گروه علمی و دانشگاهی خبرگزاری فارس- فاطمه آشوبی؛ علوم شناختی کاربرد وسیعی در رشتههای فرعی مانند پزشکی، آموزش و پرورش، جامعه شناسی، سیاست، علوم اطلاعات، ارتباطات و رسانههای گروهی، مهندسی پزشکی، مهندسی فرمان و کنترل و حتی علوم دفاعی و جنگ پیدا کرده است.
مؤسسات تحقیقاتی و دانشگاههای بسیاری به تحقیق در زمینه علوم شناختی اشتغال دارند و در تلاش هستند تا راز بزرگترین سرمایه آدمی یعنی مغز و ذهن را کشف کنند و کارکردهای آن را به عنوان عالیترین و پیچیدهترین ودیعه الهی بشناسند.
با توجه به اینکه خبرگزاری فارس در نظر دارد در اوایل اسفند ماه امسال کنفرانس علوم شناختی و رسانه را برگزار کند، در این زمینه با محمد رضا بیگدلی دکتری فیزیولوژی پزشکی از دانشگاه تربیت مدرس، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و دبیر علمی نخستین کنفرانس علوم شناختی و رسانه خبرگزاری فارس گفتوگو کرده است، تا مخاطبان را با ویژگیهای علوم شناختی و رابطه آن با علوم رسانه آشنا کند.
در این گفتوگو این مطالب را میخوانید:
داوری یکی از ویژگیهای علوم شناختی است
پیش بینی شرایط روانی افراد با تکنیکهای علوم شناختی
تغییر دید زاویه مخاطبان در رسانهها
وجود فرایندهای شناختی در تمام موجودات
هنر تنها علمی که با فرایندهای شناختی وارد دور جدید شده است
حقوق به علوم شناختی وارد میشود
* یکی از ویژگیهای علوم شناختی در داوری است
فارس: در ابتدا بفرمایید علوم شناختی به طور کلی چه میکند؟
بیگدلی: کارکرد علوم شناختی را با ذکر مثال مطرحی در علوم شناختی شروع میکنم، ۲ کیک شبیه به هم که در یک تنور، با یک شرایط و مواد و با یک کیفیت درست شده است وجود دارد، وقتی افراد برای خرید این کیک مراجعه میکنند قیمت یک کیک را ۱۰ هزار و کیک دیگر را ۵۰ هزار به افراد معرفی میکنند، افراد زمانی که این ۲ کیک را تست میکنند کیک ۵۰ هزار تومانی را با توصیفات بهتری نسبت به کیک ۱۰ هزار تومانی بیان میکنند؛ یعنی فرد قبل از مواجه شدن با موضوع پیش داوریها را کرده است.
فردی میخواهد در یک سازمانی استخدام شود، مدیر وقتی فرد را میبیند استخدام قطعی فرد قبل از انجام مصاحبه در ذهن وی شکل میگیرد، آییننامههای استخدامی را به گونهای مطالعه میکند که فقط مفاد و ردیفهای استخدام را پیدا کند، از همان دفترچه و آیین نامه متوجه میشود که این فرد نباید در این سازمان استخدام شود، بنابراین موارد ذکر شده در آیین نامه که نشان از عدم استخدام این فرد دارد را برای بالادستی خود ارسال میکند.
تصویر گردی از صورت یک فرد نشان داده میشود این تصویر تا تصویر پنجم خانم است، تصویر ششم تصویر یک آقا است. وقتی از فرد میپرسند این تصویر چه جنسی است، فرد پاسخ میدهد خانم است. یکی از ویژگیهای علوم شناختی در داوری است.
*علوم شناختی شرایط روانی افراد را با تکنیکهای خود پیشبینی میکند
فارس: آیا علوم شناختی رفتار افراد را پیشبینی میکند؟
بیگدلی: فرد بر اساس موقعیت خود انتخاب میکند در چه شرایطی باشد.تعدادی از افراد تصمیم به شرکت در یک اجتماعی گرفتهاند اما در صندلیهای خود ناراضی نشستهاند، بنابراین هر چه برای انجام در آنجا ارائه شود فرد برعکس آن را انجام میدهد، بنابراین علوم شناختی از تکنیکهای خود استفاده میکند تا به هدف خود برسد، افراد سر لجبازی کاری را انجام میدهند که ما خودمان هم برعکس گفتیم تا این اتفاق بیفتد.
