به گزارش مشرق، سهیل کریمی در کانال تلگرامی خود نوشت: فرودگاه به تبَعِ بینالمللی بودنش شلوغ بود. دو سه روزی میشد سال ۹۱ تحویل شده و خلایق پس از دید و بازدیدهای اولیه حالا داشتند میزدند بیرون. امارات، ترکیه، تایلند، اروپا و...
من هم پس از اینکه وزارت خارجه برای رفتن به سوریه سرم را به تاق زده بود، به زعم دوستان شورای عالی امنیت ملی خودسرانه (و نه آتش به اختیار!) گروه مستندسازی را حاضر به یراق کرده بودم به قصد بلاد شام. یک سالی بود اخبار ضد و نقیض از شورشها و بلوای اهل آشوب میشنیدیم و هیچ نمیدانستیم. بار و بندیل را از گیت گذرانده، کانتر مربوطه را یافته و در صف کارت پرواز ایستاده بودیم. پرواز سوریه صف طولانی داشت. خیلیها نوروزشان را میخواستند به زیارت بروند.
در حال و هوای خودم بودم که از دور شیخی سیه چرده نظرم را جلب کرد. به همراهم حمیدرضا گفتم: «اون بنده خدا شیخ ابراهیم نیست؟» در جا تأیید کرد. شیخ همینطور به سمت ما آمد تا برای امارات کارت پرواز از کانتر بغلی ما بگیرد. جلو رفتیم و سلام و علیک و مصافحهای. شیخ مرا شناخت. چند سال پیش زیارتش کرده بودم. از حال و روزمان و مقصد سفر پرسید. با عربی دست و پا شکسته گفتم: «میریم سوریه. دودمان بنیامیه بد جور به جون جماعت مظلوم افتادند.» نگاهی از سر نیاز به بر و رویم انداخت و در یک جمله کوتاه گفت: «مؤمن! مظلوم تو نیجریه است. پا شو دوربینت رو بیار پیش ما...»
_ «چرا مظلوم شبخ؟ ماشاءالله قد یه کشور آدم شیعه کردی و کم کم آفریقا رو هم فتح میکنی...»
جملهی آخر را دیگر نگفت. تنها با خندهای تلخ، دستش را در کیف همراهش کرد، کارت ویزیتش را در آورده و بهم داد با یک یا علی ازمان دور شد. چنان تند رفت که نتوانستیم بگوییم: «فی امان الله.»
حالا پس از سالها و بعد از شهادت شش پسر شیخ ابراهیم زکزکی و همهی آن مصائبی که بر سر این خاندان و آن امت شیعه در نیجریه آمد، میفهمم چرا شیخ گفت مظلوم در نیجریه است.
در تمام این سالها هیچ مسلمانی پیدا نشد سرمایهگذار مستندمان شود ولی هنوز از آن جمله و آن جواب عذاب وجدان دارم.
با بیخیالیها و نظرات شاذّمان نمک به زخم این مظلومان نپاشیم...