ناگفته‌های 10 ماه سرپرستی در سازمان پژوهش/ از 270 کتاب تألیف نشده تا توزیع کتب درسی با وانت

خبرگزاری فارس ـ گروه آموزش و پرورش: روزهای اول که به عنوان سرپرست سازمان پژوهش و برنامه‌‌ریزی آموزشی منصوب شد، حضورش به جای حجت‌الاسلام والمسلمین محمدیان که سال‌ها در این سازمان فعالیت می‌کرد، سخت به نظر می‌رسید.

آقای محمدیان شخصیت آرامی داشت و در نقطه مقابلش آقای تورانی بود؛ او خیلی ساده و بی‌آلایش حرف می‌زد و خیلی زود نشان داد که مرد توانمندی است که حرف‌ها برای گفتن دارد.

حیدر تورانی متولد 1339 است که دارای کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی، کارشناسی ارشد و دکترای مدیریت آموزشی است.

در کارنامه فعالیت‌های او، ریاست آموزش و پرورش منطقه 5 تهران، ریاست آموزش و پرورش منطقه 10 تهران، مشاور طرح و برنامه معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش، مدیر کنترل کیفیت دوره مدیریت تغییر با دانشگاه وسترن سیدنی، مدیر کمیته آموزش و ترویج سند ملی آموزش و پرورش، دبیر کمیته علمی مطالعات مؤلفه‌های اصلی آموزش و پرورش در سند ملی آموزش و پرورش، مدیرتهیه برنامه های پنجساله سوم و چهارم و پنجم سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، معاون پژوهشی موسسه پژوهشی برنامه‌ریزی درسی و نوآوری‌های آموزشی، مدیر گروه پژوهش در نوآوری‌های آموزشی و تربیتی، رئیس پژوهشکده برنامه ریزی درسی و نوآوری‌های آموزشی و سردبیری نشریه رشد مدیریت مدرسه دیده می‌شود.

وی به مدت 10 ماه و قبل از فعالیت حجت‌الاسلام والمسلمین ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، سرپرستی این سازمان را به عهده داشت؛ دورانی که به گفته خودش، یکی از دوره‌های طلایی فعالیت او بود.

روز مراسم تکریمش خطاب به کارکنان سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی گفت: «از شما دلخورم چون در این ۱۰ ماه یک استرس به من وارد نکردید و حرف تلخ نزدید؛ تا امروز جز خوبی از شما چیزی ندیدیم».

در بخش اول گفت‌وگو با آقای تورانی درباره فعالیت او در 10 ماه سرپرستی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی صحبت کردیم:

* ماجرای پذیرفتن سرپرستی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی 

25 اسفند 96 حوالی ساعت 5 بعد از ظهر بود که آقای بطحایی وزیر وقت آموزش و پرورش به بنده تلفن زد؛ عصر روز چهارشنبه بود؛ وی تلفنی با بنده صحبت کرد و گفت «آقای محمدیان استعفا داده‌اند و می خواهیم شما را به عنوان سرپرست منصوب کنیم».

گفتم «چرا سرپرست؟ معاون و مدیران سازمان هستند» گفتند« نه، ما می خواهیم شما بیایید، این سازمان بسیار مهم است» حقیقتش استقبال نکردم و با خودم گفتم دیگران هستند؛ آقای بطحایی هم گفتند «بعدا تماس می‌گیرم ظاهرا الان نمی‌توانید صحبت کنید».

دوباره حدود 4 ساعت بعد تماس گرفته و توضیحاتی داد و گفت «می‌خواهم به من کمک کنید» وقتی که این جمله را گفت، پاسخ دادم «برای کمک بحثی نیست و هستم»؛ دو روز بعد (روز شنبه)، به دفتر وزارتخانه رفتم و آقای بطحایی گفت: «من دوست دارم شما این سمت را قبول کنید؟»

گفتم «چرا؟» گفت «سازمان جای بسیار مهمی است و اگر یک ویرگول این ور و آن ور شود، مرا زیر سؤال می برند و استیضاح می‌کنند؛ شما این توانایی‌ها را دارید». آن روز آقای بطحایی خیلی در صحبت‌هایش به بنده لطف داشت؛ گفتم «چرا سرپرست؟» پاسخ داد «یک روال اداری است که باید طی شود؛ ان‌شاءالله ما نظرمان این است که شما آنجا باشید و رئیس سازمان شوید». این قول و قرار بین من و ایشان بود. البته بعدها چند بار هم در صحبت‌هایی که با هم داشتیم این موضوع مطرح شد.

