به بازرسان تعزیرات بگویید تاکسی سوار شوند

مجله فارس پلاس: «هیچ‌کس حق گران‌کردن کالا و خدمات را ندارد.» این جمله‌ای است که بعد از اجرای طرح سهمیه‌بندی بنزین مرتب از سوی مسئولان اقتصادی کشور تکرار می‌شود و بازرسان سازمان تعزیرات هم هر از گاهی همراه با دوربین‌های سیما به بازار می‌روند و با رصد قیمت اجناس، بر ثابت ماندن قیمت‌ها تاکید و متخلفان احتمالی را جریمه می‌کنند. اما شاید بهترین راه برای بازرسان محترم سازمان تعزیرات برای آگاهی از آنچه زیر پوست شهر می‌گذرد، هم‌صحبتی با خود مردم باشد. کافی است چند روز به‌جای تردد با خودروهای شخصی، مسیر خانه تا محل کار و بالعکس را مثل مردم عادی با تاکسی و مسافربرهای شخصی طی کنند و به‌عنوان مخاطب ناشناس، شنونده صحبت‌های مردم؛ از راننده تاکسی و مسافربر شخصی تا مسافران از اقشار مختلف باشند. آنچه می‌خوانید، گوشه‌ای از مشاهدات یک خبرنگار از صحبت‌های مردم در روزهای بعد از اجرای طرح سهمیه‌بندی بنزین در همین خودروهاست. فارغ از اینکه ادعاهای مسافران این گزارش چقدر دقیق باشد، خواندن آنها می‌تواند تصویر دقیق‌تری از واقعیت این روزهای جامعه بدهد.

 

 *صبح روز اول

بعد از اجرای طرح سهمیه‌بندی بنزین، تصمیم می‌گیرم به‌جای بحث و جدل بر سر قیمت کرایه، این بار به شیوه دیگری عمل کنم و ببینم چه تجربه‌ای حاصل می‌شود. تصمیم می‌گیرم در هر مسیری که سوار تاکسی یا مسافربر شخصی می‌شوم، 500 تومان بیشتر از کرایه همیشگی به راننده بدهم تا هم از ایجاد بحث‌های احتمالی بر سر گران شدن بنزین جلوگیری کنم و هم به راننده محترم نشان دهم شرایط را درک می‌کنم. با خودم می‌گویم: حتماً رانندگان محترم هم متوجه اقدام داوطلبانه و دوستانه من می‌شوند. در پایان مسیر اول، به‌جای 1500 تومان همیشگی، 2000 تومان به راننده مسافربر شخصی تقدیم می‌کنم و منتظر واکنش او می‌مانم. او اما نگاهی به اسکناس آبی‌رنگ می‌کند و بی‌آنکه نظری بدهد، می‌گوید: به سلامت!

مسیر بعدی، تا ایستگاه مترو، طولانی‌تر و کرایه‌اش هم بیشتر است؛ 2500 تومان. با محاسبات خودم، 3000 تومان آماده می‌کنم و جلوی ایستگاه که می‌رسیم، به طرف راننده می‌گیرم و می‌گویم: بفرمایید. آقای راننده اسکناس‌های دو هزاری و هزاری را می‌گیرد و برخلاف انتظارم می‌گوید: میشه 4 هزار تومن خانوم! از تعجب خنده‌ام گرفته. می‌گویم: نفرمایید آقا! من 500 تومن هم بیشتر از همیشه دادم. می‌گوید: بنزین گرون شده‌ها. ما هم که مثل تاکسی‌ها، سهمیه نداریم. می‌گویم: دولت هر لیتر بنزین رو 2000 تومن گرون کرده، شما کرایه هر مسافر رو 1500 تومن؟! اینجوری که شما در شوک دادن به مردم، دست‌کمی از دولت ندارید. آقای راننده اما این افزایش عجیب کرایه را حق خودش می‌داند و ظاهراً استدلال‌های من هم برایش آب و نان نمی‌شود.

