قسم‌هایی که محمدرضا پهلوی فراموش کرد

به گزارش مشرق، ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ رضاخان پس از اشغال ایران مجبور به استعفاء شد و برای بقای حکومت در خانواده خویش، دست به دامن محمدعلی فروغی نخست وزیر ۶ سال قبل از آن شد که در اوج اقتدار، او را زن ریش‌دار خوانده و خانه‌نشین کرده بود.

زمانی که رضا شاه در اوج اقتدار، قانون کشف حجاب را در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ تصویب کرد، هر گز گمان نمی‌کرد 6 سال بعد ناچار شود تنها به همراه خانواده خود ایران را ترک کند. او که معترضان کشف حجاب در مسجد گوهرشاد را به شدت سرکوب کرده بود، اعتراضات مردم را حاصل ندانم‌کاری محمدولی اسدی نایب‌التولیه آستان قدس رضوی دانست که قبل از واقعه، خواستار مدارای رضاخان با مردم مشهد در اجرای قانون کشف حجاب شد.

بیشتر بخوانید:

شاه انگلیسی +عکس

فیلم/یک جو غیرتی که در وجود رضاخان نبود

اسدی، بعد از واقعه گوهرشاد به همراه روحانیون مشهد دستگیر شد؛ اما چون دختر اسدی عروس محمدعلی فروغی بود به همین دلیل فروغی وساطتش را نزد رضاخان کرد که با خشم شاه روبه‌رو شد و او را زن ریش‌دار خواند و از دربار راند.

اما حالا که قوای روس به تهران رسید و کشور را در تصرف متفقین دید، مجبور شد نزد فروغی برود و نظر او را جویا شود. او پیشنهاد استعفا کرد و رضا پهلوی پذیرفت. متن استعفاء به تحریر محمدعلی فروغی در مجلس شورای ملی به شرح زیر خوانده شد: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند سال مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوان‌تری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد. بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم. از امروز که بیست و پنجم شهریورماه ۱۳۲۰ است عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا به این سلطنت بشناسند و آنچه از پیروی مصالح نسبت به من می‌کردند نسبت به ایشان منظور دارند.»

یک روز پس از استعفای رضاخان در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ ولیعهد جوان در مجلس شورای ملی سوگند یاد کرد و در ۲۲ سالگی بر تخت سلطنت نشست تا آخرین پادشاه ایران باشد.

ولیعهد ۲۲ ساله ایرانی قبل از اینکه ردای سلطنت به تن کند، حسین فردوست، یار همراه و رفیق نزدیکش را در روزهای نهم و دهم شهریور به سفارت انگلستان فرستاد.

فردوست می‌گوید: «بعدازظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آنجا فردی است به نام «ترات» که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن. محمدرضا اصرار داشت که همین امروز این کار را انجام دهم. نمی‌دانم نام «ترات» و تماس با او را چه کسی به محمدرضا توصیه کرده بود. شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر. در آن ملاقات، ترات مقداری صحبت کرد و گفت که محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌هاست و ما از درون کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم که او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است به زبان‌های انگلیسی، فارسی و فرانسه گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد که خود تو پیشرفت آلمان در جبهه‌ها را برایش سنجاق می‌کنی!

من بعد از ملاقات با ترات به سعدآباد برگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و تعجب کرد که از کجا می‌داند که من به رادیو گوش می‌دهم و یا نقشه دارم و غیره! من گفتم: خب اگر اینها را ندانند، پس فایده‌شان چیست؟

محمدرضا گفت: حتما کار این پیشخدمت‌هاست! گفتم: حالا کار هر که است، شما به این کاری نداشته باش. برداشت شما از اصل مسئله چیست؟ محمدرضا گفت: فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را از بین می‌برم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌کنم؛ مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم.»

ولیعهد رضایت ضمنی متفقین را از سلطنت خود گرفت و به کمک محمدعلی فروغی به مجلس رفت، اما هنوز اطمینان نداشت در روزی که قرار است به مجلس برود، توسط نیروی متفقین دستگیر نشود. به همین دلیل روز بعد، ۲۶ شهریور، شاه جوان برای ادای سوگند در مجلس حاضر شد.

متن استعفا از روز قبل مشخص بود. بنابراین با صلاحدید فروغی و برای جلوگیری از دستگیر شدن محمدرضا به وسیله نیروهای روس و انگلیس، او را با لباس شخصی در یک اتومبیل کرایسلر قدیمی بین صندلی جلو و عقب خودرو پنهان کردند و از در خدمه مجلس به داخل مجلس بردند.

او در ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر، پس از قرار گرفتن در پشت تریبون این‌چنین سوگند یاد کرد: «سوگند به کلام‌الله مجید و خداوند تبارک و تعالی. بسمه تعالی. من خداوند متعال را گواه گرفته، به کلام‌الله مجید و هر آنچه در نزد خداوند محترم است قسم یاد می‌کنم که تمام عمر خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی و مشروطیت و ایران را نگهبان و طبق آن و قوانین سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی‌عشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال، خداوند عز شأنه را حاضر و ناظر دانسته و منظوری جز سعادت و عظمت دولت ایران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ملت ایران توفیق می‌طلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد می‌نمایم».

اما محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ماه ۵۷ با چشمان خیس ایران را برای همیشه ترک کرد؛ در حالی که همه قسم‌هایش را فراموش کرده بود. او نه مشروطه سلطنتی را پاس داشت، نه تمامیت ارضی ایران را حفظکرد و نه در ترویج مذهب شیعه گام برداشت؛ بلکه سعی کرد با تجدد بی‌قواره به جنگ اسلام برود و در دوران سلطنت ۳۷ ساله او به راحتی بحرین از ایران جدا شد.

برچسب ها:

سیاسی