این چنین شد تا به‌اتفاق ایشان، ظهر روز یکشنبه 27 اسفند 96 به عنوان سرپرست سازمان پژوهش معرفی شدم.

وقتی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی را تحویل گرفتم، شب عید نوروز سال 1396 بود و عملا بعد از تعطیلات عید، فعالیتم را در سازمان آغاز کردم.

* وقتی سازمان را تحویل گرفتم حدود 270 عنوان کتاب هنوز تألیف نشده بود

سابقه فعالیت 20 ساله در سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی داشتم و این سازمان را به خوبی می‌شناختم؛ سال‌ها در شورای مدیران سازمان عضویت داشتم؛ در زمان مرحوم علاقه‌مندان به عنوان مشاور علمی و برنامه‌ریزی رئیس سازمان فعالیت داشتم؛ تدوین سه برنامه پنج‌ساله توسعه سازمان شامل برنامه توسعه سوم، چهارم و پنجم حاصل کار من بود. در برنامه توسعه ششم توسعه سازمان نیز مشاور عالی بودم.

جالب اینجاست وقتی اولین جلسه را در طبقه هشتم سازمان بعد از تعطیلات گذاشتم، صحبت‌های اولیه من خیلی مورد توجه عموم کارکنان قرار گرفت و همه همکاران به آرامش خاصی رسیده بودند و انبساط روحی خوبی در آنان ایجاد شده بود.

 مؤلفان، آذر هر سال به تألیف کتاب‌های جدید اقدام می‌کردند؛ اما آن سال کتاب‌های پایه دوازدهم در فنی‌وحرفه‌ا‌‌ی و نظری بر زمین مانده بود یعنی چیزی نزدیک به 270 عنوان کتاب هنوز تألیف نشده بود

 اینکه بخواهم گذشته را سیاه‌نمایی کنم در روحیه‌‌ام نبوده و نیست؛ وقتی که عملا وارد کار شدم، هنوز مؤلفان کتب درسی چون درگیر یک سری آموزش‌های مربوط به معلمان بودند، تألیف کتاب‌های پایه دوازدهم را شروع نکرده بودند.

جالب است بدانید مؤلفان، آذر هرسال به تألیف کتاب‌های جدید اقدام می‌کردند؛ اما آن سال کتاب‌های پایه دوازدهم در فنی‌وحرفه‌ا‌‌ی و نظری بر زمین مانده بود یعنی چیزی نزدیک به 270 عنوان کتاب هنوز تألیف نشده بود.

همه نگران بودند. دوستان حراست و ارزشیابی سازمان دایم می‌پرسیدند که با این اوضاع و احوال  چکار می‌خواهید بکنید!؟ سخت نگران و دلواپس بودند. رئیس سازمان عوض شده بود و آنطور که به نظر می‌رسید کتاب‌ها اول مهر به دست دانش‌آموزان نمی‌رسید و اگر قرار بود با عجله کتاب تألیف می‌شد، هزار حرف و حدیث و عیب و ایراد به همراه داشت.

* ماجرای توزیع کتاب‌های درسی با وانت 

با توجه به تخصص و تجربه‌ای که داشتم، کار تألیف را بدون وارد کردن استرس، در فضای همدلانه با مؤلفان سازمان شروع کردیم که به‌حمدالله با کمک و همراهی مدیران و مؤلفان سازمان که خیلی به بنده لطف داشتند همه چیز خوب پیش رفت.

از نظر زمانی نه تنها ۶ ماه از برنامه تألیف هر ساله عقب بودیم و کتاب‌های جدیدالتألیف و نونگاشت زیادی در پیش داشتیم، بلکه در توزیع کتاب‌های درسی هم با مشکلاتی مواجه شدیم و یکی از آنها، اختلافات به وجود آمده با شرکت توزیع کننده الکترونیکی کتاب‌های درسی بود؛ آن سال تابستان برق هم زیاد می‌رفت و شرکت های  چاپ و نشر و افست و گرافیست‌ها دچار وقفه در کار می‌شدند. هر ۳ ساعت که برق می‌رفت فعالیت چاپ کتاب‌ها در چاپخانه‌ها ۲۴ ساعت به عقب می‌افتاد.

از سویی دیگر در آن زمان، اعتصاب کامیون‌دارها هم مزید بر علت شده بود. بعضی اوقات حتی با وانت نیسان مجبور به توزیع کتاب‌های درسی می‌شدیم.