علوم شناختی وقتی میبیند شرایط به این گونه است که همه به دنبال اعتراض هستند، برعکس عمل میکند و میگوید احترام قدیمی است، اما شرکتکنندگان میگویند باید احترام وجود داشته باشد. یعنی شرایط روانی فرد را میتوان پیشبینی کرد برای اینکه فرد چه عملکردی را میتواند انجام دهد.
واکنش یک خانم و یک آقا در مورد راه رفتن یک بچه که تازه شروع به راه رفتن میکند، متفاوت است و واکنش خانم بیشتر از آقا است.
* همه موجودات فرآیندهای شناختی را در درون خود دارند
فارس: آیا فقط انسانها در درون خود فرایند شناختی دارند؟
بیگدلی: در مغز انسان، نخاع، بصلالنخاع، ساقه مغز، تالاموس، دستگاه لیمبیک و قشر نازک مغز وجود دارد، دستگاه لیمبیک مغز انسانها و حیوانات یکی هستند، بنابراین در جانوران خیلی شناخت معنا ندارد، در انسان چون قشر مغزی او ضخیم و چندلایه است میتواند فرایندهای شناختی داشته باشد.
نگاه دیگری در علوم میگوید که موضوع شناختی یک موضوع عام است حتی درخت هم علوم شناختی دارد، بنابراین میگویند شناخت «ارگانایز» یا «ارگانایز نشده» است، ارگانایز است یعنی سازماندهی شده است، از این جهت که یک سری سلولها از زمان جنینی در بدن تصمیم میگیرند مغز را بسازند که علوم شناختی اتفاق بیافتد مثلا واکنش فرد به زیبایی، قضاوت در مورد یک موضوع، واکنش به یک موسیقی برای آرام شدن، یعنی بگوید انرژی نسبت به موضوعات مختلف وجود دارد از یک مسأله انرژی میگیرم و از مسأله دیگر انرژی دریافت نمیکنم.
« ارگانایز نشده» یعنی بدون سازماندهی، مانند درخت که همه سلولهای آن قلب، مغز و کلیه هستند، یعنی تخصصی نشده است یعنی یک سلول همه کارها را انجام میدهد، آیا درخت فرایندهای علوم شناختی را دارد یا ندارد؟ بله دارد؛ چون رشد درخت و گل و گیاه با موسیقی، انرژی یعنی باغبانی که با تمام انرژی مثبت به آن درخت میرسد و آن درخت را درک میکند، رابطه دارد. فهمیدن بخش دریافت علوم شناختی است پردازش میکند واکنش نشان میدهد، دریافت میکند، رشد و بازدهی آن را بالا میبرد و این نشان میدهدکه علوم شناختی دارد.
تمام موجودات فرایندهای شناختی را در درون خود دارند، یا به شکل سازماندهیشده مانند انسان که مغز دارد و کار شناخت را انجام میدهد یا مثل درختان که اینگونه نیستند
* تمام اندامهای بدن تواناییهای شناختی دارند
فارس: آیا در انسان فقط مغز کار شناختی را انجام میدهد یا سایر اندامهای دیگر نیز فعالیت شناختی را انجام میدهند؟
بیگدلی: برخی از رسانهها مثلا شبکه بی بی سی در این زمینه که آیا به شکل سازماندهی نشده دیگر اندامهای انسان فرآیندهای شناختی دارند یا نه گزارشهایی تهیه کرده است به عنوان مثال بیمارانی که به دلیل نارسایی قلبی از افرادی که مرگ مغزی شدهاند قلب میگیرند، فرد بعد از پیوند وقتی که خوب میشود نسبت به افرادی که اهدا کننده قلب قبلا ابراز علاقه نشان میداده، واکنش مثبت نشان میدهد؛ در حالی که در سلولهای قلبی، سلول عصبی نداریم که بخواهد بشناسد و به آن واکنش نشان بدهد؛ بنابراین در بدن ما صد درصد فرایندهای شناختی وجود دارد، فرایندهای شناختی ارگانایز نیستند که فقط در مغز باشد بلکه اندامهای دیگر چون قلب و پوست هم به نوبه خود تواناییهای شناختی را دارند ولی به وسعت کمتر از مغز انجام میدهند.