 

*غروب روز اول

تصمیم می‌گیرم شیوه دیگری در پیش بگیرم. 2500 تومان کرایه همیشگی تاکسی‌های میدان فردوسی تا میدان انقلاب را آماده می‌کنم اما در مشت دیگرم یک 500 تومانی ذخیره نگه‌می‌دارم! و به میدان که نزدیک می‌شویم، می‌پرسم: ببخشید چقدر باید تقدیم کنم؟ آقای راننده هم با گفتن: 2500 تومن، اعلام می‌کند کرایه این خط هنوز تغییر نکرده.

در خط بعدی هم وضع به همین منوال است و آن 500 تومان ذخیره! حتی در مسافربر شخصی هم به کار نمی‌آید.

تا پیاده به سر خط آخرین مسیر برسم، سرما تا مغز استخوانم نفوذ می‌کند. اینجا خبری از خط تاکسی نیست. به‌سرعت سوار اولین مسافربر شخصی می‌شوم. 3 مسافر بعدی هم یکی‌یکی از سوز سرما به داخل ماشین پناه می‌آورند. به کیفم نگاه می‌کنم و همین‌که خیالم از داشتن اسکناس 500 تومانی برای دادن کرایه 2500 تومانی همیشگی این خط راحت می‌شود، یک‌دفعه راننده قبل از اینکه سوار شود و پشت فرمان بنشیند، سرش را از شیشه داخل ماشین می‌کند و می‌گوید: خانوما، آقایون، کرایه 3500 تومن شده‌ها!... (1000 تومان افزایش!) همه درحالیکه تازه گرم شده‌اند، در سکوت و تعجب نگاهش می‌کنند و چیزی نمی‌گویند. او هم با خیال راحت سوار می‌شود و گازش را می‌گیرد...

 

*صبح روز دوم

راننده خط اول می‌خواهد 500 تومان اضافی را برگرداند، می‌گویم: نه. باشد خدمتتان. لبخند می‌زند و می‌گوید: ممنون. خدا بده برکت...

 

*غروب روز دوم

داخل ماشین مسیر آخری نشسته‌ام و با یادآوری صحبت راننده دیروزی، دارم پول خردهایم را برای کامل کردن کرایه 3500 تومانی عجیب این مسیر می‌شمارم که آقای راننده امروزی می‌گوید: می‌شود 3000 تومن! باز هم هیچ‌کس هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهم اما انگار راننده‌ها خودشان به این نتیجه رسیده‌اند که افزایش یکباره هزار تومانی کرایه‌شان، منطقی نیست!

 

*غروب روز سوم

در خودروی مسافربر شخصی نشسته‌ام که خانمی دست تکان می‌دهد و به مقصد میدان حُر سوار می‌شود. نزدیک میدان، 1500 تومان به طرف راننده می‌گیرد. راننده با آرامش می‌گوید: میشه 2000 تومن. خانم جوان می‌گوید: این مسیر هر روزه منه آقا، همیشه 1500 تومن میدم. راننده می‌گوید: اون مال قبل از گرون شدن بنزین بود. من تا هفته قبل، بنزین می‌زدم 1000 تومن و کرایه 1500 تومنی می‌گرفتم. حالا بنزین می‌زنم 1500 و 3000 تومن. نباید کرایه رو بیشتر کنم؟ خانم می‌گوید: من هم مثل شما هستم. من هم یک کارمند ساده‌ام. مگه حقوق من بیشتر شده که بخوام کرایه و هزینه بقیه چیزها رو بیشتر بدم؟ راننده با همان آرامش اما کمی غمگین می‌گوید: پس اینطوری من باید در هر مسیر، از جیب خودم هم یک چیزی بگذارم. چون بنزین را گران‌تر می‌زنم اما اجازه ندارم کرایه را بیشتر کنم.

