سیدمهدی شجاعی: «حاج قاسم» باران رحمت بود

به گزارش مشرق، روزنامه جام جم نوشت:

بای بسم‌الله درود بر دوستی‌های دیرنده و دوستکامی‌های پاینده! که اگر در بین نبود چنین مهر و مهرانه‌ای این همسخنی شکل نمی‌گرفت. کثرت کار و ضیق روزگار باعث شد نمک قدیم و نمک‌گیری این کمینه اخوی بزرگوارِ استاد خواهش‌ام را مبنی بر گفت‌وگویی ماورای فاصله‌ها بپذیرد و هماهنگ سازد؛

چه: بُعدِ منزل نبوَد در سفرِ روحانی! باری پرسش‌ها را راهی کردم و پاسخ‌ها از پس گردش فصل‌ها بالاخره در رسید و این ساحتِ روح‌افزا روشنی‌بخشِ روح و روان شد.

 نه. داستان همیشه دستمایه امید است. پیش از آن که به درد دیگران بخورد خودم را سَرپا می‌دارد.

 و شده در ادامه یک داستان از خودتان برنجید؟

رنجش از خودم عمدتا زمانی اتفاق می‌افتد که از داستان فاصله می‌گیرم. داستان وطن اصلی من است.

 دل‌تان به حال کی‌ها می‌سوزد؟

آنها که چهار نعل در مسیر باطل می‌تازند و از گمان حقیقت خوشحال‌اند. آنها که دچار مصیبت خسر الدنیا و الآخره‌اند و اعتماد به نفس‌شان گوش فلک را کر می‌کند.

 غبطه کی‌ها یا چی‌ها را می‌خورید یا خورده‌اید؟

خیلی‌ها به‌خاطر داشتن خیلی چیزها غبطه برانگیزند، ولی من غبطه تصوری را می‌خورم که از ایده‌آل یا خویشتن مطلوبم دارم. کسی در آنجا نیست که بتوانم به عنوان نمونه معرفی‌اش کنم.

 رسانه در زمانه ما یعنی همه چیز ضربدر دروغ، منهای دلسوزی به علاوه تزویر، تقسیم بر مردم؛ هرچه این هنر افزون‌تر لابُد جاذبه بیشتر این را از شما به یاد داریم در گفت‌وگوی بوق اشغال سال ۷۹ حالا چگونه می‌اندیشین؟

چهار عمل اصلی که با گذشت زمان تغییر نمی‌کند. اعداد و ارقام فقط کم و زیاد می‌شود. البته کم نه، فقط زیاد می‌شود.

 کارهای شما به گفته برخی‌ها برای مخاطب خاص جذاب نیست!

من عذرخواهی می‌کنم از آن بعضی‌ها و همه سعی‌ام را برای بهتر شدن مبذول می‌دارم.

 این که برخی با مقایسه ادبیات جهانی به کارهای شما انتقاد دارند؟

چیز عجیبی نیست من هم به بعضی از کارهای جهانی انتقاد دارم.

 آرمانِ شمای نویسنده مذهبی؟

که حرف‌های دلم بر باور جان مخاطبم بنشیند.

 مخاطبان‌تان این روزها بیشتر شده‌اند و به نسبت ۲۰ سال پیش تعداد دوستداران آثارتان فزونی یافته؟

نسبت به افزایش جمعیت و گسترش ارتباطات، نه.

 زندگی‌تان چه شمیمی دارد؟ روح‌تان بیشتر بوی چه عطری می‌دهد؟
 

بوی سبزآبی با غلبه رنگ آبی.
 

 از عطرهایی که پسند سلیقه شماست؟
 

عطر بلو از چنل و اسپرت از پولو.
 

 گران‌ترین عطری که تازگی خریدین؟
 

گران‌ترین الزاما دال بر بهترین نیست.
 

 هرچند وقت یه بار عطر می‌خرید؟
 

لطف و صفای دوستان و عزیزان چندان مجال خرید نمی‌دهد.
 