* هنر تنها علمی است که با فرایندهای شناختی وارد دوره جدید شده است
فارس: نقش رسانهها در علوم شناختی چیست؟
بیگدلی: رسانه بر اساس اطلاعاتی که ارائه میکند میتواند واکنشهای افراد را هدایت و به این واسطه زاویه دید افراد را تغییر دهد، برخی در دنیا ادعا میکنند تنها علمی که توانسته با فرایندهای شناختی وارد دوره جدید شود، فقط هنر است، هیچ کدام از دانشکدهها در دانشگاه که مجموعه شغلهای اجتماع را تشکیل میدهند جرات این را ندارند که با علوم شناختی وارد مقولههایشان شوند. یعنی رشته از زاویه دید عبور کند و محصول دهد. هر دانشی که بتواند از علوم شناختی رد شود و محصول ارائه دهد، پستمدرن است، به عنوان مثال در هنر وقتی یک نقاشی به افراد نشان داده میشود، میگویند این هرج و مرج است، ارزشی ندارد، اما آن نقاشی از نظر افراد هنرمند به گونه دیگری تعبیر میشود. مثلا میگویند تعارضات اجتماعی یا صورت یک فرد در این نقاشی دیده میشود که با این صحبتها زاویه دید افراد را تغییر میدهند و شما با این توصیفات حاضر به خرید آن تابلو با هزینه ۱۰ برابر از ساخت آن تابلو میشوید؛ چراکه نقاش واقعیتها را به شما نشان میدهد و باعث تغییر زاویه دید شما به آن نقاشی میشود.
*رشته آموزش و امور تربیتی از علوم شناختی عبور کرده است
فارس: چه حوزههایی تاکنون توانستهاند به علوم شناختی وارد شوند؟
بیگدلی: یکی از رشتههایی که از علوم شناختی عبور کرده و خیلی محصول قابل توجه داده، آموزش و امور تربیتی است، بچههایی که در مدارس انتفاعی و غیرانتفاعی شرکت میکنند، به این گونه است که در کلاس درس، معلم یا شکل می کشد یا صحبت میکند یعنی آموزش دیداری و شنیداری است یعنی رابطه معلم و شاگرد در ایران به صورت دیداری و شنیداری است و دانشآموز تکرار میکند تا موضوعی را یاد بگیرد، یعنی از سایر ویژگیهای مغزی مانند علاقه، هیجان و سوگیری، استفاده نمیشود.
در آموزش و پرورش ایران با هزینهای ۵۰ درصد بیشتر از غیرانتفاعی مدارسی به نام مدارس علوم شناختی وجود دارند که در آنها از احساسهای گوناگون فرد استفاده میشود بنابراین آموزش افزایش پیدا کند و موفقیتهای آموزشی بیشتری از خود را نشان میدهند. همچنین دستگاهی در تمام دنیا وجود دارد که به صورت مستقیم مانند کلاهی بر روی سر فرد قرار میگیرد و امواج مغزی را میگیرد و در دستگاه تبدیل به یک فوت میکند و فوت باعث میشود توپ در این دستگاه بالا برود، بنابراین هرچه تمرکز فرد بالا باشد، امواج گاما، بتا و تناسب آن تغییر میکند و توپ بیشتر بالا میرود، از روی ارتفاع توپ با بادی که در دستگاه تولید میشود رابطه دارد، معلم متوجه تمرکز بالای بچه میشود و تقسیمبندی کلاس را بر این اساس انجام میدهد.
به جای ایجاد مدارس تیزهوشان باید مدارس شناختی ایجاد کنیم، در مدارس شناختی همه تیزهوش هستند. در مدارس تیزهوشان افرادی که تست بیشتری انجام دادند و کلاس تقویتی بیشتری رفتهاند شرایط بهتری دارند، بنابراین فرایندهای شناختی با تغییر زاویه، اتفاقهای بسیاری را رقم میزند.
