به گزارش مشرق، پس از انتشار گفتگوی مهدی نصیری -پژوهشگر حوزه- در رسانهها و طرح این گزاره که «در عصر غیبت و سیطره مدرنیته نباید از حوزه و فقه انتظار شکل دادن به اتوپیای دینی (مدینه فاضله ) را داشته باشیم و این امر تنها با ظهور حضرت ولیعصر محقق خواهد شد»، واکنشها، موافقت و مخالفتهای زیادی را به همراه داشت.
این گفتگو را اینجا بخوانید:
فقه در عصر غیبت قادر به ساخت مدینه فاضله نیست/ مشکل حوزه آن است که غول رها شده از چراغ جادوی مدرنیته را ندیده است
محمدعلی رنجبر - از دانش آموختگان حوزه - در یادداشتی تفصیلی، تلاش کرده است نسبت به مباحث مطرح شده در گفتگوی مهدی نصیری، پاسخها و توضیحاتی ارائه کند. این یادداشت که در اختیار پایگاه خبری مشرق قرار گرفته، از نظر مخاطبان محترم میگذرد:
مهدی نصیری را با کتاب اسلام و تجدد شناختم، چند سال بعد هم در گروهی تلگرامی از نزدیک با ایشان آشنا شدم و مدتها با او پیرامون مسائل مختلف و افکار و اندیشه هایش بحث کردم. شاه بیت تفکر او عبارتند از: توقیفی بودن علوم، تضاد بین اسلام و تجدد حتی ابزار مادی، تحیر و ضلالت و گمراهی شیعه در عصر غیبت، تسلط مدرنیته بر جهان که جز با ظهور امام عصر و از کار انداختن اعجازی همه ابزارهای تمدن غربی به پایان نمی رسد و اینکه انقلاب اسلامی و فقهی که انقلاب را به پیروزی رساند و نظام سازی کرد و در مرحله تثبیت امنیت جانی و سیاسی هم صد در صد موفق عمل کرده است، نمی تواند و توانایی پیشبرد اهداف عالیه چون تشکیل تمدن نوین اسلامی را ندارد.
او اخیرا مصاحبه ای کرده و قائلین به ساخت تمدن نوین اسلامی را متهم به انقلابی گری غالیانه کرده است.
این مصاحبه که به شدت از سوی مخالفین نظام مورد استقبال قرار گرفت، بهانه ای شد تا به نقد افکار ایشان بپردازم. البته حقیر یکبار به ایشان پیشنهاد مناظره حضوری در مکانی عمومی را داده ام و ایشان نپذیرفتند.
امید که آنچه می نویسم بر اساس اضربوا بعض الرای به بعض یتولد منه الصواب، منجر به زایش قول صواب شود.
بدون شک انقلابی گری غالیانه که افراطی و شعارزده است و البته انقلابی گری واقفیه که تفریطی و واقعیت زده است، هیچ تناسبی با انقلابی گری مجتهدانه و اعتدالی که بر اساس واقعیات موجود و عنایت به اهداف راهبرد ی اسلام و چارچوبهای دینی، در پی طراحی مراحل واقعی جهت دستیابی به آرمان های اسلامی است، ندارد.
آقای نصیری بارها در نوشته ها خود، من جمله این مصاحبه اخیرشان بر این نکته تاکید دارند که ما در عصر تحیر و ضلالت به سر میبریم و نمی دانیم چه کنیم، علت آنرا هم غیبت امام عصر عج می دانند. لذا به خاطر این تحیر و ضلالت و عدم دسترسی به احکام اولیه و اعتماد بر احکام ثانویه، فقه ما توانایی و ظرفیت تمدن سازی ندارد و نباید درباره آن غلو کرد.