* حتی جابه‌جایی یک ویرگول هم گزارش نشد

با تمام این احوال، کتاب اول مهر دست دانش‌آموزان رسید؛ کمترین اعتراض را در نرسیدن کتاب‌ها به دست دانش‌آموزان داشتیم و از آن تاریخ تا الان، یک نفر از هیچ جای کشور، نگفت که در فلان کتاب پایه دوازدهم، فلان مطلب یا فلان تصویر چرا اینگونه آمده است. حتی همان ویرگول اضافی که آقای بطحایی نگرانش بود هم گزارش نشد!!

این یعنی اوج همدلی و همکاری در سازمان. در سازمان‌ها وقتی همه نیروها همدل، هم‌سو هم‌جهت و بر انگیخته شوند، خیلی اتفاقات خوب و اثربخش می‌افتد. حتی بعضی وقت‌ها آقای بطحایی به من می‌گفت: «شما جوری کار می‌کنی که انگار ۴۰ سال می‌خواهی کار کنی، سرپرست هستی هنوز!» و البته دوران سرپرستی، دوران خیلی سختی است که آقای بطحایی هم آن را آزموده بود.

دوران سرپرستی قاعدتا ۳ ماه است و من ۱۰ ماه سرپرست بودم، یکبار کتبا هم به ایشان نوشتم که تکلیف سرپرستی  سازمان را معلوم کنند و البته نگفتم من را به ریاست سازمان انتخاب کنید؛ هیچوقت برای ماندنم تلاش نکردم.

 من خودم را وامدار هیچکس نمی‌دانم؛ به انقلاب دِین دارم. سرباز انقلابم و در یک خانواده روستایی و بی ادعا بزرگ شدم. نام و نانم از آموزش و پرورش است و اگر اندوخته‌ای دارم می‌خواهم آن را برای این نظام تربیتی خرج کنم

خیلی‌ها گفتند که برو پیش فلان فرد و فلان مقام،  فلان گروه و فلان حزب و ...، از خودت تعریف کن، ولی من اعتقادی به این جور رفتارها نداشته و ندارم، چون معتقد بودم نیامدم بمانم بلکه آمدم خدمت کنم و اگر دوست داشتند، هستم زیرا در این صورت عاملِ خودم هستم نه عامل دیگران، این گونه است که می‌توانم تغییر و تحول علمی و انقلابی ایجاد کنم.

من خودم را وامدار هیچکس نمی‌دانم؛ به انقلاب دِین دارم. سرباز انقلابم و در یک خانواده روستایی و بی ادعا بزرگ شدم. نام و نانم از آموزش و پرورش است و اگر اندوخته‌ای دارم می‌خواهم آن را برای این نظام تربیتی خرج کنم؛ اگر دوست داشتند کار می‌کنم؛ عملکردم هم نشان داد.

* تضمین کیفیت را در فرآیند سیستم بردم

کارت خبر کتاب که در اتاقم می‌آمد حتی برای چند دقیقه هم معطل نمی‌ماند؛ کارت خبر مهم‌ترین بخش کار تألیف است چون بعد از امضای آن، کتاب چاپ‌سپاری می‌شود یعنی من نمی نشستم همه 270 عنوان کتاب نوگاشت را کامل مطالعه کنم.

چکار می‌کردم؟ تضمین کیفیت را در فرآیند سیستم بردم؛ تضمین کیفیت یعنی اولین قدمی که بر می‌داریم به درستی‌اش واقف و مطمئن باشیم. اگر همه فکر می‌کردند که من آخرین فرد هستم و آخرین بررسی را می‌کنم، در آن صورت به امید من، دقت در کار را رها می‌کردند.

اطمینان از درستی مطالب کتاب را در فرآیند بردم و گفتم آقای مدیرکل، آقای مؤلف و آقا و خانم کارشناس، مسؤول و پاسخگوی اصلی شما هستید.

 اگر همه فکر می‌کردند که من آخرین فرد هستم و آخرین بررسی را می‌کنم، در آن صورت به امید من، دقت در کار را رها می‌کردند

لذا هر کار اطمینان بخشی که لازم است باید در فرآیند انجام شود، اگر کسی قرار است ناظر باشد و دو یا سه بار کتاب‌ها خوانده شود، همه این کارها را به دقت و سرعت انجام دهید و امضای همه پای کارت خبر باشد به طوری که وقتی کارت خبر پیش من می‌آید، دیگر از نظر من کار تمام شده، تلقی می‌شود.