رشته حقوق و وکالت نیز قصد ورود به علوم شناختی را دارند، هیأت قضاتی تعیین شدند و متخصصان علوم شناختی از آنها میخواهند که در مورد یک موضوعی شور کرده و رای خود را بیان کنند. به این صورت که فرد A فرد B را کشته است. رأی شما چیست؟ میگویند؛ فرد A قاتل است و باید اعدام شود، متخصصان علوم شناختی میگویند؛ درست است، اما مطلب دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه فردی که ما میخواهیم اعدام کنیم یعنی فرد B که A را کشته است، خود فرد A قاتل بوده و افراد بیشتری را کشته است که قضات میگویند فرد B را اعدام نکنید به او مدال دهید.
متخصصان علوم شناختی با یک جمله زاویه دید هیات قضات را تغییر دادند. بار دیگر کارشناسان شناختی در جمله بعدی اطلاعات جدید میدهند و میگویند؛ فرد B پنج سال بود که توبه کرده بود و دو بچه یتیم را بزرگ میکرد و آدم قبلی نبود و پشیمان شده بود. هیات منصفه بار دیگر با توجه به صحبت کارشناسان علوم شناختی تغییر رای دادند و خواستار اعدام فرد A شدند که باز هم متخصصان علوم شناختی اطلاعات جدید دیگری نیز به هیات قضات ارائه دادند و گفتند پدر دو فرزندی که فرد B به فرزندخواندگی پذیرفته بود خود این فرد کشته بود. نظر هیات منصفه باز هم تغییر میکند. بنابراین با اضافه کردن یک جمله نه تنها فرد تبرئه میشود، بلکه به او مدال تعلق میگیرد و با اضافه کردن یک جمله نتیجه دادگاه عوض میشود. بنابراین وکیل در جامعه ما باید بتواند زاویه دید قاضی را تغییر دهد تا فرد متهم از جرم تبرئه شود. هیچ وقت تمام موضوعات را نمیتوان در یک جا بیان کنیم. بنابراین حقوق و اقتصاد توانایی عبور از فرایندهای شناختی مغز را ندارند.
علوم شناختی را در اقتصاد در نظر بگیرید، شما ماشینی دارید که یکسری آپشنهایی را دارد، شما هزینه میکنید تا این آپشنها را به دست بیاورید. شرکت دیگری میگوید من همین ماشین را با همین امکانات به یک دهم قیمت میفروشم، در حالی که «برند» است اما فرد آن ماشین با قیمت بالا را ترجیح میدهد.
فردی به عنوان نخستین نفر وارد اتوبوس میشود همه صندلیها خالی هستند نمیداند روی کدام صندلی بنشیند، روی هر صندلی که بنشیند احساس بدی دارد و میگوید ایکاش روی صندلی دیگری نشسته بودم، میتوان حالت دیگری را در نظر بگیریم، فرد از اتوبوس بالا میآید میبیند سه نفر یک صندلی را نشانه گرفتهاند و او میتواند روی آن صندلی بنشیند تا انتهای مسیر از اینکه روی آن صندلی قرار گرفته خوشحال است و احساس خوشبختی میکند. با فرایندهای شناختی زاویه دید فرد تغییر میکند و با تغییر زاویه دید هم فرد خوشحال میشود یا ذهنش تغییر میکند.
افراد اساسا دوست ندارند خودشان را قضاوت کنند و دوست دارند برای خودشان وکیل باشند. ولی خیلی دوست دارند، برادر، خواهر و دوستانشان را قضاوت کنند. آزمایشی در در مباحث شناختی انجام شده است و از فرد خواسته شده است به 20 سوال اطلاع عمومی جواب بدهد و به سوالات صحیح نگاه کند و خودش تصحیح کند و ببیند چند سوال را درست جواب دهد و برای هر سوال 10 تا جایزه بردارد، بعد هم آن برگهپاسخ ها را در کاغذ خردکن بگذارد و کاملا معدوم کند یعنی میخواهد به فرد بگوید خودتی و خودت و هیچ کس خبر ندارد. شما را با وجدانت تنها میگذاریم، ۷۵ نفر این تست را انجام دادند.
