به گزارش مشرق، شاید حرفه جلادی، عمری به قدمت تاریخ بشر داشته باشد؛ همیشه حاکمان برای زهر چشم گرفتن از مردم و مجازات دشمنان و خاطیان، به افرادی نیاز داشتند که بدون ذرهای ترحم، سر ببرند و پوست بکنند! حتی در برخی دورهها، مانند صفویه، شاه از افرادی برای زندهخواری مجرمان استفاده میکرد؛ موجودات عجیب و غریبی که ما آن ها را با نام چیگین میشناسیم. رسم جلادی تا پیروزی انقلاب مشروطه و استقرار نظام قانونمند، برقرار بود. مشروطیت که سعی در حاکم کردن قانون، به طور مساوی و برای همه افراد ملت داشت، شغل جلادی را، با آداب و رسوم عجیب و غریبش، تعطیل کرد.
بیشتر بخوانید:
قسمهایی که محمدرضا پهلوی فراموش کرد
علما یا آلمانیها؛ کدامیک حامی «رئیسعلی دلواری» علیه انگلیس بودند؟
رضاخان از ناظر شرعیات تا کشف حجاب
شاید بسیاری از ما اینگونه تصور کنیم که جلادان، عموماً در خدمت حاکمان بودند و محل امرار معاش و درآمد آن ها هم، خزانه حکومت بود، اما این، همه واقعیت نیست؛ آن ها به اصطلاح مداخل دیگری هم داشتند که به مراتب، شرمآورتر از گرفتن دستمزد برای کشتن یا ناقص کردن آدمها بود. میزان دستمزد یک جلاد که در هر شهر و ایالتی، نمونههای مختلفی از آن پیدا میشد، به نوع کار او بستگی داشت. مثلاً، اگر قرار بود پوست کسی را زنده زنده بکند، طبیعتاً دستمزد بیشتری نسبت به زمانی که قرار بود گردن فردی را بزند، دریافت میکرد؛ بنابراین، اولین رکورد در فیش حقوقی آقای میرغضب، دستمزدی بود که از حکومت و خزانه دریافت میکرد.
گرفتن پولِ گدایی مجرم!
یکی از مداخل میرغضبها، پیش از پیروزی انقلاب مشروطه، گرفتن پول گدایی مجرم بود؛ تعجب نکنید! جلاد، قبل از اینکه مجرم را به محل اعدام ببرد، او را در کوچه و خیابان میگرداند و وادار میکرد گدایی کند. ماحصل گدایی قبل از مرگ مجرم بخت برگشته، دستلاف جناب میرغضب بود. گاه پیش میآمد که مردم تمایلی به پرداخت پول بابت گدایی فرد محکوم نداشتند؛ آن وقت بود که جلاد به تنهایی یا به همراه شاگردش، به جان محکوم بدبخت میافتاد و آن قدر او را به انحای مختلف شکنجه میکرد که مردم دلشان به رحم بیاید و بابت گدایی، پولی پرداخت کنند. بسیار پیش میآمد که فرد محکوم به اعدام، خدا خدا میکرد که هر چه زودتر او را بکشند تا از شر این تحقیر و شکنجه خلاص شود و همین مسئله، دل مردم را به رحم میآورد تا با پرداخت پول گدایی به وی، ردیف فیش حقوقی آقای میرغضب را پُر و او را راضی کنند تا هر چه زودتر، محکوم فلکزده را با تیغ بیدریغ خودش آشنا کند!