این ادعای ایشان را در ادامه با بررسی ماهیت احکام حکومتی، تفاوت بین تزاحم و تعارض در احکام و اینکه قدرت بر انجام تکلیف تحصیلی است و نه حصولی، مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد. در پایان هم بر اساس سنت الهی برگرفته از منطق قرآن و سنت جاریه الهی در طول تاریخ، به این مساله اشاره خواهیم نمود که بدون تشکیل تمدنی که با کار و تلاش و دست یابی به اقتدار گسترده نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و غیره، به وجود آید تا تسلط پیشران تمدن غرب یعنی آمریکا را به زیر کشد و توانایی حفظ جان امام زمان عج را ایجاد کند، امام زمانی ظهور نخواهد کرد. لذا این تفکر که لازم نیست ما ادامه دهیم و در همین جا متوقف شویم تا امام زمان خودشان بیایند و کار را پیش ببرند، تفکری بی ارتباط با منطق قرآن و اسلام اعتدالی است و این فهم انحرافی عمری به درازای تاریخ بشریت دارد.
احکام حکومتی جزو احکام ثانویه نیستند بلکه خود حکمی اولی می باشند
باید عنایت داشت که موضوعات احکام دو گونه اند:
1. موضوعات ذاتا ثابت
2. موضوعات ذاتا متغیر
دسته اول دو نوع حکم دارند:
احکام ثابت اولیه
احکام ثابت ثانویه
مثلا موضوعی به نام نماز و روزه که موضوعاتی ذاتا ثابت هستند یعنی نماز و روزه برای مسلمانان صدر اسلام، مسلمانان حال حاضر و برای مسلمانان هزاران سال بعد حکمش یکی است. وجوب نماز و رزه
اما همین نماز و روزه اگر عناوین مشخصی چون سفر و مرض در کنار آنها قرار گیرد حکمشان تغییر میکند. این مساله هم ربطی به زمان و مکان خاصی ندارد بلکه مسلمانان صدر اسلام و مسلمانان هزار سال بعد هم اگر مسافر شوند حکم ثابت اولیه نمازشان (یعنی وجوب اتمام) تبدیل به حکم ثابت ثانویه (یعنی وجوب قصر) می شود. یا حکم ثابت اولیه روزه به خاطر مرض تبدیل به حکم ثابت ثانویه، عدم وجوب میشود.
در مقابل دسته ای از موضوعات ذاتا متغیر هستند. که نیازمند به صدور احکام حکومتی از سوی حاکمی (اسلام شناس، زمانه شناس و تاریخ شناس است.) تقریبا تمامی موضوعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی چنین وضعیتی دارند.
مثلا موضوعی به نام بیع و شراء خون در زمانی منفعت محلله مقصوده ای بر آن متصور نبود لذا حکم به حرمت بیع و شراء میشد ولی در زمان فعلی به خاطر اینکه بشر توانسته است به امکاناتی مجهز شود که خون را در ظروف مخصوص نگهداری کند و با تشخیص گروه خونی افراد، خون را به افراد مورد نیاز تزریق کند، پس دارای منفعت محلله مقصوده شده و از این جهت فقیه، حکم به حلیت بیع و شراء خون میدهد (دقت کنید نجاست خون عوض نمی شود بلکه خرید و فروش خون جایز می شود).
یا به عنوان نمونه در زمانه پیامبر ص به اسب زکات تعلق نمی گرفت چون هنوز مسلمین با اسب آشنا نبودند اما به تدریج اسب به خاطر محاسنی که داشت تبدیل به کالای سرمایه ای شد و در زمان حضرت امیر ایشان به اسب زکات اختصاص دادند
چون فلسفه زکات این است که پول بین اغنیاء و سرمایه داران نچرخد و وقتی حضرت امیر با این مساله مواجه شدند که بخش زیادی از چرخش سرمایه و پول در نگهداری و خرید و فروش اسب اتفاق می افتد، برای بالانس شدن ثروت و بهره مند کردن فقرا از این ثروت دستور دادند که به اسب نیز زکات تعلق گیرد. در شرایط کنونی هم باید بر بسیاری از کالاهای سرمایه ای که بخش اعظمی از گردش مالی در آنجاست، مالیات قرار داد تا بتوان سهم فقرا را از این مالیات اخذ کرد. و به آنها خدمات بهتری داد.