کاغذ خردکن به گونهای طراحی شده بود که کاغذ پاسخها به اتاق بغل منتقل میشد بدون هیچ خردشدنی و یک کاغذ دیگری خرد میشد، نتایج نشان میدهد بالای ۹۰ درصد افرادی که به این تست ها پاسخ داده بودند ۱۰ سوال را جواب داده و پول ۲۰ سوال را برداشته بودند یا 5 سوال جواب داده بودند و هدیه ۱۰ سوال را برداشته بودند. این مقاله نشان داد که بخش اعظم افراد اساسا دزد نیستند.
ساخت قفل برای امنیت نیست، تمام دزدها قابلیت باز کردن قفلها را دارند پس آن 5 درصدی که دزد هستند و خودشان میدانند قفل را میتوانند باز کنند و 5 درصد هم هستند که اگر قفل هم نباشد این کار را نمیکنند و ذاتا آدمهای سالمی است. یک سری از افراد ذاتا دزد هستند. یک سری هستند ذاتا این گونه نیستند. یعنی این 10 درصد اگر قفل باشد یا نباشد دزدی میکنند یا نمیکنند. قفل برای آن 90 درصدی که دزد نیستند درست میشود.. اگر شما به عنوان خبرنگار میگویید آقای زنجانی n تومان اختلاس کرد) آقای زنجانی جز آن 5 درصد است. 90 درصد مثل آن فردی که میآید و 5 سوال جواب میدهد و 10 تا جایزه برمیدارد آن اختلاسها را ضرب کنیم بر تعداد افراد خیلی وحشتناک میشود. بنابراین این نشان میدهد که از لحاظ اقتصادی ما نباید کلانها را در نظر بگیرم ما باید خردها را در نظر بگیریم. یا اینکه هر دو تا را در نظر بگیریم. یعنی آن فردی که 5 سوال را جواب میدهد و 15 جایزه برمیدارد، بالای 90 درصد این افراد این کار را کردهاند.
90 درصد مردم جامعه نورون آیینهایشان خیلی خوب کار میکند، مثلا کارمندی که سر کار آمده و شما به عنوان خبرنگار زاویه دید او را تغییر دادید که اختلاس شده است میگوید فقط من توی این مملکت کار میکنم بقیه دارند اختلاس میکنند بعد این فرد هم شروع به اختلاس میکند، این اثر رسانه بر علوم شناختی است.
رسانه فردی را که میلیونها تومان اختلاس کرده با یک بچهای که خودکار کسی را در مدرسه برمیدارد دزد معرفی میکند در حالی که از لحاظ علوم شناختی بچههای زیر 10 سال اصلا احساس مالکیت ندارند؛ یعنی اگر والدین کیف بچهای را باز میکنند و میبینند یک خودکار اضافه در کیف او است و میگوید از کجا آوردی، بچه میگوید نمیدانم و آن بچهای که خودکار برای اوست، مادرش میگوید خودکارت کو، میگوید نمیدانم. مادر میگوید از تو دزدیده شده است یا مادر میگوید از کسی دزدیدهای؟ این بچه احساس مالکیت ندارد و وقتی برمیدارند میگویند دزدی کرده است ولی کسی که 30-40 ساله است و بالغ شده و دانسته دزدی میکند دزد خطاب نمیکنند و بار روانی روی این فرد نیست. به هزار شیوه هم میتوانند مسیر قانونگریزی را داشته باشند مثلا میگویند مجرم هستم اتهامی به من زده شده و از خودم دفاع میکنم و تبرئهام خواهم شد و در نهایت تبرئه میشود.
