شاعر میگوید عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند. این شعر برای ماجرای رحیم ۷۳ ساله مصداق دارد.
وقتی به خاطر عشق به زن صیغهای که او را ترک کرده بود اقدام به کشتن و مثله کردن جسدش کرد. رسیدگی به این پرونده از اوایل مرداد سال ۹۷ آغاز میشود وقتی پسر منیره از گم شدن مادرش که حدود ۴۵ ساله بوده به پلیس خبر میدهد. پسر منیره ماجرا را به پلیس چنین شرح میدهد:
« روزی که مادرم گم شد قبلش با من تماس گرفت و از من خواست به دیدنش بروم. مادرم تنها زندگی میکرد چون پدرم سالها قبل فوت کرده بود. به در خانهاش که رسیدم هرچه زنگ زدم در را باز نکرد. نگران شدم و با کلید در خانه را باز کردم هرچه صدایش کردم پاسخی نداد. بعد از همسایهها پرس و جو کردم که آنها هم خبری از مادرم نداشتند و به همین دلیل برای پیدا شدنش به پلیس اطلاع دادم.»
بعد از اظهارات پسر زن میانسال، پلیس وارد عمل شد تا ردپایی از او پیدا کند. در مرحله اول تحقیقات پلیس با بررسی فهرست مکالمات منیره، متوجه شد او با یک شماره مشخص تماسهای زیادی داشته است. طی بررسیها نام فرد و هویتش مشخص شد. رحیم ۷۳ ساله توسط پلیس بازداشت شد تا معمای گم شدن منیره رمزگشایی شود.
رحیم در گفتوگو با ماموران درباره ارتباطش با منیره گفت:«شغل من راننده کامیون است. حدود هشت سال پیش با منیره آشنا شدم و چون از همسرم جدا شده بودم او را صیغه کردم. او سالها همسر صیغهای من بود و با همدیگر خوش میگذراندیم و هیچ مشکلی نداشتیم. اما این بار آخر به سفری سه ماهه رفتم و بعدش هم خبری از منیره نداشتم.»
داستان هولناک قتل چه بود؟
طی صحبتهای رحیم مشخص بود موضوعی را پنهان میکند به همین دلیل ماموران دوباره او را مورد بازجویی قرار دادند و این بار او مجبور بود پرده از حقیقتی تلخ بردارد. او طی بازجوییها لب به اعتراف گشود و گفت:«واقعیت این است من عاشق منیره بودم و هرکاری از من تقاضا میکرد برایش انجام میدادم. اما فرزندان او از صیغه چند ساله ما اطلاع نداشتند به همین خاطر تصمیم گرفته بودم بعد از اتمام این سفرم با فرزندانش صحبت کنم و او را به عقد دائم خود درآورم.
اما وقتی سفرم به پایان رسید و بازگشتم هرچه با منیره تماس میگرفتم پاسخم را نمیداد. حضوری به ملاقاتش رفتم و حرف ازدواج دائم را پیش کشیدم اما در کمال ناباوری او به من گفت دیگر دلش نمیخواسته که این مدل زندگی پنهانی را با من ادامه دهد و در نتیجه به عقد دائم فرد دیگری درآمده است. از حرفهایش شوکه شدم چرا که او در زمانی که با من در ارتباط بوده به من خیانت کرده بود و به عقد دائم فرد دیگری درآمده بود.»
رحیم لحظه قتل را چنین شرح میدهد:« به قدری عصبانی شده بودم که کنترلی روی رفتارم نداشتم، او در حال مرغ پاک کردن بود به سمتش رفتم و چاقو را از دستش قاپیدم و بعد از چند ضربه، گلویش را بریدم. اختیارم را از کف داده بودم و از ترس پا به فرار گذاشتم.»
ماجرای مثله کردن جسد
رحیم درباره جسد نیز به ماموران گفت:« وقتی به خودم آمدم تازه فهمیدم چه کاری کردهام. بازگشتم تا جسد را سر به نیست کنم. زورم نمیرسید تا تنهایی جسد را جابهجا کنم در نتیجه جسد منیره را تکه تکه کردم و در چند کیسه زباله جا دادم تا بتوانم از خانه خارجش کنم. بعد کیسهها را به اطراف فشم بردم و همانجا رهایش کردم و گریختم.»
اما رحیم فکر نمیکرد با این داستان ساختگی ماموران به جثه ضعیف او شک کنند که توانایی حمل جسدی را نخواهد داشت. بازپرس با توجه به جثه ریز متهم و توانایی کم او گفتههای این مرد را باور نکرد و از او خواست همدستش را معرفی کند، اما متهم اصرار کرد خودش این کار را کرده است. متهم در بازجوییهای دوباره مجبور شد حقیقت را بگوید و همدستش را لو بدهد. او اعتراف کرد جسد منیره را با کمک مهدی دوستش مثله کرده است.
رحیم درباره همدستی دوستش گفت: بعد از کشتن منیره واقعا توانایی این که جسدش را تکه تکه کنم نداشتم در نتیجه سراغ یکی از دوستان قدیمیام رفتم تا به من کمک کند. مهدی اعتیاد شدید داشت و هر وقت بوی پول به مشامش میخورد حاضر بود هر کاری انجام دهد. قبول کرد در ازای مبلغی پول کمکم کند. با هم به خانه منیره بازگشتیم و جسد را تکه تکه کردیم. بعد هم تکهها را به فشم بردیم و در نقاط مختلف رها کردیم.
با اعترافات مرد سالخورده، دوست او مهدی بازداشت شد و بعد از اقرار به جرمش هر دو متهم روانه زندان شدند. از آنجایی که متهمان جسد را بسیار خرد و هر قطعه را در میان زبالههای دیگر رها کرده بودند ردی از جنازه کشف نشد، اما متهمان همچنان بر اعتراف خود بر جنایت باقی ماندند.
در نهایت با توجه به درخواست قصاص از سوی اولیای دم کیفرخواست علیه مرد مسن و همدستش صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهمان به زودی پای میز محاکمه میروند.