خانم دیگری که در صندلی عقب نشسته، وارد بحث می‌شود و می‌گوید: آقای راننده، هم شما حق دارید، هم ما. می‌گویند چیزی گران نشده اما به خدا تا هفته قبل، 5 هزار تومان به نانوا می‌دادیم و 25 تا نان جمع می‌کردیم اما حالا 17 تا! گوجه‌فرنگی هم شده 11 هزار تومن. این که خوبه، تا 13 هزار تومن هم رسیده. این هم از کرایه‌ها. خب، ما چه باید بکنیم؟ مگه یک ریال حقوق ما زیادتر شده؟

مسافر چهارمی هم بیشتر از این طاقت نمی‌آورد و می‌گوید: یکی تعریف می‌کرد یک روز قبل از گران شدن بنزین رفته‌بودند برای خرید یک خانه و با صاحب خانه هم بر سر قیمت به توافق رسیده‌بودند. اما فردایش بنزین گران شد. روز شنبه که می‌روند برای معامله، صاحب خانه می‌گوید با 40 میلیون تومان بالاتر حاضر است خانه‌اش را بفروشد. این بنده خدا می‌گوید ما با هم توافق کرده‌بودیم. صاحب خانه می‌گوید آن موضوع مال قبل از گرانی بنزین بود!

 

* غروب روز چهارم

در تاکسی که می‌نشینم، میانه بحثی است که بین راننده و مسافران در جریان است. راننده می‌گوید: بابا همه‌چیزمان مشکل دارد؛ ماشین‌ها بی‌کیفیت است و بیشتر از حد استاندارد بنزین می‌سوزاند. از آن طرف، نازل‌های بعضی پمپ‌های بنزین، همراه بنزین، هوا وارد باک ماشین‌ها می‌کند. ضرر همه این‌ها را منِ راننده باید بدهم. من حرفم را به چه کسی بزنم؟ گلوی آقای راننده خشک می‌شود و بعد از چند سرفه، اینطور ادامه می‌دهد: من روزی 12، 13 ساعت کار می‌کنم و نهایتاً 100، 120 تومان درمی‌آورم. اما از آن طرف، خود ماشین، روزی 50 تومان هزینه دارد. واقعاً در این شرایط، گذران زندگی خیلی سخت است. دیروز پریروز، نصف روز کار کرده‌بودم، باور کنید هرچه درآورده‌بودم را دادم یک شامپو خریدم و یک مگس‌کش؛ شد 40 هزار تومان! شوکه شده‌بودم. شامپو کِی اینهمه گران شد؟!

پسر جوانی که در صندلی جلو نشسته، در تأیید صحبت راننده می‌گوید: بله. تخم‌مرغ، 2تومان گران‌تر شده. آقا! دیگه میوه را مجبوریم دانه‌ای بخریم. موز را تا چند روز قبل می‌خریدم دانه‌ای 2 هزار تومان. حالا می‌خرم دانه‌ای 3هزار تومان. بعد، می‌گویند چیزی گران نشده...

آقای راننده حرف پسر جوان را قطع می‌کند و می‌گوید: خودم یک روز بعد از گرانی بنزین امتحان کردم. زنگ زدم به شماره 124 تا یک مورد گرانفروشی تخم‌مرغ در محله‌مان را به سازمان تعزیرات گزارش بدهم. از آن طرف تلفن گفت: به فلان سایت، به آدرس فلان، دات کام! مراجعه کنید و آنجا شکایتتان را ثبت کنید و کُد دریافت کنید و... آنقدر مراحل داشت و سخت بود که عطایش را به لقایش بخشیدم. یعنی یک فرد عادی با تحصیلات متوسط نمی‌تواند از این طریق به‌راحتی نسبت به گرانفروشی اعتراض و شکایت کند. بابا! یک شماره تلفن رُند و مستقیم بدهید تا مردم راحت بتوانند موارد گرانفروشی را اطلاع دهند. شما هم سریع رسیدگی کنید. فقط هم مال این یکی دو هفته نباشد. رسیدگی و نظارت مستمر داشته‌باشید.

 

*غروب روز پنجم

دوباره به سر خط مسیر آخری رسیده‌ام. ماشین، خالی است و راننده دارد مسافر جمع می‌کند. هنوز روی صندلی جاگیر نشده‌ام که راننده در را باز می‌کند و می‌پرسد: خانوم! شما 3 تومن می‌دید یا سه و 500؟! و من متعجب از اینکه نرخ دوگانه حتی به کرایه خط مسافربرهای شخصی هم رسیده، فقط نگاهش می‌کنم ...

 

انتهای پیام/

برچسب ها:

اقتصادی