*مرزهای شناختی از انجام تابوها جلوگیری میکند
فارس: آیا تشکیل مرزهای شناختی در ذهن افراد میتواند او را از انجام فعالیتی منع کند و مرزهای شناختی هر کشوری منحصر به آن کشور است؟
بیگدلی: مقالهای در مورد حوزه اعتقادی در سال 2016 کار شده است که در آن میمونها را در یک اتاقی قرار داده و بعد یک میزی وسط اتاق قرار دادند د و بالای آن یک خوشه موز را گذاشتند و میمونها چون موز دوست دارند میخواستند موز را بگیرند .پژوهشگران روی موز سنسورهایی را گذاشته بودند که به محض اینکه میمونها میآمدند که موز را بخورند از سقف آب بر روی میمونها ریخته میشد، بنابراین میمونها یاد گرفته بودند که اگر میمونی روی میز رفت و آبی رویش ریخته میشد، میمونهای دیگر آن میمون را تنبیه کنند. میمونها تک تک یاد میگیرند به خاطر اینکه تنبیه نشوند و آب روی سرشان ریخته نشود نباید روی میز بروند. وقتی میمونها این ماجرا را کاملا یاد گرفتند، پژوهشگران یک میمون را برداشته و میمون جدیدی را جایگزین میکنند، میمون جدید در حرکت اول میخواهد روی میز برود و موز را بخورد، میمونهای دیگر میمون جدید را میگیرند و او را میزنند.
بنابراین میمون جدید یاد میگیرد که نباید روی میز و به سمت موز برود و بعد به همین طریق میمونها جدید میشوند. هر 10 میمون بالای میز نمیرفتند چون تنبیه میشدند، ولی هیچکدام هم تجربه ریختن آب روی سر خود را نداشتند. این میمونها که جدید شدند روی میز نمیرفتند و خودشان هم نمیدانستند چرا این کار را نباید انجام دهند و این مرزهای شناختی مغز است. در مغز ما یک سری مرزهای شناختی تعریف میشود که به آنها «تابو» میگویند. فرد میداند اگر از آن مرزها عبور کند تنبیه میشوند. ممکن است در یک کشور خاصی باشد اما چون مرزهای شناختی تشکیل شدند آن کارها را انجام نمیدهد.
مثال دیگری از یکی از انواع علوم شناختی از نوع اعتقادی نیز وجود دارد و آن اینکه حضرت یوسف قبل از اینکه به زندان برود و به کاهنان مصر گفت به خدای من ایمان بیاورید بتهای شما ارزش پرستیدن ندارند. آن موقع چون حضرت یوسف کوچک بود خیلی حرف او را گوش نمیکردند. حضرت یوسف بعد از سالها وقتی از زندان بیرون آمد عزیز مصر شد هنوز کاهنان بودند و چون حضرت یوسف قدرت گرفته بود به آنها گفت حالا شما بودید و دیدید خدایان شما کاری برایتان نکردند ایمان بیاورید به خدا و دیدید که خدای من مرا نجات داد، ولی هیچ کمکی به شما نکرد.پس ایمان بیاورید اگر که موضوعهایی که من گفتم را باور کردید،کاهنان در پاسخ گفتند ما همه را قبول داریم ولی نمیتوانیم ایمان بیاوریم چرا که نیاکان ما در این مسیر بودهاند و اگر بخواهیم ایمان بیاوریم به آنها توهین کردهایم، یعنی مرزهای شناختی در آنها شکل گرفتند و نمیتوانند از آن دست بردارند.
مرزهای شناختی وقتی که تشکیل میشود یک فرایند اپی ژنتیک راه میافتد و این فرایند تا 8-7 نسل میرودکبوترها وقتی پنجره را باز میکنیم فرار میکنند. چون در نسلهای گذشته آنها را با سنگ میزدند در حالی که الان کسی به گنجشک سنگ نمیزند و ما تربیت یافتیم اما باز هم فرار میکنند ، سنگ مفت گنجشک مفت این زشتترین مثال شناختی است که یک فرد میتواند در جامعه مطرح کند، گنجشک شاهکار خلفت است همه اینها مرزهای شناختی است.
مرزهای شناختی در هر کشوری منحصر به آن کشور است مثلا در کشور ترکیه سفرهای در پارک برای غذا خوردن پهن میکنید کبوتران زیادی دور آن سفره جمع میشوند و روی دستان افراد مینشینند چرا که نمیترسند تنبیه شوند. مرزهای شناختی در هر کشوری منحصر به آن کشور است.
