رسم یتیم‌داری هیأتی‌ها در شب یلدا +عکس

به گزارش مشرق، همه‌ دقایق زندگی یک بچه هیأتی‌ با امام حسین(ع) گره‌خورده؛ حتی شب یلدایش. چراغ خیلی از هیأتی‌هایی که در این شب برنامه دارند با حکم پیر غلامان اهل‌بیت (ع) خاموش نمی‌شود. این‌ هیأتها یلدایشان را هم با روضه سیدالشهدا (ع) گره می‌زنند. یکی از سنت‌های قدیمی هیأتی‌ها در چنین روزهایی دیدوبازدید از مو سپیدان و خادمان ابی عبدالله(ع) است که خیر و برکات زیادی را به همراه دارد. بچه‌های هیأت حضرت ابوالفضل (ع) به مناسبت فرارسیدن شب یلدا تصمیم گرفتند به دیدار حاج «محمد احمدی» آشپز و پیر غلام اهل‌بیت (ع) بروند؛ دورهمی‌ای که برای کودکان بی‌سرپرست هم سبب خیر شد. به همین دلیل با حاج «یدالله درویش» مسئول هیأت حضرت ابوالفضل (ع)، «مهر علی کیا» جانباز دفاع مقدس و «احمد سلیمانی» یکی از هیأتی‌های خیر راهی منزل حاج‌آقا احمدی می‌شویم.

ببینید:

عکس/ شب یلدای تولیت آستان قدس رضوی

عکس/ لذت شب یلدا در روستا

یلدا با برکت کلاس قرآن مادران

جلوی در هیأت حضرت ابوالفضل (ع) منتظرهیأتی‌ها هستیم که احمد سلیمانی و مهر علی کیا با دسته‌گل و میوه نزدیک می‌شوند. وقتی گروه پنج نفریمان تکمیل می‌شود به طرف هیأت حرکت می‌کنیم. احمد سلیمانی یکی از هیأتی‌های است در بین راه یاد شبهای یلدای قدیم و صفای بچه‌ها محله می‌کند و می‌گوید: «یادش بخیر آن زمان مادرهایمان صبح آخرین روز پاییز به بهانه کلاس قرآن دور هم جمع می‌شدند و بعد از جلسه قرآن پول‌هایشان را روی هم می‌گذاشتند. آن وقت به پدر یکی از بچه‌ها که وانت داشت می‌گفتند تا با آن پول‌ها میدان میوه‌وتره بار برود و انار و هنداونه بخرد. وقتی میوه‌ها می‌رسید بخشی از آن را در خانه نیازمندانی که می‌شناختند، می‌فرستادند. مابقی وسایل را تزئین می‌کردند و همه محله دور هم در یکی از خانه می‌نشستیم و هم دورهم صفا می‌کردیم. برکت این کار همه‌اش از هیأت و آن کلاس قرآن بود. مادرها که رفتند شب یلدا دیگر مزه ندارد. بچه‌های محله بزرگ شدند و هرکسی به سویی رفت.» او می‌گوید: «نه اینکه این روزها محله ما صفا نداشته باشد، خدا را شکر به لطف بزرگترها محله اتحاد و همبستگی در محله هست. خیریه هیأتمان روز به روز بزرگ‌تر می‌شود و دایره فعالیت‌هایمان را گسترده‌تر می‌کنیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم امسال به یاد آن روزها به دیدار این پیرغلام اهل‌بیت (ع) برویم و کار خیری برای کودکان بی‌سرپرست انجام دهیم. بدون شک هیأت سیدالشهدا (ع) تنها جایی است که تمام طول سال مخلصان اهل‌بیت (ع) باز جمع‌اند و تعطیل نیست.»