البته من تورقی می‌کردم، چرا که مطالعه دقیق و صفحه به صفحه کتاب ها با حجم زیاد روزها به طول می انجامید و عملا غیر ممکن بود و زمان بیهوده از دست می‌رفت و وسواس زیاد هم کار را خراب‌تر می‌کرد.

بعدها بعضی از کارشناسان می‌گفتند «آن سال‌هایی که حتی از نظر زمان‌بندی جلوتر بودیم، رئیس وقت سازمان از دست ما عصبانی می‌شد که چرا کارها عقب افتاده است؟ اما شما در این مدت به ما «تو» هم نگفتید و این بیشتر ما را عذاب می‌داد و برعکس وجدان ما را بیدارتر می‌کرد، اینکه باید بیشتر و بهتر کار کنیم».

راستش خودم اذیت می‌شدم اما بروز نمی‌دادم و وانمود می‌کردم همه چیز آرام است! اضطرابم را به کارشناس، مؤلف و مدیر دفتر منتقل نمی‌کردم؛ خب وقتی همه این وضعیت را شاهد بودند احساس دِین بیشتری می‌کردند.

* تغییر صرفاً با آدم‌ها انجام نمی‌شود

در بخش پشتیبانی هم سعی می‌کردیم پرداخت‌های مؤلفان به موقع انجام شود، چیزی را معطل نمی‌گذاشتیم. یعنی کار و فعالیت را معطل تغییر ساختار و نیروها نکردیم؛ در طول 10 ماه با اینکه اختیار تام و کمال داشتم اما دست به تعویض نیروها نزدم و با همان پرسنل کار کردم.

چرا که تغییر صرفاً با آدم‌ها انجام نمی‌شود؛ خیلی‌ها که مس‍ؤولیتی را در سازمان  بر عهده می‌گیرند تصور می‌کنند تغییر را باید از آدم‌ها شروع کنند اما معتقد بودم باید ابتدا از روش‌ها و فرآیندها شروع ‌کنیم؛ اعلام کردم، برنامه می‌دهم و اگر کسی بتواند با برنامه‌ام همراه و همدل شود، کار می‌کند و اگر کسی مغایر با برنامه سازمان کار کند، طبیعی است که خودش تصمیم به کناره‌گیری می‌کند.

البته تغییرات کوچکی در جابجایی نیروها  داشتیم اما با اکثر افراد همدل شدیم و کار انجام می‌شد. سعی کردیم فرآیندها را اصلاح کنیم و نظم ببخشیم و بحث انگیزه‌‌دهی و انگیزه‌بخشی به کارکنان را تقویت کردیم؛ معتقد بودم که ما همه یک تیم کوهنوردی هستیم نه دوندگان مسابقات دو.

معتقد بودم که ما همه یک تیم کوهنوردی هستیم نه دوندگان مسابقات دو

سازمان پژوهش باید سازمان پژوهش وزارت آموزش و پرورش و مدارس باشد نه سازمان پژوهش خودش؛ ما آنچه را که تولید می‌کنیم مال همه آموزش و پرورش است؛ آن چیزی که می‌نویسیم برای همه بچه‌های این مرزوبوم است. تولید مواد و بسته‌های آموزشی یک بخش کار است و یک بخش مهم دیگر اجرایی شدن این تولیدات است؛ اینها را چه کسی در مدرسه اجرا می‌کند؟ غیر از مدیر و معلمان؛ چه کسی نظارت می‌کند؟ به جز معاونت‌های دیگر مثلا آموزشی یا پرورشی و مدیریت های استانی و منطقه‌ای!

این یعنی معاونت‌های دیگر باید با هم همدل باشند و مشارکت کنند؛ این مظروف باید در این ظرف قرار بگیرد و مدیریت این ظرف و این قالب، دست همه نیروهای ستادی و صفی است.

سعی کردیم هماهنگی اتفاق بیفتد. برای این منظور چندین جلسه «تقریب انگاره‌ها» گذاشتم، دبیرکل شورای عالی آموزش‌ و پرورش، همه معاونت‌های وزارت خانه و رؤسای دانشگاه فرهنگیان و تربیت دبیر شهید رجایی و رییس مرکز سنجش در جلسات حضور داشتند.

در این جلسات مدیران سازمان نیز شرکت می‌کردند و سعی می کردیم با میدان دادن و باورمندی به کارشناسان، آنها را قدرتمند کنیم یعنی اول سازمان را آماده و قوی کنیم و به اصطلاح زیر پایمان سفت باشد.

