به گزارش مشرق، هفتمین روز از آذر ماه ۹۸ با اخبار و حاشیههای فراوانی در عرصه فرهنگ و هنر روبرو بود که از جمله مهمترین آنها میتوان به جدول فروش سینمای ایران و صدر نشینی فیلم سینمایی مطرب اشاره کرد.
صدرنشینی «مطرب» در سومین هفته متوالی
جدول فروش سینمای ایران با اعلام صدرنشینی فیلم سینمایی «مطرب» به کارگردانی مصطفی کیایی در سومین هفته از اکران این فیلم سینمایی منتشر شد.
بیشتر بخوانید:
شیوه غیراخلاقی برخی سینماگران برای فروش بیشتر
مطرب
فروش هفتگی: ۳,۵۶۰,۹۶۷,۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۱۲,۶۱۳,۲۴۱,۰۰۰ تومان
کارگردان: مصطفی کیایی
بازیگران: پرویز پرستویی، الناز شاکردوست، محسن کیایی، مهران احمدی، حسین امیدی، امین مقدم، محمدرضا شیرخانلو، دیانا دهقان، عایشه گل جوشکن
خلاصه داستان: اینا اصلا ما رو قبول ندارن بهمون میگن مطرب.
چشم و گوش بسته
فروش هفتگی: ۱,۰۷۴,۰۰۶,۰۰۰ تومان
فروش کلی: ۳,۱۷۰,۰۰۲,۰۰۰ تومان
کارگردان: فرزاد موتمن
بازیگران: امین حیایی, بهرام افشاری، آناهیتا درگاهی، مسعود کرامتی، لیندا کیانی، محمدرضا صولتی و مانی حقیقی، با حضور پوریا پورسرخ
خلاصه داستان: مردی توسط یک زن تبهکار کُشته میشود و دو غریبه را به جرم قتل بازداشت میکنند. یکی صحنه قتل را ندیده چون نابیناست، آن یکی هم فقط صحنه را دیده چون ناشنواست! آنها یک صبح تا غروب فرصت دارند که از این مهلکه جان سالم به در ببرند.
برخی ناشران به دنبال سود خود هستند
یک نویسنده کتاب «حوالی عشق» گفت: متاسفانه در ابتدا حمایت چندانی برای چاپ کتاب «حوالی عشق» از من نشد و این اثر بعد از حدود یک سال با کمک حمید خلیلی مدیر انتشارات شهید کاظمی به انتشار رسید.
مجید محبوبی نویسنده کتاب «حوالی عشق» پیرامون برخورد ناشران با نویسندگان گفت: طبیعتاً برخورد هر ناشر با نویسنده همواره متفاوت است، گاهاً ناشران تنها به سود مالی اثر فکر میکنند اما نویسنده به بحث کیفی و بازخوردهای یک اثر توجه دارد.
وی در همین راستا ادامه داد: بیشتر ناشران میخواهند از کتابی که چاپ میکنند سود مالی ببرند، ولی نویسنده نکات دیگری را لحاظ میکند، به طور کل من با ناشران زیادی کار کردهام، خوب و یا بدشان را نمیگویم اما مجموعاً برخورد ناشران با آثار نویسندگان امروزه به شرایط روز بستگی دارد.
برخی ناشران به دنبال سود خود هستند/«حوالی عشق» در شرایط سختی به چاپ رسید
وی با نقد از وضعیت بازاریابی در عرصه کتاب افزود: متأسفانه در مسئله بازاریابی کتاب چندان موفق نیستیم. زیرساختها برای ارائه این کالا مناسب نیست. اگر بازار کار مناسبی باشد و تبلیغ مناسبی صورت بگیرد، مثلاً اگر فضا برای معرفی و نقد و بررسی کتاب در محافل فرهنگی ادبی و رسانههای جمعی مهیا باشد مطمئناً همه کتابها مخاطبان خودشان را پیدا میکنند.
وی در خصوص محتوای کتاب جدید خود با نام «حوالی عشق» ابراز کرد: کتاب «حوالی عشق» به دنبال سفری که به کربلا داشتیم به نگارش در آمده، دوستان همسفر بنده اکثراً اهل قلم بودند، در فضای مجازی گروهی تشکیل داده بودیم و من خاطرات سفر را در آن مینوشتم.
تهیه کننده فیلم «حمید نعمتالله» عوض میشود
بازیگر فیلم سینمایی «گاو» گفت: هنوز زمان دقیق شروع دوباره فیلمبرداری «قاتل و وحشی» اعلام نشده است، به طور قطع تهیه کننده فیلم عوض خواهد شد و به محض آمدن تهیه کننده جایگزین فیلمبرداری بخشهای باقی مانده اثر ادامه پیدا میکند.
عزت الله رمضانیفر بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون پیرامون آخرین وضعیت ساخت فیلم سینمایی «قاتل و وحشی» گفت: فیلمبرداری پروژه فعلاً متوقف شده است، البته تدوین همزمان از همان روزهای ابتدایی توسط «هایده صفییاری» انجام شده و این روزها هم زیر نظر مستقیم حمید نعمتالله تدوین نهایی صورت میگیرد.