حال جا دارد سوال کنیم که آیا حضرت امیر ع بدعتی در دین ایجاد کردند؟
قطعا خیر
آیا حضرت از علمی فرا قرآنی بهره بردند؟
قطعا خیر چون روح قران می گوید فلسفه گرفتن زکات و مالیاتهای اسلامی این است که پول فقط بین اغنیاء در گردش نباشد (کی لا یکون دوله بین الاغنیاء حشر 7)
اگر از قرآن بهره برده اند آیا قرآنی که حضرت از آن استفاده کردند در بین ما نیست؟
قطعا هست
پس چرا آقای نصیری می فرمایند، فقه ظرفیت ندارد!؟ متاسفانه ایشان عنایت ندارند که معجزه الهی پیامبر خاتم یعنی قران جاودان بدون کم و کاست در دست ماست. و می توان از آن قرآن برای اداره جامعه بهره برد. ما هم قبول داریم که از این قرآن بهره کافی را نبرده ایم و متاسفانه قرآن در بین ما مهجور است. اما عدم بهره گیری از قرآن به معنای فقدان توانایی قرآن نیست.
در واقع مهمترین وظیفه ولی فقه در عصر و شرایط کنونی مثل وظیفه امام معصوم، صدور احکام حکومتی است که در شمار احکام اولیه قرار دارند، احکامی که بر گرفته از چارچوب های اصلی قرآنی و تراث قطیعه اهل بیت سلام الله علیهم می باشند.
تزاحم احکام الهی ربطی به وجود معصوم و غیرمعصوم ندارد
متاسفانه کاملا واضح است که ایشان بین دو عنوان تعارض بین احکام و تزاحم بین احکام خلط کرده اند و عدم عنایت به این نکته باعث شد هاست که ایشان خود را در تحیر و اضطراری خودساخته قرار دهند.
در توضیح این مطلب اینکه، در فقه اسلامی با دو عنوان مواجه هستیم، یکی عنوان تعارض و دیگری تزاحم
الف: تعارض
تعارض مربوط به مقام جعل احکام می شود، یعنی نمی شود از یک شارع حکیم دو حکم متعارض که تباین کلی دارند، صادر شود، مثلا نمی شود شارع در موضوعی هم حکم به وجوب بدهد و هم حکم به حرمت، حال در چنین شرایطی اگر ما با دو دلیل متعارض مواجه شدیم، راه علاج را علم اصول به ما آموخته است.
برای نمونه، دو دلیل درباره نماز جمعه وارد شده است که یکی از آن دو می گوید: «نماز جمعه واجب است» و دلیل دیگر می گوید: «نماز جمعه واجب نیست» ایندو دلیل هر دو لفظی و هر دو قطعی و هر دو هم معتبرند.
در چنین شرایطی برای حل این تعارض در بحث تعادل و تراجیح علم اصول، قواعد و راهکارهایی مطرح شده است که باید به آن جا مراجعه شود.
ب. تزاحم
از دیدگاه عالمان اصولی، تزاحم؛ یعنی ناسازگاری و تمانع دو حکم که ناشی از قدرت نداشتن مکلّف بر انجام آن دو باشد. به دیگر سخن؛ تزاحم در جایی است که مکلّف در مقام امتثال (انجام تکلیف) نمی تواند بین دو حکم شرعی جمع نماید.
در مواردی که نسبت میان دو حکم متزاحم، اهمّ و مهم است، عمل به حکم اهمّ بر مکلّف واجب است و از انجام مهم صرف نظر می نماید و چنانچه از جهت اهمیت با یکدیگر مساوی باشند، تکلیفی که زمانش جلوتر است، به حکم عقل مقدّم خواهد بود؛ مانند نماز ظهر و عصر که هر دو بر مکلّف واجب است؛ اما در فرضی که وی تنها بر انجام دادن یکی از آن دو قدرت دارد، نماز ظهر به جهت تقدّم زمانی بر نماز عصر، مقدّم می شود. در غیر این صورت، مکلّف به حکم عقل در انجام هریک از دو حکم مخیّر است.