 چرا با وجود داشتن ِ این همه بُن‌مایه‌های ادبی و داستانی، چشمِ خیلی از قلم‌ها به نویسنده‌های خارجی  است؟
 

متاسفانه ما خودمان را زمانی باور می‌کنیم که تاییدی از بیرون داشته باشیم. مرغ همسایه شترمرغ است.
 

 چرا امیرارسلان در فلات ایران و شبه‌قاره هند (از زمان چاپ سنگی) بی‌شمار تیراژ خورده و چاپ شده/ چه ویژگی‌هایی دارد که قصه‌نویس‌های امروز باید بیاموزند یا مد نظرشان باشد؟
 

اگر ما انسان و مختصات و نیازهای روحی‌اش را درست بفهمیم و به رسمیت بشناسیم آن اتفاق خود به خود در آثارمان می‌افتد.
 

 کسی پیله کرده زندگی‌اش را برایتان بگوید بلکه کتابش کنید؟
 

حتما می‌شنوم، ولی تا نشنوم هیچ قولی نمی‌دهم.
 

 روح شما را که تجزیه کنیم به چه ترکیب‌هایی می‌رسیم با چه درصدهایی؟
 

به سؤالتان فکر می‌کنم وجهی از خودشناسی است که مشق واجب همه آدم‌هاست.
 

 خودتان را که در آینه ببینید (در طول این گفت‌وگو) به چه حسی و دریافتی می‌رسید؟
 

من اساسا ناراضی‌ام از خودم خیلی ناراضی‌ام، ولی این زمان و این گفت‌وگو با شما برایم عزیز و مغتنم است.
 

 از دست کتاب‌های شما در این زمانه عسرت و برای این زمانه عسرت چه کاری برمی‌آید؟
 

به این دلیل که خود ساکن و مقیم شهر عسرتم. اغلب با همدلی‌های شیرین مواجه می‌شوم.
 

 آینده‌تان را پیشگویانه که بخواهید روایت کنید؟
 

غلط می‌کنم که چنین کاری کنم.
 

 از خودتان که یک قدم بیرون بیایید (به کجا می‌رسید به کی به چی)؟
 

به شهر محبوب چون نزدیک‌ترین مقصد است.
 

 فکر کنید در جهان یکی از داستان‌هایید و کامیون‌دار هستید پشت کامیون چی می‌نویسید؟
 

بر سر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود.
 

 و در جهان یک داستان اگر حق انتخاب شخصیت‌ها با خودتان بود، بینِ قصاب و فعالِ حقوق حیوانات کدام یک؟
 

قصاب حقوق حیوانات
 

 یک نویسنده که مرده‌شوری کنه؛ چجوری ممکنه؟ [یکی می‌گفت با نقادی و...یا؟]
 

مرده‌شوری که کار بدی نیست و حق مرده‌شوران بر گردن خلایق کم نیست. اگر نباشند، کار بشر سنگ می‌شود.
 

 در کشور ما ـ از استثنا که بگذریم ـ اغلب نقادان، نویسندگان و هنرمندان ناموفق‌اند؟
 

 (به همین دلیل چشمی برای دیدن موفقیت‌ها ندارند. و هرچه اثر ارجمندتر، اعمال بغض و کینه‌شان بیشتر.) رسالت برخی گمراه کردن بشر است.
 

 در نیستانِ شما اگر یک شب آتشی... چه جور آتشی؟ در چه جور شبی؟
 

اصلا بعید نیست. شب دیجور بی روزن، آتش کینه و نفاق؛ منجنیق جهالت. هیمه جاهلانِ مرکّب و کوران عصاکش کوران.
 

 این نیستان از چه چیز این روزها شکایت می‌کند؟
 

از همه چیز. چون هیچ چیز سر جای خودش نیست.
 

 و این نیستان چه چیز را حکایت می‌کند؟
 

حرمان و حسرت آنچه باید باشد و... نیست.
 

