دکتر سید محمد عزیزی
اپيدمی سایه گستر کرونای جدید (ویروس تاج دار کووید ۱۹) آنچنان خود را بر زندگی ما «تحمیل» کرده که باور «تحویل» سال ۹۸ به سالی ديگر در ذهن ما کم رنگ و غبار آلود شده است؛ ما که در گذر پیدرپی از رویدادهای هراسناک این سال، سایه سلطانهای در انتظار مجازات دستگاه قضا را در زندگی خود حس می کردیم، اکنون اسیر سایه های شوم آخرین سلطان تاج داریم که تا امروز- بامداد واپسين روز سال كهنه- جان هزار و ۱۳۵ نفر از ایرانیان را بی رحمانه ستانده است.
اكنون تمام آنچه به عنوان دفاع همگاني موثر در مقابل کرونای جدید داریم، گریز از ابتلا و یا به تعبيري به تاخیر انداختن ابتلا به این ویروس است؛ آن هم با یک راهکار ظاهراً ساده برای شکستن زنجیره انتقال آن: در خانه بمانیم.
اما شواهد ميداني در خیابان ها و جاده های ایران به وضوح حکایت از نماندن دارد؛ چگونه است که وقتی اينچنين با خطری در حد مرگ مواجهیم، در خانه نمیمانیم؟
دلیل نخست میتواند بر این رویکرد مبتنی شده باشد که سیستم راهبری بهداشتی- رسانهای رسمي ما در این مساله در هفتههای ابتدایی بیشتر بر اطمینان بخشی، تزریق امیدواری و نوعي «تعارف و مدارا» متمرکز بود تا «هشدار» بابت وخامت پیشرونده ي اوضاع و گویی سیاست حاکم بر این جریان پس از آن كه در هفته هاي آغازين، ناخواسته اين پيام را مي رساند كه: شما آسوده باشيد كه ما آماده و بيداريم، اندک اندک دستخوش دگردیسی شد و فرصت همراه کردن قاطعانه ي مردم در «هفتههای طلایی اولیه» از دست رفت و اكنون ديگر براي همراه ساختن ما، قدري دير شده است.
نگاه ديگر بر این باور استوار است که ماندن در خانه یک دستور از سمت «سیستم» است؛ از آنجا که برخي از ما معمولاً عادت و تمایل به رعایت دستورات سیستماتیک نداریم این موضوع نیز از این قاعده مستثنا نیست و ما به اين توصيه ها نيز به گونه اي ديگر مي نگريم.
دلیل دیگر میتواند به همزیستی هميشگي ما با مرگ برگردد. «خبر مرگ» یکی از اخبار روزمره ماست. شنيدن عباراتي مانند اين كه: «روزانه ۴۴ نفر بر اثر تصادف رانندگی در ایران جان خود را از دست میدهند» و اخبار مرگ آور بلاياي طبيعي، غير مترقبه و حتي هيجان انگيز بیشمار دیگر از رويدادهاي منجر به مرگ، این «واژه» را برای ما آشنا ساخته است و گويي ما چندان با مرگ، غريبه نيستيم و براي ما آنچه رخدادها را نسبت به هم متفاوت مي كند، تفاوت «شمارش كشته ها» ست.
به آنچه گفته شد مي توان سياههای ديگر نيز اضافه كرد: تقدیرگرایی قطعی مسلط بر برخی از ما، باور به نجات در لحظه ي آخر و رسیدن کمک تحت هر شرایطی و یا گاهي از اساس و بنیان، باور به «دور بودن» ابتلا از «ما» و اینکه قرار نیست رخدادی که برای «دیگران» مي افتد، الزاماً برای ما هم اتفاق بیفتد.
قابل درک است که برای «بی دغدغه در خانه ماندن»، نیازمند حمایت های قدرتمند تامین اجتماعی و اقتصادی در بحرانی با این ابعاد هستیم اما نگذاریم این نماندن در خانه و نشكستن چرخه ي انتقال این بلا به «دیگری»، در آینده اي که این بار دور نیست، هر کدام از ما را به «اجبار تلخ بیرون آوردن آن لباس سیاه از قفسه ي لباس ها»، برای نشستن در سوگ «نزدیکان»مان برساند.