حق تیغ یا پاقاپوق
تلکه کردن محکوم توسط جلاد، تا دم مرگ وی ادامه داشت و حق تیغ، مصداق بارز این موضوع بود. جلاد پیش از اجرای حکم، از خانواده اعدامی، پول مطالبه میکرد. اگر آن ها به وی پولی پرداخت میکردند، جلاد به سرعت و به راحتی کار محکوم را تمام میکرد؛ اما اگر نمیتوانستند رضایت جناب میرغضب را جلب کنند یا بدتر از آن، اسباب خشم وی را فراهم میکردند، اعدامی بیچاره، با فجیعترین و دردناکترین شکل ممکن، کشته میشد. به این پول، در اصطلاح «پاقاپوق» میگفتند. قاپوق، وسیلهای بود که معمولاً از جنس چوب ساخته میشد و کارش، ثابت نگه داشتن محکوم در زمان اعدام بود. از آنجا که حق تیغ، در لحظات پایانی عمر محکوم و در لحظه اعدام و پای قاپوق گرفته میشد، به آن «پاقاپوق» میگفتند. در برخی شهرها، افرادی که برای تماشای اعدام میآمدند، به ویژه هنگامی که قرار بود دزد، راهزن یا شرور معروفی اعدام شود، موظف بودند به جلاد پاقاپوقی بپردازند و این هم، یک رکورد از فیش حقوقی جلادها، قبل از انقلاب مشروطه را تشکیل میداد.
برداشتن اموال اعدامی
یکی از منابع درآمد جلاد، برداشتن اموال متعلق به فرد اعدامی بود. هر چند در بسیاری از مواقع، اعدامیها در زندان و توسط زندانبان، کاملاً تخلیه مالی شده بودند، اما گاه پیش میآمد که به دلیل سرعت صدور حکم، لباس یا پولی در جیب محکوم وجود داشت که جلاد آن را برای خودش بر میداشت. به همین دلیل، جلادان در اجرای حکم افراد متمول، تأخیر را روا نمیدانستند، چون ممکن بود اموالی که چند برابر پول گدایی آن ها بود، در جیبشان پیدا شود! در برخی مواقع، وارثان اعدامی که میخواستند لباسهای وی را به عنوان یادگاری در اختیار داشته باشند، مجبور میشدند که آن ها را از جلاد بخرند. وای به آن روزی که جلاد از تمول و ثروت بازماندگان اعدامی آگاه میشد؛ آن وقت بود که حتی دندانگردترین افراد هم نمیتوانستند به گرد پای آقای میرغضب برسند!
گرفتن پول از خانواده مقتول
یکی از مداخل جلادهای دوره پیش از پیروزی انقلاب مشروطه، دریافت پول از خانواده مقتول بود؛ یعنی چه؟ ببینید، قاتل یک فرد را پیدا میکردند و برای مجازات قصاص به جلاد میسپردند؛ او هم قبل از اجرای حکم، وجهی را بابت دستلاف از خانواده مقتول میگرفت و در این بین، اگر آن ها سفارشی درباره چگونه اعدام کردن قاتل داشتند، میشد با پرداخت وجه بیشتر، آن را عملی کرد. در این مواقع، اگر وارثان مقتول ثروتمند و صاحب نفوذ بودند، سبیل میرغضب را حسابی چرب میکردند و او هم، قبل از مرگ، صدبار قاتل را میکُشت و دمار از روزگارش در میآورد!
با پیروزی انقلاب مشروطه و استقرار نظام قانونمند که مجازات متهمان را به صدور حکم قانونی منوط میکرد و نحوه اجرای آن نیز، مشخص و ضابطهمند بود؛ جلادان هم شغل قبلی خود را از دست دادند و مداخلشان تعطیل شد. تعدادی از آن ها، سر از نظمیه درآوردند و اینبار در کسوت آژان های نظمیه، به جان مردم افتادند! تعدادی دیگر هم ترجیح دادند به خدمت خان ها و افراد ذینفوذ جامعه دربیایند و خدمات فنی گذشته را، با سفارش و برای آن ها، عرضه کنند. به تدریج و در دهههای بعد، دیگر اثری از جلادهای قدیمی باقی نماند؛ اما خاطرههای تلخ و خونین اقدامات آن ها، هنوز در حافظه تاریخی ایرانیها باقی است.