* آموزش و پرورش به مردان تحول نیاز دارد

ما یک تصویر کلان به نام «اثربخشی و کیفیت عالی سیستم» داریم و باید همه نیروها با هم هماهنگ شویم که به آن تصویر کلان عینیت ببخشیم. اسم آن را «رهبری اثربخش» گذاشتم‌ و همیشه می‌گفتم در آموزش و پرورش امروز، دیگر مانند گذشته (با توجه به اسناد تحولی موجود) دیگر نیاز به سند نویسی نیست، بلکه نیازمند مردان تحول است.

دقت کرده باشید متوجه می‌شوید تا کسی وزیر و یا مدیر عالی می‌شود از او می‌پرسند برنامه‌تان چیست؟ اینکه برنامه وزیر چیست برای ۲۰، ۳۰ سال پیش است که هیچ سند بالا دستی نداشتیم؛  الان سند چشم‌انداز ۱۴۰۰ داریم؛ سیاست‌های ابلاغی مقام معظم رهبری را داریم، اسناد بالادستی داریم؛ نقشه جامع علمی کشور داریم، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و برنامه های توسعه پنج‌ساله داریم. امروز بیشتر به همت و شجاعت و بصیرت نیازمندیم.

 اینکه برنامه وزیر چیست برای ۲۰، ۳۰ سال پیش است که هیچ سند بالا دستی نداشتیم

آموزش و پرورش امروز فیل در تاریکی نیست، فیل در روشنایی است .چون نورافکن ها را روشن کردیم که همان سند تحول بنیادین است؛ پس قرار نیست دوباره برای این سازمان و یا نظام آموزشی کشور  اهداف و ماموریت بنویسیم، بلکه امروز سازمان افرادی را می‌خواهد که قدرت برانگیختن همه منابع را برای تحقق این اسناد داشته باشند و مردانی برای تحول باشند.

بر همین اساس انگیزه کارکنان و ظرفیت وجودی‌شان را تقویت کردم؛ ظرفیت سازمان را بازخوانی کردم و در پی افزایش آن کوشیدم. رشد تا حداکثر ظرفیت وجودی، از شعارهای من بود.

مثلا ظرفیتی به نام هیأت امنای سازمان داشتیم که آن را احیا کردم؛ بدین معنی که ما می‌توانیم از ظرفیت اعضای آن که همگی از خبرگان و متخصصان تعلیم و تربیت هستند، بیشتر و بهتر استفاده کنیم نه فقط در جلسات رسمی و حداکثر یک یا دو بار در سال.

۶ ماه قبل از اینکه آقای محمدیان بخواهد برود شایعه بود که آقای ذوعلم می‌خواهد بیاید و با آمدن من هم هنوز این شایعات بود، ولی با همه این احوال و با این جو سنگین، لحظه‌ای من و همکارانم از تلاش و آرمان‌هایی که تدوین کرده بودیم، دست بر نداشتیم 

قبل از اینکه خدمت آقای وزیر برای جلسه رسمی هیأت امنا برسیم، دو، جلسه با اعضای هیأت امنا داشتیم؛ این برنامه رهبری اثربخش، در شرایطی برای اجرایی شدن ابلاغ شد که هنوز مطمئن نبودم رئیس سازمان می‌شوم. پس دو، سه جلسه ای که با هیأت امنا داشتیم، همه اعضای آن با برنامه عملیاتی و مدل رهبری اثربخش مطلع شدند و آن را باور کردند یعنی در واقع برنامه‌ریزی «در سازمان» اتفاق افتاد نه «برای سازمان».

خلاصه کنم،  اولین جلسه رسمی هیأت امنا را که با آقای وزیر داشتیم، همه مصوبات تصویب شد و خود همکاران می‌گفتند که این اتفاق برای اولین بار رخ داده است.

حتی آن زمان‌ها بحث آقای ذوعلم هم مطرح بود؛ اصلاً قبل از اینکه آقای محمدیان از سازمان بروند، صحبت آمدن ایشان بود. ۶ ماه قبل از اینکه آقای محمدیان بخواهد برود شایعه بود که آقای ذوعلم می‌خواهد بیاید و با آمدن من هم هنوز این شایعات بود، ولی با همه این احوال و با این جو سنگین، لحظه‌ای من و همکارانم از تلاش و آرمان‌هایی که تدوین کرده بودیم، وا نماندیم. چون معتقدیم هرکس برای لحظه‌ای که مسئوولیت دارد آزموده شده و پاسخگوست. عرض و عمق دوران خدمت از طول آن مهم‌تر است.