قطعا با وجود امام معصوم، ما از وجود دلایل متعارض خلاصی می یابیم و به جای عمل به ظاهر و عمل به راه های علاجیه در اصول فقه، که راهی اجتهادی است، به خود امام معصوم مراجعه می کنیم و واقع حقیقی را سوال میکنیم، اما باید عنایت داشت که تعداد این دلایل متعارض بسیار اندک اند. چرا که اکثر قریب به اتفاق احکام الهی نص و صریح و بدون وجود دلیل متعارض هستند.
اما تزاحم که مربوط به مقام اجرا و امتثال است، در هر زمانی وجود دارد، چه در زمان امام معصوم و چه در زمان غیر معصوم، یعنی امام معصوم ما هم مثل یک بشر عادی و مکلف غیرمعصوم در مقام امتثال با دو یا چند حکم متزاحم مواجه می شوند.
پس مقام تزاحم احکام ربطی به ظهور و غیبت امام معصوم ندارد.
حال سوال بنده از آقای نصیری این است:
آیا ایشان چیزی را به نام تزاحم احکام قبول دارند یا خیر!؟
اگر قبول دارند که طبعا دارند، آیا سنجه های اولویتی برای تشخیص اهم و مهم و اولویت دادن یکی از احکام نسبت به دیگری، در دین ارائه شده است یا خیر!؟
مثلا فرض کنید لب ساحل نشسته ایم و به یکباره اذان بلند می شود و نماز ظهر بر ما واجب میشود اما وقتی میرویم وضو بگیریم تا برویم به سمت نماز به یکباره داد و فریاد یک انسان (مرد یا زن) بلند میشود، که تقاضای نجات جانش را می کند. در این صورت ما بین دو واجب مزاحم (نماز و نجات جان یک مومن) یا اگر آن غریق زن باشد، بین دو واجب مزاحم و یک حرام (حرمت لمس بدن نامحرم) مزاحم قرار میگیریم.
در این صورت بین خواندن نماز و نجات جان آن فرد کدام یک را مقدم دانسته است!؟
جا دارد از آقای نصیری سوال کنیم که امام معصوم در این لحظه چه می کنند، از قدرت فرامادی و فرا انسانی استفاده می کنند؟
آیا اذان را به عقب برمی گرداند که وقت نماز نشود؟
آیا آن غریق را در حال نماز خواندن نجات می دهند؟
آیا بدون اینکه فرد نامحرم را لمس کنند او را نجات می دهند؟
قطعا هیچ تفاوتی بین معصوم و غیر معصوم نیست. هر دو باید از سنجه های اولویت مندرج در فقه استفاده کنند. یعنی باید اهم و مهم کنند. عقل هم حکم می کند که حفظ جان مهمتر از نماز است. پس ابتدا در مقام تزاحم، جان آن مومن را نجات می دهیم. همین گونه است در مقام تزاحم بین نماز و وجوب پرداخت دین که حق الناس محسوب می شود.
آنچه بیان شد مسائلی است پیرامون حوزه فردی!
طبعا در حوزه اجتماعی آنهم در سطح ملی و منطقه ای و جهانی که به مراتب حوزه ای کلان تر و بالاتر هست و ما با هزاران واجب دینی مواجه میشویم آیا دین گفته است چون نمیشود همه را انجام دهیم پس همه را رها کنید یاگفته است "ما لا یدرک کله لا یترک کله"
و آیا دین نگفته است اهم و مهم کنید و مرحله به مرحله بر اساس سنجه های دینی پیش روید
مثلا اگر ده واجب داریم و منطق دین یکی را اهم تشخیص دهد و حکم به انجامش دهد، آیا نمیگوید ابتدا آنرا انجام بدهید و بعد بیایید سراغ 9 تای بعدی و بین آن 9 واجب، واجب اهم را بر اساس شاخصه های موجود تشخیص دهید و بروید سراغ بعد و قس علی هذا
بر این اساس حاکم اسلامی (چه معصوم و چه غیر معصوم) وقتی حکومت تشکیل می دهد با سه نوع تهدید جانی و مالی و اخلاقی آنهم از هر نوع هزاران مورد از سوی بدخواهان مواجه می شود.
