هاروکی موراکامی کیست؟

به گزارش مشرق، هاروکی موراکامی 70 ساله است. هر روز، ساعت 4 صبح بیدار می‌شود، پنج،‌شش ساعت می‌نویسد و سپس 9 کیلومتر می‌دود. تنها یکی از رمان‌هایش، در اولین سال انتشار، 3.5 میلیون نسخه فروش رفته است. خودش خبر ندارد چرا این‌همه مردم دوستش دارند اما می‌داند محبوبیتش بی‌ربط به عجیب‌بودن اتفاقات قصه‌هایش نیست: ماهی‌هایی که از آسمان می‌بارند و گربه‌هایی که در خیابان گم می‌شوند. می‌گوید «در رمان‌نوشتن نباید خیلی چون‌وچرا کرد، من به تاریکیِ ناخودآگاهم می‌روم و با دست پُر از آن جا برمی‌گردم. نتیجه‌اش می‌شود رمان‌هایی که نوشته‌ام.» ادامه مطلب، بخشی از گفت و گوی موراکامی با گاردین به نقل از ترجمان است.

1-سبک من، سبک من است

آثار موراکامی در زمان تشویش‌های سیاسی محبوبیت پیدا می‌کنند که قابل درک است. او می‌گوید تحلیل، کار «آدم‌های باهوش» است و با خنده ادامه می‌دهد «و نویسنده‌ها لازم نیست باهوش باشند». به‌عنوان نمونه در صحنه‌ای از رمانِ کافکا در کرانه که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، از آسمان مثل تگرگ ماهی می‌بارد. «مردم از من می‌پرسند «چرا ماهی؟ و چرا از آسمان ماهی می‌بارد؟» اما من جوابی برای این سؤال‌ها ندارم. این فکر در سرم بوده که چیزی باید از آسمان ببارد. با خودم فکر کردم: چه چیزی باید از آسمان ببارد؟ و گفتم: «ماهی! ماهی می‌تونه خوب باشه.» و می‌دانید، اگر این چیزی است که به ذهنم رسیده، پس شاید چیز درستی است، چیزی از اعماق ناخودآگاه که خواننده می‌تواند طنینش را بشنود. پس حالا من و خواننده یک مکان ملاقات در زیرِ زمین داریم و احتمالاً در آن جا کاملاً طبیعی است که از آسمان ماهی ببارد. این مکان ملاقات است که اهمیت دارد، نه تفسیرهای نمادشناسانه یا امثال آن.» او می گوید: «این واقع‌گراییِ من است. سبک من مثل عینکم است، از پس آن لنزهاست که جهان را درک می‌کنم.»

2-خواب و رویاهایم را در بیداری می بینم

تصور موراکامی از خودش یک «قصه‌گوی بالفطره» نیست. او می گوید: «نه، من قصه‌گو نیستم، من تماشاگر قصه‌ها هستم». رابطه او با داستان‌هایش مثل رابطه فرد با خواب‌هایش است، این روشن می‌کند که چرا او مدعی است که شب‌ها خواب نمی‌بیند. او می‌گوید «خب، شاید ماهی یک‌بار خواب ببینم اما معمولاً خواب نمی‌بینم. فکر می‌کنم به این خاطر است که عادت دارم خواب و رؤیاهایم را در بیداری ببینم، پس دیگر نیازی نیست وقتی می‌خوابم، رؤیایی ببینم.»

در داستان‌های موراکامی، لحظه‌های کلیدیِ ظهور او به‌عنوان نویسنده، انگار از جایی ورای کنترل خودآگاهش برآمده‌اند. موراکامی در سال ۱۹۴۹ در دوره پس از جنگ و اشغال ژاپن به‌دست آمریکا، در کیوتو به دنیا آمد. بعد از این که کارش را یعنی تأسیس یک باشگاه جاز در توکیو با نام «پیتر کَت»، اسم گربه خانگی‌اش، رها کرد پدر و مادرش از او ناامید شدند. چند سال بعد در حالی که در یک ورزشگاه بیس‌بال نشسته بود و توپی را که با ضربه چوب بیس‌بال بازیکن آمریکایی دِیو هیلتون به پرواز درآمده بود تماشا می‌کرد، ناگهان به ذهنش خطور کرد که می‌تواند یک رمان بنویسد، شهودی که به رمان «به آواز باد گوش بسپار» انجامید. کمی بعد از آن، در یک آخر هفته با تماس تلفنی مجله‌ای ادبی و ژاپنی به نام گونزو از خواب پرید که به او اطلاع می‌داد رمانش به فهرست جایزه نویسندگان جدیدِ مجله راه یافته است. تلفن را قطع کرد و با همسرش یوکو برای قدم‌زدن بیرون رفتند.

3-نویسندگی به زندگی ام نظم داده است

وقتی شهرت هاروکی موراکامی بیشتر شد، برنامه روزانه نوشتنش را بهبود بخشید. برنامه‌ای که حالا به‌خاطرش به‌اندازه هر کدام از کتاب‌هایش شهرت دارد: ۴ صبح بیدارشدن و برای ۵ تا ۶ ساعت نوشتن، هر روز نوشتن ۱۰ صفحه قبل از دست‌کم شش مایل دویدن و شاید شناکردن. او می‌گوید: «وقتی صاحب باشگاه جاز بودم، زندگی‌ام بی‌نظم و به‌هم‌ریخته بود. ساعت 3 یا 4 صبح به رخت خواب می‌رفتم. به‌این‌ترتیب وقتی نویسنده شدم، تصمیم گرفتم خیلی ثابت و حساب‌شده زندگی کنم. صبح زود بیدار شوم، شب زود بخوابم و هر روز ورزش کنم. معتقدم باید از لحاظ بدنی قوی باشم تا چیزهایی قوی بنویسم». او شاید فقط یک آدم منظم باشد اما وظیفه او این است که این نظم و برنامه را در بهترین حالت نگه دارد. از بیرون که نگاه می‌کنی، به‌نظر همین نظم اوضاع را پیش می‌برد ‌و به او می‌خورد کمی بیشتر از 50 سال داشته باشد اما ضرب‌آهنگش هم منبع شادمانی عمیقی است که احتمالاً دلیلی است بر طولانی‌بودن کتاب‌هایش. می‌گوید «آن روزها، روزهای لذت‌بخشی‌اند، پس هر چه روزها بیشتر باشد، خوشی هم بیشتر است و درنتیجه تعداد صفحات بیشتری نوشته می‌شوند. من واقعاً نمی‌دانم چرا مردم دوست دارند کتاب‌های طولانی مرا بخوانند اما می دانم محبوبیت دارم.»

*خراسان

برچسب ها:

فرهنگ و هنر