در جلسات می‌گفتم اگر سازمان کاخ زرین باشد، ستون‌های آن نیروهای انسانی آن هستند. اگر این ستون‌ها شانه خالی کنند، کاخ زرین می‌ریزد؛ مدیران، کارشناسان، خدمتگزاران، رانندگان و نگهبانان ستون های آن هستند.

مؤلفی کتاب می‌نویسد، سردبیری نشریه تولید می‌کند، پژوهشگری پژوهش می‌کند، تصویرسازی تصویر می‌کشد و مدیری کار اداری و مالی می‌کند؛ اما فردی هست که برایشان چای می‌آورد و محیط را نظافت و آماده کار می‌کند.

اگر خدمت‌رسانی این خدمتگزار، حراست آن نگهبان و تلاش این راننده نباشد، رضایت از محیط کاری حاصل نمی شود و بهره‌وری پایین خواهد آمد. بنابراین، آنان هم بخش مهمی از فرایند پژوهش، تألیف و چاپ کتاب‌های درسی و سایر مواد و رسانه‌های آموزشی هستند.

راننده وخدمتگزار این سازمان نباید بگوید من راننده یا خدمتگزار هستم، باید بگوید ما کتاب درسی می‌نویسیم؛ بسته آموزشی تولید می‌کنیم یعنی باید خودشان را در این راستا ببینند؛ همیشه در چهره کارکنان چهره فرزندان، برادران و خواهران خودم را می‌دیدم و این نگاه می‌توانست خیلی در روند کارها تأثیرگذار باشد.

راننده و خدمتگزار این سازمان نباید بگوید من راننده یا خدمتگزار هستم، باید بگوید ما کتاب درسی می‌نویسیم

دو جلسه ضیافت همدلی داشتیم که خارجی‌ها به این جلسات tea time می‌گویند. همه کارکنان عصر روز مراسم ، به سالن اجتماعات می‌آمدند و به بهانه صرف چای و قهوه ، با هم حرف می‌زدیم. البته  هیچ سخنرانی و دستور جلسه‌ای در کار نبود‌؛ همه از حال هم باخبر می شدند و چنانچه درخواستی از من و مدیران داشتند مطرح می کردند.

می‌دانستم اگر کارکنان راضی و بانشاط باشند، ما می‌توانیم به دانش‌آموزان به نحو خوب و شایسته خدمت کنیم؛ آغازین روز هر هفته پیام شیرین و دلنوازی برای همه همکاران از طریق سیستم اتوماسیون ارسال می‌کردم که اثرات مثبت زیادی داشت.

*طراحی مدل رهبری اثربخش 

زمانی که مصوبه ۳-۳-۶ اجرا شد، آقای محمدیان رئیس وقت سازمان و همه کارشناسان، زمان گذاشتند و تلاش کردند تا کتاب‌های درسی را با سند تحول همسو کنند.

آن زمان، وقت بسیار کوتاه بود، نمی‌شد انطباق کتاب درسی با سند تحول در این زمان کم انجام شود، در نتیجه «همسوسازی» انجام شد؛ خیلی با عجله و بدون اجرای آزمایشی صورت گرفت؛ البته کتاب‌های پایه دوازدهم در دوره مسؤولیت من همسوسازی شد.

در ۶ ماهه اول دوران سرپرستی، سعی کردم آرام آرام با مؤلفان و کارشناسان کارها را پیش ببریم، تا بتوانیم با کمترین دغدغه کتاب‌های درسی را اول مهر به دانش‌آموزان برسانیم و همزمان با آن،  برنامه‌ اصلی که همان تدوین مدل رهبری اثربخش سازمان و اینکه سازمان پژوهش به مثابه مغز و قلب آموزش و پرورش را چگونه باید مدیریت و رهبری کرد در دستور کار قرار گرفت و تدوین شد.

این مدل در جلسات مختلف با بحث و بررسی مفصل، به سمع و نظر همگان رسید. آنگاه اعلام کردم حال که همسویی کتاب درسی با سند تحول تمام شد، اینک  وقت آن است تا مواد و رسانه های آموزشی را با سند تحول انطباق دهیم. به عبارتی دیگر سند تحول بنیادین را اجرایی کنیم.