وی درباره زمان شروع دوباره فیلمبرداری «قاتل و وحشی» اظهار کرد: هنوز زمان دقیق شروع دوباره فیلمبرداری اعلام نشده است، به طور قطع تهیه کننده فیلم عوض خواهد شد و به محض آمدن تهیه کننده جایگزین، فیلمبرداری بخشهای باقی مانده اثر ادامه پیدا میکند.
بازیگر فیلم «قاتل و وحشی» درباره احتمال نرسیدن فیلم نعمت الله به سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر اذعان کرد: فیلم قطعاً به جشنواره فیلم فجر امسال خواهد رسید، زیرا به نوعی میتوان گفت که مراحل پس از تولید به صورت منسجم انجام شده و به محض رسیدن بخشهای پایانی فیلم آماده حضور در فجر امسال است.
وی درباره نقش خود در فیلم جدید حمید نعمت الله افزود: در کنار امین حیایی در نقش قاتل و شهرام حقیقت دوست در نقش وحشی سه شخصیت اصلی دیگر حضور دارند که من هم یکی از آنها هستم، شخصیتی که من آن را ایفا میکنم تا ۹۰ درصد پایانی فیلمنامه حضور پررنگی دارد.
«نفسهای خردلی» منتشر شد
«نفسهای خردلی» خاطرات سرهنگ پاسدار علی جلالی فراهانی جانباز شیمیایی که ژیلا اویسی آن را نگاشته منتشر شد.
ژیلا اویسی نویسنده کتاب «نفسهای خردلی» گفت: «نفسهای خردلی» خاطرات علی جلالی از جانبازان شیمایی استان مرکزی است که پس از خاتمه عملیات والفجر ۱۰ در سال ۱۳۶۶ و هنگامی که برای مرخصی اعزام میشوند در منطقه نزدیک مریوان کردستان توسط ارتش بعثی شیمیایی میشوند.
«نفسهای خردلی» منتشر شد/خاطراتی از سرهنگ پاسدار علی جلالی فراهانی
وی ادامه داد: پس از این واقعه وی و پنج نفر دیگر برای مداوا به ژاپن اعزام میشوند که پس از دو ماه که در کما به سر میبرند پزشکان ژاپنی از وی قطع امید میکنند و دوباره به ایران برگردانده میشوند و واقعا معجزه است که با وجود اینکه تنها ۲۰ درصد از ریههای وی سالم است هنوز مشغول فعالیت هستند.
اویسی درباره نحوه نگارش خاطرات جلالی گفت: کتاب «نفسهای خردلی» از بچگی جلالی شروع میشود، بعد فعالیتهای وی در جبههها، وقایع بعد از شیمیایی شدن وی و تا زمان حال ادامه دارد.
این خاطره نگار در ادامه درباره نحوه تکمیل خاطرات این کتاب اظهار داشت: برای تکمیل خاطرات جلالی از روایت مهین میرزایی همسر وی و برخی دوستان و همرزمانشان هم استفاده شده است.
در بخشی از این کتاب آمده است: «صحنه عجیبی بود. انگار دکمة استُپ یک شهر را بزنی و مردم را در هر حالتی که هستند خشک کنی. مردم شهر کف خیابانها، توی خانهها، و بیابانها بیحرکت مانده بودند. بمب سیانوری بود و اکثراً استفراغ کرده بودند. بعضیها از شدت سرفه چشمشان از حدقه بیرون زده بود. تجهیزات دیگر به درد مردم نمیخورد. آسیبها شدیدتر از آن بود که بشود تصور کرد. چند نفر از رزمندهها دلشان سوخت و ماسکشان را دادند به مردمی که هنوز زنده بودند. در حال بیرون آمدن از منطقه بودیم که حدود سیصد بچه را دیدیم که با هم گریه میکردند. بچهها یا خودشان آمده بودند آنجا یا با پدر و مادرشان. البته پدر و مادرها تا رفته بودند بقیه را نجات بدهند، تلف شده بودند.
فرماندهای که آنجا بود به ما گفت: «هر کس چند نفر از این بچهها را بردارد و با خودش عقب ببرد.» نمیشد به بچهها دست بزنی؛ بدنشان پر از تاول بود. فقط جیغ میزدند. به فکرم رسید پایین کولهپشتیام را دو سوراخ بزنم. بقیه هم این کار را کردند و بچهها را از پس کله گرفتیم و کردیم توی کولة یکدیگر. هر چه داد میزدند، گوش نمیدادیم. تعدادی از بچهها شبیه هم بودند. انگار فامیل بودند. دست یکدیگر را گرفته بودند. یکی از آنها را زدم به بغل و سر چفیهام را گره زدم به فانسقهام و سر دیگر آن را دادم دست یک دختر هشتساله. چشمهایش سوخته بود. راه افتادیم. چند لحظه یک بار دختر به کردی میگفت: «برارکم، برارکم...» توانستیم تعدادی را از حلبچه خارج کنیم. همینطور که توی شیارها میرفتیم، هواپیماهای عراق بمباران را شروع کردند. به هر سختی بود، بچهها را از کوه بالا بردیم. هلال احمر آنجا آماده بود و بچهها را در چادرها تحویل گرفتند.»