مردی که تمام زندگی‌اش وقف ارباب است

صحبت‌های آقای سلیمانی که تمام می‌شود بعد گذر از کوچه‌های باریک، یدالله درویش بدون مقدمه به ما می‌گوید: «دیدن مردی می‌رویم که یک محله رویش حساب می‌کند. پدرش از مخلصان دستگاه سیدالشهدا (ع) بود و حاج محمد هم مثل پدرش عاشق ارباب است. کافی نام امام حسین (ع) را جلویش بیاوری آن‌وقت خواهید دید اشک همچون سیلی از چشمانش جاری می‌شود.» درویش می‌گوید: «هرکسی مشکلی برمی‌خورد پیش او می‌رود. بقولی حاج‌آقا احمدی بزرگ‌تر هیأت‌هاست. کسی که از همسایه‌اش خبر دارد.» احمد سلیمانی به درویش نگاهی می‌کند و می‌گوید: «یادتان هست که برای پسربچه‌ای که کلیه‌اش مشکل داشت چقدر زحمت کشید. هزینه درمانش را می‌داد و حتی وقتی دکترها جوابش کردند از او مراقبت می‌کرد. آن پسر دوام نیاورد در تشییع جنازه‌اش حاجی بود و خیلی کمک کرد.» درویش هم حرف‌هایش را با این کلمه تأیید می‌کند که درست است حاج‌آقا احمدی در ظاهر آشپز هیأت است و در معرف مرام پهلوانی دارد.» بعد از چند دقیقه راهپیمایی به تابلویی بزرگی می‌رسیم که نوشته‌شده به هیأت حضرت علی‌اکبر (ع) خوش‌آمدید. روی تابلو تاریخ تأسیس هیأت برای 1330 درج شده است. انتهای کوچه بن‌بست پیرمردی ایستاده که وقتی یدالله درویش مسئول هیأت حضرت ابوالفضل (ع) با آغوشی باز به طرفش می‌رود متوجه می‌شویم خود حاج‌آقا احمدی است. پیرمرد با لباس ساده و کلامی گرم به استقبالمان می‌آید.

تمام این هیأت را باعشق درست کردیم

وقتی گل و میوه را به حاجی می‌دهیم می‌گوید: «راضی به زحمت نبودیم. در خانه کارمندی ما یک چای تلخ پیدا می‌شد تا جلوی مهمان‌های اربابمان بگذاریم.» بعد از وارد شدن در حسینیه فضایی که با آن روبه رو می‌شویم برخلاف تصور قبلی‌مان است. تمام دیوارها با پارچه مخملی سبز میخ کوب شده و پرچم‌های بزرگ و دست‌بافت، نمای خاصی به حسینیه داده است. تیغه علامت قدیمی در گوشه هیأت شکوه خاصی به فضا داده و عکس میان‌دار قدیمی هیأت که چند وقت پیش به رحمت خدا رفته جلو در ورودی یاد آن پیر غلام را برای هیأتهای حضرت ابوالفضل زنده می‌کند. درویش که عکس دسته‌جمعی بچه‌های حسینیه نظرش را جلب می‌کند و در حالی به آن نگاه می‌کند با لحنی حسرت‌آمیز از روزهای گذشته می‌گوید: «روزگار مثل برق می‌گذرد. آدم نفهمد کی پیر شدیم. ولی خدا را شکر افتخار نوکری خاندانی را داریم که همه‌اش لطف است.» حاج‌آقا احمدی وقتی چهره حیرت‌زده‌مان را در مواجه با فضای متفاوت هیأت می‌بیند؛ می‌گوید: «این تزئینات کار بچه‌های هیأت است. سعی کردیم طوری اینجا را درست کنیم که در شأن ارباب باشد. تمام این هیأت را با عشق درست کردیم. فعالیت‌های اینجا به مراسم‌های هر هفته‌مان خلاصه نمی‌شود. سالهاست اینجا کلاس قرآن داریم و کارهای خیریه انجام می‌دهیم.»

هیأت در شب یلدا

حاج آقا احمدی تعارف می‌کند همه بنشینم. مهرعلی کیا وسایل پذیر را مهیا می‌کند، حاجی از خاطرات سالهای گذشته برایمان از زمانی که پدرش آشپزی هیأت را به او یاد می‌داد؛ می‌گوید: «خدا رحمت کند پدرم را همیشه می‌گفت: «دستگاه امام حسین (ع) تعطیلی ندارد؛ وقتی زندگیت را نذر سیدالشهدا (ع) می‌کنید نباید چراغ هیأت را خاموش‌کنی. یک‌بار مراسم هفتگی  خانه‌مان با شب یلدا مصادف شده بود. جلوی در ایستاده بودم و به خیال اینکه امروز هیأت را برگزار نمی‌کنیم نشسته بودم. وقتی پدرم از سرکار به خانه آمد؛ گفت: «چرا پرچم نزده‌اید، مگر هیأت ندارید؟ گفتم: داریم ولی امروز شب یلدا است، نمی‌شود هیأت برگزار کرد.» پدرم دستش را به شانه زد و گفت: «یعنی می‌گویی شب یلدا نمی‌شود ذکر ارباب را بگوییم.» من که نمی‌دانستم در جوابش چه بگویم سرم را پایین انداختم. پدرم گفت: «برو پرچم هیأت را بیاور که امروز از همه روز واجب‌تر است، چون مخلص‌ها می‌آیند.» اتفاقاً همین هم شد و مجلس حال روز خاصی پیدا کرد.