همسوسازی کتاب‌ها اول مهر ماه 1397 تمام شد و گفتیم که تا سال ۱۴۰۰ کتاب نونگاشت و حتی اصلاحی کلان، نداریم

در راستای «انطباق و اجرایی شدن سند تحول بنیادین و برنامه درسی ملی» به عنوان سیاست کانونی، دو سیاست فرعی اعلام کردیم: 1. سیاست راهبردی حامی سیاست کانونی : محوریت برنامه‌ درسی و متناسب‌سازی برنامه درسی و توسعه شایستگی‌ها، توسعه برنامه‌های نیمه تجویزی و اجباری(برنامه ویژه مدرسه) و اصلاح و بهبود ارزشیابی پیشرفت تحصیلی 2. سیاست اجرایی حامی سیاست کانونی: چند تألیفی، مرزگستری، مدیریت به جای تصدی‌گری، پایدارسازی و کتب درسی و توسعه شایستگی‌های حرفه‌ای معلمان و کارشناسان.

این مدل در جلسه اعضای هیأت امنا (جلسه کارشناسی) تصویب شد و کارشناسان و متخصصان نیز در جلسات دیگر بر آن صحه گذاشتند. براین اساس «شورای راهبری انطباق و اجرایی شدن سند تحول بنیادین» تشکیل دادیم و عده‌ای از خبرگان داخل و خارج سازمان را دعوت کردیم تا یاری مان دهند، اما جلسه دوم آن با تودیع من همزمان شد.

همسوسازی کتاب‌ها اول مهر ماه 1397 تمام شد و گفتیم که تا سال ۱۴۰۰ کتاب نونگاشت و حتی اصلاحی کلان، نداریم، که وقت را آزاد کرده تا فرصت کنیم در این زمان مفید یکسری کارهای مهم برای تحقق آنچه که در مدل رهبری اثربخش به آن اشاره شد را انجام دهیم، مثلا ساختار سازمان را بهبود ببخشیم و سازمان، کارشناسان، معلمان، دانش آموزان، والدین، مدارس و مدیران آن را برای دوران انطباق(اجرایی شدن سند تحول) آماده کنیم.

انجام چند پروژه ارزشیابی دوره‌ای  (دوره اول ابتدایی)، در چهار درس فارسی، علوم، قرآن و ریاضی به پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش سفارش داده شد. با این هدف که بعد از اعلام نتایج پژوهش‌ها و برخی مطالعات و تجارب دیگر، پروژه یکپارچه‌سازی دوره ابتدایی در راستای اجرایی شدن سند تحول  انجام شود. در راستای اجرایی شدن سند تحول بنیادین، یک نگاه کاملا روشن و دقیق داشتم و به رغم امید نه چندان برای ماندن در مسئوولیت، بنا به عهدی که با خدا بستم، کارم را محکم و قوی پیش می بردم.

*  نام و نانم را از آموزش و پرورش دارم

در زمان فعالیتم جشنواره شهید حججی و تجلیل از مؤلفان و نیز هفته پژوهش را در موزه دفاع مقدس برگزار کردیم و چند جلسه هم‌اندیشی خارج از سازمان داشتیم؛ سه جلسه با استادان و متخصصان علوم تربیتی با حضور وزیر داشتیم و بنده به عنوان رئیس کمیته ارتباط و همکاری در این زمینه عهده‌دار مسؤولیت شدم. 

جلسات شورای هماهنگی علمی مرتبا تشکیل می شد به طوری که موضوعات چهار حوزه یادگیری در این جلسات به تصویب رسید. برنامه های موفقی برای افزایش انگیزه کارکنان چه مادی و چه معنوی داشتیم. با حوزه های علمیه  و روحانیون ارتباط نظام مند برقرار کرده و به ارزش‌ها و به فعالیت‌های مذهبی و ایام الله و نیز بسیج سازمان توجه وافر مبذول می‌شد.

سازمان باید در نیروی انسانی‌اش تغییر ایجاد می‌کرد. برای این منظور با بنیاد ملی نخبگان جلسه گذاشتیم که از جوانان نخبه دعوت کنیم و مجوز جذب هم داشتیم. از سوی دیگر سازمان آموزش ضمن خدمت معلمان را به کمک دانشگاه های فرهنگیان و شهید رجایی بر عهده بگیرد. فرآیندها را اصلاح کنیم تا بتوانیم سند تحول بنیادین را اجرا کنیم.

