چشم و هم چشمی های یک زن به زندگی برادرشوهرش تراژدی پیچیده ای را آغاز کرد.
آخرین روزهای تابستان امسال زمانی که مرد جوانی با همسر و فرزندش از سفر به خارج از کشور به تهران بازگشته بودند هنگام ورود به خانه با صحنه عجیبی روبه رو شدند.
همه وسایل داخل خانه به هم ریخته شده بود، زن جوان به سرعت سراغ طلاهایش رفت و دید که طلاها، پول و وسایل با ارزش خانه به سرقت رفته است.
همین کافی بود تا تیمی از ماموران پلیس کلانتری برای تحقیقات ویژه در خانه ویلایی مرد جوان حاضر شوند. در تجسس های ابتدایی مشخص شد که دزدان بدون تخریب قفل درها و با اطلاع از حضور نداشتن اهالی داخل خانه برای سرقت وارد عمل شده و در فرصت مناسب این سرقت میلیونی را انجام داده اند.
مهرداد که با دیدن سرقت میلیونی از خانه اش شوکه شده بود به ماموران گفت: با توجه به روزهای آخر تابستان و پایان تعطیلات مدارس همراه همسر و فرزندم به ترکیه رفتیم و یک هفته آن جا بودیم اما وقتی به ایران بازگشتیم به محض ورود به خانه با صحنه دستبرد از خانه مان روبه رو شدیم که هنوز باورش برایم سخت است.
دزد آشنا
ماموران با توجه به اطلاعات به دست آمده در صحنه سرقت احتمال دادند که سرقت از سوی یک آشنا صورت گرفته است و این در حالی بود که مهرداد تاکید داشت به کسی شک ندارد و هیچ یک از نزدیکان و آشنایانش نمی توانند دست به سرقت زده باشند.
در بررسی ها مشخص شد که هیچ دوربین مداربسته ای در نزدیکی محل سرقت نیست و در حالی که تجسسهای فنی و اطلاعاتی در خانه مهرداد به بن بست پلیسی رسیده بود ماموران تاکید داشتند که سرقت از سوی یکی از آشنایان صورت گرفته است.
ماموران به طرز نامحسوسی رفتارهای نزدیکان مهرداد را زیر نظر گرفتند و هیچ سرنخی از سارق حرفه ای از خانه مرد کارخانه دار به دست نیامد.
نخستین مظنون
تحقیقات پلیسی ادامه داشت تا این که پس از دو ماه مهرداد به رفتارهای برادرش که کارمند یک کارگاه بود شک کرد.
برادر مهرداد که جوان 30 ساله ای به نام آرمین بود از نظر وضعیت مالی اختلاف زیادی با برادر بزرگ ترش داشت. او که یک حقوق بگیر بود پس از گذشت دو ماه از سرقت، خودروی گران قیمتی خرید و زیاد ولخرجی می کرد.
یک شب آرمین با مهرداد تماس گرفت و خواست تا در خانه آن ها مهمان شود و برادرش هم پذیرفت.
آرمین سوار بر خودروی گران قیمت اش همراه همسرش پای در خانه برادر بزرگ ترش گذاشت اما رفتار آرمین و همسرش تغییر کرده بود و حرفهای عجیبی می زدند تا این که مهرداد درباره چگونگی خرید خودرو از آرمین سوال کرد.
آرمین شروع به داستان سرایی کرد اما هر چه او بیشتر حرف میزد مهرداد بیشتر به او شک می کرد تا این که فردای آن روز از برادرش خواست به کارخانه بیاید.
آرمین پس از پایان کارش به کارخانه برادرش رفت، همه چیز عادی به نظر می رسید تا این که مهرداد روبهروی برادرش نشست و از او خواست تا سکوت کند و حرف هایش را گوش کند و در آخر جواب سوالش را به درستی پاسخ بدهد.
آرمین کمی به فکر فرو رفت. در چهرهاش اضطراب دیده میشد، مهرداد به آرامی شروع به حرف زدن کرد و گفت: مدتی بود که همسرت به خاطر شرایط مالی من به زندگیمان حسادت می کرد.
بارها از خودت شنیدم که حسادت های همسرت تو را آزار میدهد و همیشه پیشنهاد دادم اگر کمک مالی خواستی بگو و همیشه تاکید داشتی که خودت موضوع را حل می کنی تا این که از خانه ام سرقت شد.
وی افزود: هیچ وقت به تو شک نداشتم اما وقتی شنیدم خودروی گران قیمتی خریدی و وقتی به خانه مان آمدی رفتار خودت و همسرت تغییر کرده بود و با توجه به این که از روز اول پلیس تاکید داشت که سرقت از سوی یک آشنا صورت گرفته است همان شب مهمانی به تو شک کردم و وقتی حرف هایت را درباره تهیه پول خودرو شنیدم شک ام به یقین تبدیل شد.
آرمین خواست حرف بزند که مهرداد از او خواست سکوت کند. مهرداد به آرمین گفت می دانم که سرقت کار تو بوده است یا اعتراف کن و پول و وسایل سرقتی و طلاها را به صورت اقساط بازگردان یا ماجرا را به پلیس لو می دهم.
آرمین حرف های برادرش را که شنید برای این که توطئه اش فاش نشود شروع به فحاشی کرد و همین کافی بود تا درگیری بین دو برادر بالا بگیرد و پای پلیس به کارخانه باز شود.
اعترافات برادر دروغگو
آرمین وقتی پیش روی پلیس قرار گرفت برای فرار از اتهام سرقت، شروع به تناقضگویی کرد و همین کافی بود تا به سرقت میلیونی از خانه برادرش اعتراف کند.
آرمین گفت: من و برادرم رابطه خوبی با هم داشتیم ولی مسیر زندگی مان در کار متفاوت بود و او توانست به واسطه تحصیل و ارتباطی که داشت در کار و زندگی موفق باشد.
من کارمند یک کارگاه بودم اما هیچ وقت به اختلاف طبقاتی بین مان اعتراض نکردم و همیشه برادرم مثل یک پدر پشتم بود اما بعد از ازدواج، مسیر زندگی ام تغییر کرد و همسرم هربار که به خانه برادرم می رفتیم بهانه گیری می کرد.
وی ادامه داد: چشم و هم چشمیهای همسرم باعث شد یک روز آرام در زندگی نداشته باشم تا این که برادرم به سفر رفت و همسرم هر روز بهانه گیری می کرد که چرا ما نباید به خارج از کشور سفر کنیم و حرف های رنج آورش باعث شد تا به فکر سرقت از خانه برادرم بیفتم.
پسر جوان ادامه داد: کلید خانه برادرم را داشتم و یک روز بدون این که به همسرم حرفی بزنم به خانه او رفتم و دست به سرقت زدم و چون نمی خواستم نقشه ام لو برود حدود دو ماه سکوت کردم و پولی را که به دست آورده بودم پنهان کردم تا این که تصمیم به خرید یک خودروی گران قیمت گرفتم.
همسرم پس از خرید خودرو رفتارش تغییر کرد و دیگر بهانه گیری نمی کرد و به همه می گفتم یک وام میلیونی از کارخانه گرفتم و فکر نمی کردم کسی به این داستان سرایی من شک کند اما برادرم شک کرد و نقشه ام لو رفت.
آرمین برای تحقیقات بیشتر در اختیار پلیس قرار گرفت و مهرداد با حضور در دادسرا شکایت خود را پس گرفت.