در دنیا چند مرز شناختی برای ایرانیان جا افتاده است به عنوان مثال ایرانیها موفقیت خودشان را در عدم موفقیت دیگران میدانند. بچهها به طور اپی ژنتیک یاد گرفته است وقتی در مدرسه نمره پایینی در درسی مثلا 11 میگیرد اما نمره بقیه پایینتر از او است این دانش آموز از نمره 11 خود به شدت خوشحال میشود. بار دیگر همین دانش آموز نمره 19 کسب میکند و تمام دانش آموزان نمره 20 در این صورت این فرد از نمره 19 خود ناراحت میشود. ایرانیان موفقیت خود را در عدم موفقیت دیگران میدانند این یک مرز شناختی شکل گرفته در ذهنشان است.
عربها برای شتر 10 تا 20 کلمه دارند (شتر شیرخوار، شتر یکساله...) ایرانیها برای کلمه دروغ شاید 15 تا 20 کلمه دارند، مثلا ( لاف میبنده، خالی میبنده، چاخان میکنه و...) در حالی که دروغ دروغ است و همیشه بوده است.
یکی دیگر از مرزهای شناختی ایرانیها این است که یاد گرفتن یک زبان جدید به معنای از دست دادن داشتههای فرهنگی خودشان میدانند به خاطر همین خیلی دوست ندارند زبان جدید یاد بگیرند.
ایرانیها 100 درصد هیچ چیز را به یک درصد همه چیز ترجیح میدهند یکی دیگر از مرزهای شناختی ایرانیان است.
*مرزهای شناختی قابل اصلاح و تاثیرگذار در نسلهای بعدی هستند
فارس:مرزهای شناختی قابل تغییر هستند؟
بیگدلی: عشق کلمه ای است که در ادبیات ما خیلی زیاد هست. نویسندهای به نام باس (Buss) فعالیت زیادی در زمینه عشق دارد و میگوید وقتی فیزیولوژی عشق مشخص شد خیلی به کلمه عشق ظلم شد، همان اندازه که وقتی منشور نور را نیوتون کشف کرد به رنگین کمان ظلم شد، چون قبل از آن وقتی رنگینکمان تشکیل میشد همه به آن سجده میکردند و میگفتند خداست. الان که منشور آمد هر لحظه میتوان رنگینکمان داشت، عشق هم همین گونه است. قدیم ها فکر میکردند در عشق یک مکانیزمی اتفاق میافتد چرا که یک نفر تابلویی در دست گرفته بود که روی آن نوشته شده بود عشق همه دنبال او راه افتاده بودند. وقتی هورمون عشق مشخص شد دنیا به این رسیده است که این بیماری است همه او را رها کردند.
عشق همان صد درصد هیچی است. مثلا یک ایرانی را در نظر بگیرید صبح از خواب بیدار میشود و به سمت شمال میرود، به خاطر اینکه دریا را ببیند و به سمت دریا بگوید به «دریا بنگرم، دریا تو بینم» یعنی این فرد در حال تخدیر است. ولی یک فرد روسی اگر دریا خزر را ببیند میگوید از این دریا چقدر میشود نفت، جانوران مختلف را استخراج کرد این یک درصد یک چیز خاص است به صد درصد همه چیز. در حالی که فرد ایرانی به یک درصد منابعی که در آن دریا هست و میتواند باعث توسعه و رونق اقتصادی و تولید شود را در نظر نمیگیرد. بنابراین این مرزهای شناختی قابل اصلاح است و میتواند در نسل جدید تاثیر گذار باشد.
مثلا در جنگ و دفاع مقدس آثار جنگ تا 8-7 سال باقی خواهد ماند. الان دهه 60 و 70 جنگ را ندیده ولی دهه 40 جنگ را دیده و انجام داده دهه 30-40-50 شخصیتشان جنگی است؟دهه شصتیها میگویند صلح و آرامش دهه 70 میگوید صلح و آرامش،شخصیت این مورد صلح و آرامش بهترین شرایط را برای پیشرفتهای علمی دارد چون میگوید جنگ نکنید و بیاید نوآوری و فعالیت علمی داشته باشیم و در این عرصه بجنگیم. این نسل میتواند تا 8-7 سال نسل ادامه پیدا کند. در حالی که نسلهای قبلی 30، 40 و 50 به گونهای دیگر تربیت شدند چون استرس و جنگ موشک را دیدند بنابراین به بچههای خود میگفتند خیلی قوی نیستند، طاقت ندارند، طاقت داشتن و جنگی بودن را ارزش میدانستند. طاقت داشتن و جنگی بودن را صلح می دانند در حالی که صلح ارزش است.(زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو) زندگی تدبیر است نه جنگ، هر مشکلی یک راه دارد نه چند راه، اگر 10 راه وجود داشته باشد 9 راه آن چاه هستند،بنابراین در یک راه به اطرافیان ظلم نمیشود و حقوق مردم در نظر گرفته می شود و آن صراط مستقیم است.