در واقع وقتی قرار باشد فقه و ولی فقیه حکومت کند فقه به کمک ما خواهد آمد و می گوید وقتی شما حکومت تشکیل دادید، با تشکیل حکومت با هزاران واجب و حرام مزاحم مواجه می شوید
حال برای رفع این تزاحم در واجبات و محرماتی که همزمان برای امت به وجود می آید و امام و امت تنها می توانند یکی را انجام دهند، راه چاره ای طراحی کرده است که به آن راه چاره تعیین اولویت ها بر اساس سنجه های اولویتی می گویند!
این سنجه های اولویت عبارتند از حفظ و تثبیت امنیت جانی و مالی و اخلاقی
یعنی وقتی ما حکومت تشکیل داده ایم سه نوع تهدید حکومت ما را تهدید می کند، آنهم از هر نوع هزاران مورد
تهدید جانی
تهدید مالی
تهدید فرهنگی
اینجا فقه حکم می کند که ابتدا باید تهدید جانی را با تقویت در حوزه نظامی_سیاسی _امنیتی رفع کرد و امنیت جانی را تثبیت نمود!
ولی فقیه ما در طول این چهل سال بر اساس این سنجه های فقهی مشغول تثبیت امنیت جانی در حوزه نظامی سیاسی بوده اند
و اینک بعد از کسب اقتدار نظامی و اینکه به خاطر این اقتدار (و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه... ترهبون به عدوالله و عدوکم) رسما دشمنان ما اعلام کردند که گزینه نظامی را از روی میز برداشته اند و اتاق جنگ خود را از وزارت دفاع به وزارت خزانه داری برده اند، از این رو ما نیز اولویت کاریمان را تثبیت امنیت مالی_ اقتصادی- تجاری یا مقاوم سازی حوزه اقتصادی، قرار داده ایم
طبعا با همان شیوه ای که در مرحله اول پیش رفته ایم این مرحله هم باید عمل کنیم
با رویکرد جهادی و ریسک پذیری بالا و همت شبانه روزی
حال اگر اینگونه است چرا آقای نصیری خود را در اضطراری خود ساخته قرار می دهند؟
چرا عنایت به مساله تعارض و تزاحم ندارند؟
چرا عنایت ندارند که امام معصوم هم باید بر اساس اولویت بندی بین تزاحمات حرکت کند، مثلا حضرت امیر که تمام هدفش اجرای عدالت اقتصادی بود؛ بعد از روی کار آمدن و مشغول شدن به حسابرسی بیت المال، مجبور شدند به خاطر مزاحمت ناکثین و قاسطین و مارقین دفتر و دستک را بسته و بر اساس اولویت تامین امنیت جانی امت، به جنگ با این مزاحمین رفته و تثبیت امنیت جانی کنند!
کسب قدرت تحصیلی است نه حصولی
ایشان در مصاحبه خود می گویند بله من قبول دارم که انقلاب ما انقلاب درستی بود و حرکت امام خمینی ره حرکتی اسلامی در جهت مبارزه با طاغوت بود و این حرکت به سرانجام هم نشست و ما توانستیم که طاغوت را در ایران برداریم و بعد هم یک نظام سیاسی قرار دهیم و در امر سیاسی کاملا موفق شویم، ایشان حتی این موفقیت را قریب به صد می داند.
بسیار عالی پس ایشان معتقدند که ما در مرحله اول یعنی اصل انقلاب و بعد هم مرحله دوم یعنی نظام سازی و بعد هم تثبیت این نظام از حیث سیاسی کاملا موفق بوده ایم.