 شما که در عمل به جای شخصیت یک داستان ترسناک بنشینید؟
 

نمی‌پذیرم. این نقش با روحیه‌ام سازگار نیست.
 

 با کدام شخصیت داستانی‌تان همذات‌پنداری داشته‌اید؟
 

تقریبا با همه‌شان غیر از این باشد نمی‌شود تصویرشان کرد.
 

 کاغذ سفید اگر اعتراض کند که اینها چیست روی من می‌نویسید؟
 

اعتراض نمی‌کند رفیقیم با هم.
 

 چرا به قلم سوگند؟
 

قلم وسیله آفرینش است. طبیعی است اگر خالق به ابزار آفرینشش سوگند بخورد.
 

 کدام داستان شما در دادگاه رستاخیز مأجورتره؟
 

دادگاه که جای اعطای اجر و پاداش نیست. محل محاکمه است؛ خدا به خیر کند.
 

 احساس‌تان نسبت به حروف الفبا؟
 

هر کدامشان را یکجور دوست دارم مثل بچه‌های خودم.
 

 پیش‌نویس‌؟
 

لباس راحتی توی خانه که با آن تا سر کوچه هم نمی‌شود رفت.
 

 لحظه نهایی داستان؟
 

آخیش...!
 

 پاورقی‌های دنباله‌دار؟
 

سوءاستفاده از حس کنجکاوی خلایق.
 

 داستان‌های پلیسی؟
 

درست از کار درآوردنش، کار دشواری است.
 

 داستان‌های ژانر وحشت؟
 

عمدتا می‌رسم به سؤال: که چی؟!
 

 دانای کل؟
 

فقط خداست. بقیه اداست یا ادعاست.
 

 اول شخص غایب؟
 

تتمه دارد؛ اول شخص مفرد مذکر غایب. مذکر نقدا یکی است در عالم؛ اول شخص، که ظاهرا غایب است.
 

 مخاطبِ ناشناس؟
 

ناشناس نمی‌ماند. زود آشنا می‌شویم و انس می‌گیریم.
 

 کلاس آموزشِ مهارت‌های نویسندگی؟
 

اگر استعداد نباشد، سعی باطل است.
 

 و اگر باشد؟
 

طی این مرحله بی‌همراهی خضر، مقصد را دور می‌کند و رسیدن را دشوار.
 

در هنگامه نوشتن، معجزه می‌کند و کار را پیش می‌برَد؟
 

تمرکز و حال خوب.
 

 روزها فکرتان این ست و همه شب سخن‌تان؟
 

کمبود وقت، دیر رسیدن، عقب ماندن، فاصله زیاد تا مقصد، کارهای زمین مانده...
 

 مضمون مشترک اغلب خواب‌هایتان؟
 

 مضمون مشترک اغلب خواب‌هایم نگرانی نرسیدن است و اضطراب نارس ماندن.
 

 شده داستانی را به خواب دیده باشید و بعد نوشته باشید؟
 

به طور کامل نه. ولی بوده اشارتی در خواب که بانی یا دستمایه نوشتن داستان شده باشد.
 

 آیا ما انسان‌ها داستان‌های خداییم هرکدام‌مان؟
 

جهان، گل کرده یکتایی اوست‌/ ندارد شخص تنها جز خیالات
 

 اگر خواهش کنم داستانی کوتاه بگویید که جان‌مایه‌اش گفت‌وگوی ما با هم باشد در غیاب هم در زمان و مکان‌های متفاوت؟
 

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است‌/ چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت / ترک افسانه بگو حافظ و می‌نوش دمی‌/ که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
 

 به کسی دِین دارین بابت موفقیت‌هاتان؟
 

بعللله الی ماشاا... از خدا و خانواده‌اش ـ آل‌ا... ـ بگیر تا خانواده و فرزندان و برادر و خواهر و دوستان جانی و رفیقان آسمانی و همه کسانی که دوستشان داشته‌ام و دوستم داشته‌اند.
 