 هر وقت یادم می‌آید از اینکه در ریلی قرار گرفتم که می‌توانستم خیلی از اتفاقات خوب را رقم بزنم و اکنون از آن دور شدم، غمگین می‌شوم

در برنامه رهبری اثربخش دوره ماندگاری اعلام شد. به این معنی که کتاب‌های درسی تا سال ۱۴۰۰ تغییر نکنند تا سازمان فرصت پیدا کند برنامه ها و  منابع انسانی‌اش را برای اجرایی شدن سند آماده، به روزرسانی و بازسازی کند و ساختار سازمانی‌اش را نیز بازآرایی کند و فرآیندها و روش‌ها را اصلاح و بهبود بخشد.

رهبری اثربخش تصویری کلان از آینده و برانگیختن همه نیروها برای عینیت‌بخشیدن به این تصویرکلان است که برای آن یک سیاست کانونی و دو دسته سیاست اجرایی و راهبردی تنظیم شد؛ این برنامه از مهمترین برنامه های تغییر من در سازمان بود.

اگر به تغییرات مورد نظرم، آنطور که در ذهن داشتم نرسیدم به جهت آن است که  شرایط ماندنم در سازمان متزلزل بود. اما این تزلزل را مطلقا تا روز آخر نه تنها کارکنان بلکه حتی مدیران نیز به خاطر جدیتی که در کار و اراده ام داشتم احساس نکردند. اهداف دوره‌های تحصیلی، برنامه ویژه مدرسه و برنامه زیرنظام  برنامه درسی ملی در زمان بنده تصویب شد و به همگان ثابت شد که می‌شود در شرایط سخت هم کار کرد و هم خوب کار کرد.

در جلسه معارفه‌ام گفتم که من نام و نانم را از آموزش و پرورش دارم و دوست دارم برای آن فداکاری کنم.  خب بودنم در سازمان چندان دوام نداشت ولی ناراضی نیستم که این بار سنگین از روی دوشم برداشته شد. البته هر وقت یادم می‌آید از اینکه در ریلی قرار گرفتم که می‌توانستم خیلی از اتفاقات خوب را رقم بزنم و اکنون از آن دور شدم، غمگین می‌شوم. هر چند می‌دانم ارزش انسان به پست و مقام نیست بلکه خودش باید به جایگاه ارزش دهد نه اینکه جایگاه به او ارزش دهد.

* نگاه تحولی آقای ذوعلم با آنچه در زمان بنده تدوین شد، مطابق و همسو نیست

بگویم خوشبختانه یا متأسفانه، دوستان جدید که آمدند، به رغم اینکه برنامه را به آنها تحویل داده و اطلاع رسانی کردم، به آن چندان وقعی نگذاشته و راه خود رفتند؛ آنها خودشان برای سازمان برنامه‌هایی را از قبل داشتند و نگاه تحولی آقای ذوعلم با آنچه در زمان بنده تدوین شد، مطابق و همسو نیست.

به بنده احترام گذاشتند و می‌گذارند و حتی پیشنهاد کردند که به عنوان مشاور ایشان همکاری کنم، ولی من آمادگی این کار را نداشتم اما به طور غیر رسمی در دادن مشورت آماده‌ام و فرصت‌هایی هم بدین منظور پیش آمده است. اعتقاد قوی داشتم و دارم که سازمان باید به کارشناسان خود بها دهد و به نیروهای توانمند داخلی بها و فرصت و میدان دهد.

* در این مدت بعد از سرپرستی چه کار کردم

یک طرح پژوهشی زمین مانده به نام «ویژگی‌های مدیریت مدرسه با رویکرد اسلامی و ارایه مدل مناسب» در دست تدوین داشتم که فرصت کردم آن را  تمام کنم. طرح دیگری با عنوان «ارایه مدل مناسب رهبری آموزش و پرورش و بررسی ارتباط آن با اثربخشی مدارس» را در دست تهیه دارم. این که  که وزیر آموزش و پرورش بهتر است با چه الگو، مدل و سبکی نظام آموزش و پرورش را رهبری و مدیریت از سوالات اصلی آن است.

طرح دیگری از من در شورای پژوهشی سازمان به نام « طراحی ساختار آموزش و پرورش در راستای اجرایی شدن سند تحول» تصویب شده است  که در آستانه تأمین اعتبار است‌.

کتابی تصنیفی تحت عنوان « کوزه و دریا» را به پایان رساندم که اینک زیر چاپ رفته است و البته چند مقاله علمی و پژوهشی دیگر نیز در این مدت تدوین و چاپ کردم. خوشبختانه بیکار نیستم و چند ساعتی هم در دانشگاه تدریس می‌کنم.

انتهای پیام/

برچسب ها:

اجتماعی