حال سوالم از ایشان این است که این اهداف چگونه محقق شده اند؟
آیا قدرت بر انقلابی که امام کردند خودش، خود به خود حاصل شد یا امام آنرا با عِده سازی و عُده سازی تحصیل کردند؟
آیا قدرت بر نظام سازی و تثبیت این نظام در عرصه سیاسی خودش حاصل شد یا امام و بعد هم رهبری عزیز با هدایت و صبر و استقامت و مجاهدت شبانه روزی یاران انقلاب آنرا تحصیل کردند؟
بی شک قدرت بر انجام این ها حصولی نبود و تحصیلی بود
با عنایت به این مساله چرا ایشان نسبت به ظرفیت های بعدی فقه (یعنی مقاوم سازی امنیت اقتصادی و اخلاقی، دولت سازی، جامعه سازی و تمدن سازی) و ظرفیت و توانایی انقلاب و انقلابیون، توقف می کنند و آنرا غالیانه و غلو آمیز می دانند؟
مگر قدرت تحصیلی نیست؟
و اساسا مگر غربی ها با به کار انداختن قوه عاقله و عامله خود به پیشرفت و تکنولوژی مادی و تمدن جهانی خود دست نیافتند؟
اگر آنها توانسته اند چرا ما نتوانیم؟
مگر نه اینکه آنها با ریسک پذیری و همت و تلاش شبانه روزی تمدن خود را ساخته اند، آیا منطقی است که خداوند این توانایی را به کفار داده باشد و به مومنین نداده باشد؟
قرآن کریم سنت ثابت خداوند را اینگونه بیان می کند:«وتلک الایام نداولها بین الناس» (و این روزها را در میان مردم می گردانیم.) بدون آنکه میان مومن و کافر تفاوتی باشد هر کس وسایل پیروزی را فراهم سازد پیروز می شود و هر کس در محل خود بماند شکست می خورد و منهزم می شود. این سخن خداوند بهترین شاهد بر این مدعاست که فرمود:«ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کما تالمون» (اگر شما دردمند می شوید آنان نیز همانند شما دردمند می شوند.)
خداوند می توانست عزیزترین مخلوقات خود حضرت محمد (ص) را یاری کند به این صورت که دشمنان آن حضرت را به طاعون مبتلا نماید و آنان را از میان بردارد تا پیامبر اکرم (ص) و پاک ترین افراد به محاصره اقتصادی در شعب ابوطالب و جنگ ها و از دست دادن مومنان و خویشان خود مانند حمزه و جعفر و یاسر و سمیه مبتلا نگردد ولی این سنت خداوند نبوده و نخواهد بود. هر گاه یاران حق آماده دفاع از حق گردند خداوند آنان را یاری می کند و هرگاه امت گرفتار سکون و سستی گردد نباید منتظر دخالت نیروی غیبی باشند که برای دفاع از آنان اوضاع آسمان و زمین به هم ریزد. این چنین چیزی نه بوده است و نه در آینده خواهد بود. ما از قرآن می فهمیم که اگر قرار بود اینگونه عمل شود، خداوند چنین کاری را برای کافران انجام می داد نه برای مومنان. خداوند متعال می فرماید:«ولو لا ان یکون الناس امه واحده لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضه ومعارج علیها یظهرون» (اگر مردم یک امت نبودند برای خانه های کافران سقف هایی از نقره و نردبان هایی قرار می دادیم تا از آن بالا روند.)