مولانا یکی از بزرگترین صاحب نظران شناختی است که میگوید شناخت چهار جنبه دارد و از رابطه به وجود میآید؛ رابطه من با خودم یک شناخت یعنی خودشناسی را ایجاد میکند، رابطه من با بقیه مردم یعنی مردمشناسی، رابطه من با طبیعت و رابطه من با خدا یا متافیزیک یک شناخت دیگر ایجاد میکند.
بنابراین ما چهار شناخت داریم که میتواند با زبان، هوش و با حافظه توسعه پیدا کند. حالا هر سوالی که پیش آمد مولانا میگوید میتوان در قالبهای یاد شده به آنها جواب داد، قالب اول این است که رابطه چگونه باید شکل بگیرد، رابطه تنها در یک حالت موفق است که ولایتپذیری داشته باشد، یعنی میگوید که انسان بدون ولایت به هیچ جا نمیرسد.
ولایت پذیری که مولانا از شمس و عطار دارد مثال زدنی است «7 شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم» عطار برای مولانا یک اسطوره است، مولانا در مورد قالب درد و رنج و امتحان الهی میگوید درد از رابطه به وجود میآید بعضی دردها را خودمان برای خودمان به وجود آوردیم مثلا در مورد درس خواندن، شغل نداشتن، این امتحان الهی نیست.«گر فضای روح خواهد برتر است گر فضای نفس خواهد ابتر است» بعضی از دردها از طرف دیگران به دلیل قدرت بر ما اعمال میشود این امتحان الهی نیست در برههای این فرد از طرف شما آزار دیده و الان او در قدرت است و به شما ظلم میکند این امتحان الهی نیست.
رابطه فرد با طبیعت که منجر به بیماری سرماخوردگی شده است ربطی به امتحان الهی ندارد این رابطهای است که بین من و طبیعت بد طراحی شده است. در یک حالت فقط امتحان الهی وجود دارد آن اینکه درد و رنجی به جز این روابطی که وجود دارد برای ما به وجود بیاید که این نیز فقط مربوط به اولیا الله است.
در مورد امتحان الهی زاویه دیدی که در ذهن مردم در مورد بلایای مختلف به وجود آمده است اشتباه است. عمروعاص یک تئوری داشت و میگفت در هر شرایط همه چیز را به گردن خدا بیندازید. امتحان الهی درد و رنج دارد ولی در انتها روشنایی است مثل کرمی که از پیله ابریشم بیرون میآید.
آزار یک دوست امتحان الهی نیست این گناه من و آن فرد است که نوشته میشود و برای آن مجازات خواهیم شد. این شناخت است این علوم شناختی است یعنی زاویه دیدمان را توهم آمیز نکنیم.
پیامبر در جنگ احد به اصحاب خود گفت این تنگه را در هیچ حالتی رها نکنید حتی اگر پیروز شدیم. زمانی که لشکر اسلام پیروز شده بود و در حال تقسیم غنائم بودند این اصحاب تنگه را رها کردند. بنابراین خالد بن ولید به لشکر اسلام حمله و باعث شکست آنها شد. زمانی که برگشتند به نزد حضرت رفتند و از ایشان خواستند که دشمن را نفرین کند اما پیامبر این کار را نکرد .چرا که پیامبر اهل عجز و ناله،نفرین نبود .پیامبر رحمت بود و با وجود همین رحمت پیامبر کل دنیا را گرفت، این علوم شناختی است یعنی زاویه دید خود را تغییر دهیم.
انتهای پیام/