یلدا در جبهه‌ها

فضای دورهمی صمیمانه با مرور خاطرات خنده دار از سالهای کودکی و شیطنت‌های خودشان تغییر می‌کند. یکی از دوستان از مهرعلی کیا که جانباز دفاع مقدس است می‌خواهد خاطره‌ای از شب یلدای جبهه برایمان تعریف کند. او هم که انگار منتظر چنین فرصتی است می‌گوید: «شب یلدا در منطقه حال و هوایی داشت. بعد از خواندن زیارت عاشورا و نماز به حداقل وسایلی که داشتیم دفتر فرمانده جمع می‌شدیم و لحظات خوشی را سپری می‌کردیم. جای خواندن شاهنامه از نبردهای تن به تن و دوشکا و توپ وخمپاره حرف می‌زدیم و خاطرات شهدا را یاد می‌کردیم.» مهرعلی می‌افزاید: «البته بساط شوخی و خنده هم به راه بود. زمانی برای شناسایی زیر تانکها دشمن نخود و کشمش در جیبمان می‌ریختیم و برای اینکه شب یلدایمان خالی از لطف نباشد زیر تانک دشمن سربه سر هم می‌گذاشتیم.»

کیا با بیان اینکه این نشان دهنده روحیه بالایی بسیجی‌ها در جهبه ها بود ادامه می‌دهد: «یکبار شب یلدا در سنگر جشن پتو گرفته بودیم. بعد از این به حساب چندنفر رسیدیم، در سنگر منتظر یکی دوستان بودیم. به همین دلیل اولین نفری که وارد سنگر شد را مورد عنایت مشت و لگد قرار دادیم. وقتی همچنان در حال زدن بودیم کسی که منتظرش بودیم وارد شد و با ما مشغول زدن شد. وقتی سخت در حال خودمان بودیم یک لحظه چهره حیرت زده کنار زدیم دیدم فرمانده گردن زیر پتو بوده است که حدود یک ربع می‌زدیمش. آن زمان کسی به فکر پست و مقام نبود که فرمانده هم پتو را به طرف کسی اینکار را کرده بود انداخت و همه به حسابش رسیدیم.»

صلوات بفرست و یک را قبول کن

با این خطرات فضای حسینیه با صدای خنده هیأتی‌ها پر می‌شود. با صلوات برمحمد (ص) سکوت در فضای حسینیه حاکم می‌شود و بزرگتر مجلس حاج آقادرویش ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن روز یلدا به حاج آقااحمدی پیرغلام اهل بیت (ع) می‌گوید: «ما اینجا جمع شدیم که بنا به سنت قدیمی به شما که برزگ محله هستید سری زده باشیم و عرض اردات کنیم. این کار را مصادف با شب یلدایی کردیم که زمانی مادرهایمان کارهای خیر انجام می‌دادند. می‌خواستیم ترتیبی بدهیم که به برکت بیرق اباعبدالله الحسین (ع) چند یتیم را تحت پوشش قرار دهیم.» حاج آقا احمدی هم از زحمت همسایگانش تشکر می‌کند و می‌گوید: «خودتان می دانید من فرزندی ندارم. تمام فکر و ذکر، من و همسرم خدمت به دستگاه امام حسین (ع) است. سال‌ها همسرم در هیأتی‌های محله قرآن درس می‌دهد. من هم هرجا آشپز بخواهند می‌روم. گفتن ندارد به مدد ارباب هم هرکاری از دستم برمی آمده در این زمینه که شما می فرمائید انجام دادم. ولی می‌خواهم با صلواتی کمکی در این رابطه انجام دهد.» بعد از اینکه حاج آقا احمدی صلواتی می‌فرستند به ترتیب احمد سلیمانی و بعد مهرعلی کیا و حاج آقا درویش صلوات به نشانه پذیرفتن سرپرستی یک کودک می‌فرستند.

مهرعلی کیا در حالی اشک از چشمانش جاری می‌شود می‌گوید: «تمام این هیأت و نشسته و برخواستهایی که مادرانمان یاد دادن پر از خیر بوده است. تا به حال حدود پنجاه نفر یتیم را زیر همین بیرق سرپرستی گرفته‌ایم که به لطف ارباب تا به حال شرمنده هیچ کدامشان نشدیم.» حال و هوای هیأت عوض می‌شود وقتی احمد سلیمانی چندبار می‌گوید: «یااباعبدالحسین (ع). مثل همه عمرمان یلدا هم کنار سفره ارباب هستیم.» آن وقت هیأت به برکت نام ارباب بلند می‌شوند و با بدرقه حاج آقا احمدی از حسینیه خارج می‌شوند.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر