشوری نماینده اصلاحطلب تهران به ماجرا ورود میکند و مینویسد: «او تنها دختر آبی نبود. سحر دختر ایران بود. در جایی که مردانش برای زنان تکلیف تعیین میکنند و ابتداییترین حقوق انسانی را از آنها سلب میکنند، و زنانی که علیه زنان در این ظلم آشکار مردان را همراهی میکنند، همه ما در حبس و سوختن سحرهای این سرزمین مسئولیم».
این نماینده، حتّی پا را فراتر میگذارد و سخنانی را مطرح میکند که آشکارا خلاف امنیت ملّی و تحریک آمیز است: «مگر سوختن یک دکهدار در تونس منجر به انقلاب نشد؟ پس چرا ما اینقدر نسبت به هم بیتفاوت هستیم؟ چرا وقتی این همه زنان را تحت فشار قرار میدهند، ساکت هستیم و کسی حرفی نمیزند؟»
علی مطهری، دیگر نماینده لیست امید نیز که اطّلاعات غلطی از اصل ماجرا در دست داشت و در حالی که تصور میکرد حکم شش ماه حبس برای سحر خدایاری صادر شده، اینطور واکنش نشان میدهد: «مرگ سحر، دختری که به خاطر ورود پسرانه به استادیوم آزادی بازداشت و در اثر شنیدن محکومیت اش به ۶ ماه زندان خودسوزی کرد، حاکی از بی تدبیری مسئول مربوطه است. فرضا کار او غیرقانونی بوده، کافی بود چند کلمه نصیحت شود نه محکوم به زندان. حفظ نظام به این کارها نیست».
واکنش سخنگوی حزب اعتماد ملّی نیز تصویر درستی از نگاه سیاسی به مرگ خدایاری، ارائه میدهد. اسماعیل گرامی مقدم مینویسد: «سحر خدایاری دختر ایرانی، دختر همه ماست. او مظلومانه در آتش تحجر، تبعیض و ظلم سوخت. چقدر هزینههای برآورده شدن حقوق نیمی از جمعیت ایران سنگین است. فشار، محاکمه و سوختن برای تماشای فوتبالی که نه غیرقانونی است و نه غیرشرعی».
معصومه ابتکار نیز با انتشار اطّلاعیهای از اقدامات معاونت خانواده و امور بانوان ریاستجمهور درباره حادثه خودکشی سحر خدایاری، گزارش داد.
این در حالی است که در ماجرای قتل میترا استاد، وقتی از ابتکار پرسیده میشود که چرا هیچ موضعی نگرفته است، او میگوید: «در مورد هر موضوعی لزوماً ورود نمیکنیم».
روزنامههای اصلاحطلب و برخی از فعّالان سیاسی این جریان نیز مواضع مشابه با آنچه ذکر شد، اتخاذ کردند.
شاید اگر سابقه رفتار در ماجرای قتل میترا استاد در پرونده اصلاحطلبان وجود نداشت یا خاطره آن از اذهان پاک شده بود، رفتار امروز آنها در ماجرای دختر آبی، باورپذیر مینمود. امّا اکنون صداقت یک جریان سیاسی خاص در برخورد با مسائل اجتماعی، بیش از همیشه در افکار عمومی با تردید مواجه شده است. بهویژه که در قبال مسائلی دیگر از جمله ورود زنان به استادیوم، در دو مقطع زمانی متفاوت، متناسب با منافع سیاسی خود، مواضع مختلف اتخاذ کردهاند