یک روانشناس درباره انگیزههای ازدواج در جوانان توضیحاتی داد.
مجتبی حبیبی روانشناس و مشاور درباره انگیزههای ازدواج در جوانان اظهار کرد: اولین عنصر محرک برای آشنایی با یک فرد جذابیت اوست و جذابیت ظاهری بیشترین تأثیر غیرمنطقی را بر اکثریت افراد دارد.
این روانشناس بیان کرد: طبق تحقیقات انجام گرفته ظاهر فیزیکی در همهی موارد به عنوان جذابترین عامل توسط مردان ذکر شده، در حالی که خانمها به دورنمای مالی مردان و بلندپروازی آنها یا سختکوشی و جدی بودن آنها توجه میکنند.
او با اشاره به اینکه ضمیر ناخودآگاه در انتخاب همسر نقش دارد، افزود: از نظر دیدگاه روانکاوها دلیل غائی این که چرا عاشق شُدید این نیست که نامزد یا همسرتان جوان و زیبا بوده، شغل تحسین برانگیز داشته، و یا خلق و خویی مهربان دارد، بلکه، شما به این دلیل عاشق شده اید که مغز کهنه شما او را با پدر و مادرتان اشتباه گرفته است.
حبیبی اضافه کرد: مغز کهنه شما چنین باور دارد که بالاخره توانسته است کاندید ایده آلی برای جبران لطمات روانی و عاطفیای که در کودکی تجربه کرده اید، بیابد و منظور از مغز کهنه ضمیر ناخودآگاه است که فقط به دنبال کسب امنیت و حفظ بقا و تمامیت خویش است، او به دنبال جلب حمایت بدون شرط پدر و مادر خویش است و بدترین احساس او، "حس طرد شدگی" از جانب والدینش است و بخش نو مغز شامل تفکر، کلام، تصمیم گیری و کلیهی اعمال مربوط به "خودآگاه" را انجام میدهد.
این روانشناس با بیان اینکه باید بدانیم که آن بخش از مغز ما که دست به انتخاب همسر میزند، مغز منطقی و منضبط ما نیست، گفت: بلکه مغز کوته بین و کهنه (ناخودآگاه) ماست که در زمان گذشته متوقف مانده است، او خاطرات دردناکی از "زخمها" و "جراحات" دوران کودکی دارد که در لحظاتی از جانب مادر (یا پدر) خویش مورد طرد، بی مهری یا خشم واقع گردید و تحقیر شده است.
او ادامه داد: بنابراین زمانی که در بزرگسالی و هنگام انتخاب همسر کسی را میبیند که دارای همان خصوصیات مثبت و منفی والد خویش است بی اختیار جذب او و عاشق او میشود، با شناخت ضمیر ناخودآگاه میتوانیم انتخابی آگاهانه داشته باشیم.
این روانشناس با بیان اینکه هر فردی در دوران زندگی خود دارای یک پیش نویس است، گفت: شناخت پیش نویس در رفتار متقابل بسیار مطرح است و در واقع شامل ایده و نقشه راه یک فرد میشود اما طرحوارهها الگوهایی هستند که روی زندگی ما تاثیر میگذارند.
حبیبی بیان کرد: ممکن است فردی دارای طرحواره طرد باشد و دائم فکر کند که آدمهای مهم زندگی اش وی را طرد و ترک خواهند کرد و به طور ناخودآگاه ممکن است که کسانی را جذب کند که در آینده وی را ترک کنند یا اینکه شخص از ترس طرد شدن به طرحواره خود بچسبد و دست به رفتارهای جبرانی بزند.