خداوند متعال این مطلب را می فرماید تا به مومنان بفهماند که راحتی و سعادت ابدی در آخرت است نه در دنیا. مقصود خداوند تطبیق حکم کلی بر مورد خاص است و با اینکه حقیقت چنین است ولی خداوند این کار را انجام نمی دهد و آن را به کافران نمی بخشد زیرا با سنت خداوند در زمین منافات دارد که آن توزیع عادلانه امکانات و نیروها در میان انسان ها در این دنیاست. هر کس در این دنیا دانه بکارد محصول درو می کند و هر کس کشت نکند باید از دیگران قرض کند و بهره ای جز فقر و نداری ندارد، مومن باشد یا کافر؛ این سنت خداوند و قانون آسمانی در زندگی دنیاست. قطعا ما منکر امداد غیبی نیستیم اما این امداد غیبی بر اساس منطق قرآن به کسانی می رسد که ذیل یک امام و ولی مشروع با صبر و استقامت و پایداری و تقوای سیاسی، در مسیر دستیابی به اهدافشان تلاش کنند. یعنی حاصل جمع صفر صفر است اما اگر یک نفر حاضر باشد برای پیشبرد اهداف الهی تلاش کند و کسب قدرت نماید خداوند قدرت او را ده برابر می کند، اگر سیصد نفر در جنگ بدر حاضر شوند خداوند با ده برابر این عدد یعنی سه هزار ملائکه به کمک آنها می آید، نه اینکه بنشینیم و دعا بخوانیم و خود را در اضطراری خود ساخته قرار دهیم تا بلکه امام زمانی بیایند و با قدرت غیبی و غیر طبیعی هه چیز را کن فیکون کنند.
با فهم این سه نکته به این نتیجه میرسیم که فقه برگرفته از قرآن الهی (همین قران موجود در دست مومنین) همانطور که توانایی انقلاب علیه طاغوت ملی و توانایی نظام سازی و تثبیت آن در مرحله سیاسی و امنیت جانی را دارد، این توانایی و این پتانسیل را دارد که علیه طواغیت منطقه ای و جهانی نیز قیام کند، تا تمدن نوین اسلامی را بسازد و موانع ظهور امام عصر عج را بردارد.
تمدن سازی و کسب قدرت برای حفظ جان امام زمان مقدمه ظهور ایشان
در پایان ذکر این نکته ضروری است که حفظ جان قرآن از هر گونه نقص و زیادت و انحرافی به نحو اعجازی بر عهده خداوند است، اما حفظ جان امام امت حتی اگر معصوم هم باشند به به نحو طبیعی با مومنین است. و شرط بهره گیری از امدادهای الهی ایستادگی مومنین می باشد. این سنت الهی است و قرآن میفرماید لن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا
یعنی سنت الهی نه از حیث زمانی و احوالی و نه از حیث مکانی و افرادی قابل تبدیل و تحویل نیست. از اینرو اینطور نیست که این سنت تا یک زمان خاصی ادامه یابد و بعد عوض شود یا نسبت به یک مکان و قوم خاصی باشد و راجع به سایرین تغییر یابد. پس معنا ندارد که خداوند هزاران سال با یک سنت ثابته با بشر تعامل کند و بعد به یکباره با فوتی اعجازی همه چیز را از کار بیاندازد و مسیر را تغییر دهد. اگر قرار بر این بود چرا این فوت اعجازی از لحظه خلقت، یا در آغاز بعثت، یا بعد از هجرت، یا بعد از رحلت، یا قبل از غیبت و یا بعد از غیبت دمیده نشد؟
در واقع قرآن معجزه الهی پیامبر اسلام است، حفظ این معجزه به نحو اعجازی با خود خداست، فرمود: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
ما این قرآن را نازل کردیم و خودمان هم حفظش می کنیم.
هیچ کس نمی تواند سوره ای به مانند قرآن بیاورد، ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله... و ان لم تفعلوا و لن تفعلوا...
لن تفعلوا یعنی هرگز نمی توانید سوره ای به مانند قرآن بیاورید
پس حفظ جان قرآن از حیث زیادت و نقصان با خداست
اما حفظ جان امامی که باید در راس جامعه قرار گیرد تا با توجه به اشراف او به قرآن، مجری قرآن الهی باشد، با ماست، با مومنین است.
یعنی اگر علی ع شخصیت دوم خلقت باشی و شخصیت سوم خلقت زهرای مرضیه س هم در خانه ات باشد، اما مومنین نیایند و او را یاری نرسانند، دست بسته، برای بیعت با طاغوت او را روی زمین می کشانند و به همسر مظلومه اش سیلی می زنند و بقیه ماجرا، اما آب از آب هم تکان نمی خورد!