 دوستان گفتند بپرسم دوست دارین کجا دفن بشین؟
 

امامزاده صالح ـ تقریبا بزرگ خاندان محسوب می‌شوند. در تهران.
 

 چرا تقریبا؟
چون عموی بزرگ‌ترمان مشهد را مشرف فرموده‌اند.

اعجاز شهادت حاج‌قاسم
 

«آن باران بی‌حساب و پربرکت و غیرمنتظره خداوند بر سر این مملکت، فرصتی بی‌نظیر و تکرار نشدنی» نگره‌ای که سیدمهدی شجاعی درباره واقعه حاج قاسم دارد «با این خون مقدس که ریخته شد می‌شد مملکت را دوباره ساخت، می‌شد در کالبد این مردم خسته روح تازه دمید با این خون می‌شد همه بغض‌ها و کینه‌ها را شست و احساس مسؤولیت و همدلی و مروت و دلسوزی و اعتماد را بنیان نهاد.»
 

چگونه مرگ نه تمام شدن که تولد دوباره می‌شود؟
 

معنای مرگ در اساس و برای همگان تمام شدن نیست. مرگ در ذات خود یک شروع است؛ شروع یک مرحله تازه، شروع اصل داستان.
 

 نسبت زندگی و مرگ؟
 

نسبت حیات جنینی است با همین زندگانی. با این تفاوت که در حیات جنینی، ما صاحب اراده و اختیار نیستیم و نمی‌توانیم نقشی در حیات دنیوی‌مان داشته باشیم.
 

 نمی‌توانیم تعیین کنیم که در کجا به دنیا بیاییم، در چه خانواده‌ای در چه طبقه‌ای! با چه فرهنگی! نمی‌توانیم نقشی در تعیین سرنوشت خودمان داشته باشیم:
 

ولی برای تعیین سرنوشتمان در حیات اخروی، همه چیز دست خود ماست بعون ا... .
 

 آن همه اعجاز در شهادت حاج قاسم، آن همه برکت، اتحاد، همدلی رازش چیست؟
 

مهم‌ترین و اصلی‌ترین وجه ماموریت‌های حاج قاسم، محرمانه بودنشان بوده و هست. به همین دلیل اگر از خیل میلیون جمعیتی که برای اظهار ارادت به او آمدند بخواهید که هر کدام سه دقیقه درباره او و آنچه انجام داده صحبت کنند بعید می‌دانم که جز تعداد معدود، حرفی برای گفتن داشته باشند. حداکثر ممکن است دو سه جمله‌ای درباره دفع شر و داعش و داعشی‌ها شنیده باشند و بگویند.
 

 یعنی مردم برای تجلیل از شخصیتی آمدند که او را نمی‌شناختند؟
 

شخصیتی که عمده زمان عمرش را در استتار بود. شخصیتی که هیچ گاه خودش را معرفی نکرده بود و قدمی در جهت تبلیغ خودش و جلب محبوبیت برای خودش برنداشته بود.
 

 پس چه کرده بود که ده‌ها میلیون انسان با آرا و افکار مختلف و حتی متضاد واله و شیدای خود ساخته بود؟
 

راز همه این قضایا باور و عمل به یکی از فرمول‌ها یا سنت‌های الهی بود. حضرت زهرا سلام ا... علیها می‌فرماید: هر کس رابطه‌اش را با خدا درست کند، خدا رابطه متقابل او و خلایق را درست می‌کند.
 

 به عبارتی؟
 

 اگر کسی شهرت و محبوبیت هم می‌خواهد باید خدا را انگیزه و محور همه کارهایش قرار دهد.
 

برای خدا کار کند. آن وقت خدا خودش برای او کار می‌کند.
 

به گمان من این بزرگ‌ترین درسی است که از زندگی و شهادت حاج قاسم می‌توانیم بگیریم.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر