شباهتم به قاتل مرا به دردسر انداخت

5dcbbc400ac19_2019-11-13_11-48
سارق سابقه دار که به اتهام قتل پسر جوانی بازداشت شده در بازجویی‌ها مدعی شد که شباهتش با قاتل اصلی او را به دردسر انداخته است.

ساعت 9 شب 28 آبان مرگ پسر 28 ساله‌ای در یکی از بیمارستان‌های پایتخت از سوی مأموران کلانتری 119 مهرآباد جنوبی به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. کارآگاهان جنایی در ادامه دریافتند این پسر قربانی درگیری با سارقان شده است.

دختر همسایه در این باره گفت: شب به خانه برگشتم و سه سارق را داخل خانه دیدم شروع به داد و فریاد کردم که دزدان پا به فرار گذاشتند اما شهاب - مقتول- و پدرش که همسایه ما بودند جلوی در متوجه سارقان شدند. شهاب یکی از سارقان را دستگیر کرد اما همدست سارق با چاقو به جان شهاب افتاد و بعد از آنکه او را مجروح کرد پا به فرار گذاشت.
سرنخ قاتل در محفل دوستانه
بررسی‌ها برای شناسایی عاملان جنایت ادامه داشت تا اینکه یکی از اقوام شهاب سرنخی را در اختیار تیم تحقیق قرار داد. او گفت: چند شب قبل در یک میهمانی بودم، آنجا صحبت از ماجرای قتل شهاب شد.

ناگهان یکی از میهمان‌ها گفت از فردی به‌نام داود صافکار شنیده است که قتل را رضا موش و دو نفر از دوستانش مرتکب شده‌اند.

من رضا موش و دوستانش را نمی‌شناسم اما داود صافکار، در نزدیکی محل خانه مقتول تعمیرگاه دارد.
با اطلاعاتی که زن جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داد به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران، داود صافکار احضار و تحقیقات از او صورت گرفت.

مرد میانسال در این رابطه گفت: چند ماه بعد از جنایت به قهوه خانه‌ای رفتم.

در آنجا شنیدم که گفتند قتلی که چند ماه قبل در خیابان هاشمی رخ داده است کار رضا موش و دو نفر از دوستانش بوده است.

در ادامه بررسی‌ها مشخص شد که رضا موش مدتی است که در زندان تهران بزرگ به اتهام سرقت لوازم داخل خودرو بازداشت شده است. بدین ترتیب رضا به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد اما او در تحقیقات مدعی شد که شخصی به‌نام «ممد چشم» دست به قتل زده است.
با ادعای این متهم، بازپرس« زمانی» دستور تحقیقات در رابطه با اظهارات او و شناسایی «ممد چشم» را صادر کرد.

گفت‌و‌گو با متهم

آیا تو هم در شب سرقت آنجا بودی؟
نه. یک نفر دیگر قتل را مرتکب شده به گردن من انداخته‌اند.

می‌دانی چه کسی قتل را مرتکب شده است؟

بله. یک پسری است که ما به او می‌گوییم ممد چشم. می‌دانید چرا؟ چون چشم‌هایش اندازه کف دست است. چشم‌های خیلی بزرگی دارد. من و ممد 4 ماه در زندان قزل حصار هم سلولی بودیم و او را از همان موقع می شناسم.

پس چرا اسم تو را به جای او گفته اند؟
من و ممد خیلی شبیه هستیم و تنها یک وجه تمایز داریم و آن هم چشم هایمان است. چشم‌های ممد درشت است. بر عکس چشم‌های من که خیلی ریز است.

چون ظاهر و جثه‌مان شبیه هم است بچه‌ها فکر کردند من در جنایت آن شب دست داشتم.
به چه اتهامی در زندان بودی؟
سرقت لوازم داخل خودرو. اما زمانی که برای تحقیقات به یکی از دادسراهای تهران منتقل شدم توانستم فرار کنم.
چطور فرار کردی؟
آن زمان معتاد و خیلی لاغر‌تر از الانم بودم. لباس شخصی هم پوشیده بودم. وقتی مأمور کلانتری رفت دنبال کارهای ثبت پرونده ام، من براحتی دستبند را از دستانم که خیلی لاغر بود بیرون آوردم و بدون آنکه کسی متوجه شود از دادسرا خارج شدم.

برچسب ها:

اجتماعی