اگر ما مومنین یاری نرسانیم، سید جوانان اهل بهشت و چهارمین شخصیت خلقت هم که باشی، مجبور می شوی به خاطر عدم نصرت و یاری نرساندن با معاویه صلح کنی و زیر بار صلح تحمیل شده او بروی و بقیه ماجرا!
یعنی اگر ما یاری نرسانیم، خامس ال عبا هم که باشی، مجبور می شوی از مدینه به خاطر عدم بیعت با طاغوت و برای حفظ جان، به مکه، حریم الهی پناه ببری و آنجا هم در امان نباشی و وقتی نامه های کوفیان برسد، برای پناه بردن به آنها و امید به لبیک آنها برای نصرت و یاری، به کوفه عزیمت کنی!
اما با عهد شکنی کوفیان و عدم نصرت امام، و لبیک نگفتن به فریاد هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یعیننی و هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله، دشمنان، امام را مظلومانه به شهادت می رسانند و اهل بیت را به اسارت می برند، آب از آب هم تکان نمی خورد
غصه اینجاست، همانها که به فریاد هل من ناصر ینصرنی امام لبیک نگفتند، بعد از واقعه عاشورا، هر شب جمعه با پای پیاده از کوفه به کربلا می رفتند، تا در شب زیارتی امام حسین ع، حضرت را زیارت کنند و اشک بریزند و با ناله و گریه می گفتند، یا لیتنا کنا معکم، ای کاش ما با شما بودیم
و کسی نبود به آنها بگوید:
اُف بر شما احمقهایی که روز عاشورا، امام تشنه لبیک را رها کردید و اینک آمده اید برای مظلومیتش اشک می ریزید!
اگر ما امام را یاری نرسانیم، تمام ائمه بعد از امام حسین ع را تبعید و زندان و محصور می کنند و در آخر هم به قتل می رسانند، آنوقت خداوند هم، من و شمایی که عقلمان را به کار نمی اندازیم و فقط حرف می زنیم و امام را یاری نمی رسانیم، دچار عذاب می کند و ما را از وجود آن انفاس قدسیه محروم می سازد، امام را در پس پرده غیبت می برد و اینگونه جانش را حفظ می کند، تا ما بیدار شویم و بفهمیم باید ذیل یک امام مشروع یعنی فقیه جامع الشرایط، قیام کنیم و قوی و قوی و قویتر شویم، تا توانایی بر حفظ جان امام زمان را تحصیل کنیم، آنوقت است که لیاقت حضور امام عصر را کسب می کنیم. یعنی وقتی که به فریاد هل من ناصر ینصرنی او لبیک گوییم و به انتظارشان پایان دهیم!
خداوند قدرتش فوق همه قدرتهاست، اما فرمود: و اعدوا لهم ماستطتعم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم
جالب است خداوند میفرماید اینقدر قوی شوید تا دشمنان خدا و دشمنان شما از این قدرت واهمه کنند و بترسند.
پس تا تمدن نوین اسلامی شکل نگیرد و مومنین در تمام عرصه های نظامی، سیاسی، امنیتی، علمی، اقتصادی، فرهنگی، رسانه ای و غیره قوی نشوند، ظهوری رخ نخواهد داد. این تمدن نوین اسلامی هم در سایه فقاهتی شکل خواهد گرفت که برآمده از قرآن و تراث قطعی اهل بیت باشد. این دو یعنی قرآن و تراث هم در دست ما موجود است و این ماییم که از آن بهره نمی بریم و خود را مشغول مخدراتی کرده ایم که ثمره اش جز توقف و اضطرار خود ساخته نیست.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
محمد علی رنجبر (جمعه 8 ربیع الاول 1440 مصادف به شهادت امام حسن عسکری ع و آغاز امامت مهدی موعد عج)
[1] . دانش آموخته حوزه علمیه قم و دکتری علوم سیاسی از موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ره