روزنامه هفت صبح: عبارت بازیهای سینمایی از آن دست عبارات جنجالی و رایجی است که درست یا نادرست بارها توسط همه گیمرها استفاده شده است. هر چند اکثر گیمرها از این عبارت به نیکی یاد میکنند، با این حال اگر برداشت نادرستی از آن صورت گیرد، نهتنها میتواند عاری از جنبه مثبت باشد، بلکه امکان دارد جنبه منفی هم داشته باشد. مشخصاً منظور ما از این عبارت "جنبه منفی" تماماً شبیه بودن یک اثر به فرم روایی فیلمهای سینمایی نیست؛ زیرا این مزیتی برای بازیها محسوب نمیشود، بلکه منظور ما روایت درگیرکننده و کارگردانیشدهای است که با الهام از فیلمهای سینمایی در مدیوم بازیهای ویدئویی به کار رفته است.
Max Payne
وقتی نام مکس پین را به زبان میآوریم، اولین چیزی که به آن فکر میکنیم، خالق مشهور آن سم لیک است و وقتی هم سم لیک و کارنامه او در ذهنمان مرور میشود، نخستین چیزی که به صورت پررنگ نمایان میشود، اهمیت قصهگویی و روایت داستان در آثار اوست. مکسپین یکی از مهمترین بازیهای سم لیک است که در این زمینه تأثیر مفید و قابل توجهی داشته است. محال است مکس پین را بازی کرده باشید و شروع میخکوبکنندهاش یا رویاهای درون بازی را فراموش کرده باشید. روایتی که سم لیک در مکس پین استفاده کرده، فرم روایی نو و متفاوتی نسبت به بسیاری از بازیهای آن زمان داشت و تأثیرگذاری داستانش باعث شد تا همیشه این بازی در خاطر گیمرها و طرفداران این سری باقی بماند.
Metal Gear Solid ۴
انتخاب یک بازی از سری متال گیر سالید، بسیار دشوار بود چرا که هر یک از آثار این سری به خاطر دید و نگرش کارگردانش پتانسیل حضور در این لیست را دارد. هر چند متال گیر سالید ۳ با آن داستان فراموش نشدنی و همینطور ستپیسهای بهیادماندنیاش به خصوص در یکسوم پایانی بازی، شایستگی کامل حضور در این لیست را داشت، اما تصمیم گرفتیم تا نسخه چهارم این سری را انتخاب کنیم، زیرا کوجیما در این نسخه اوج علاقه و ارادت خود به سینما و نوع روایی آن را نشان داد و این را میتوانیم در کاتسینهای طولانی بازی و ستپیسهای مهم آن به وضوح حس کنیم. درست است که کوجیما همیشه الهام زیادی از سینما گرفته، اما نکته حائز اهمیت این است که او با کمک از المانهای بازیهای ویدئویی تلاش کرده تا فراتر رود و عمق و پیچیدگی داستان خود را در یک بازی نمایان کند.
Call of Duty Modern Warfare ۲
سری کال آو دیوتی یا همان ندای وظیفه، همیشه در میان گیمرها به دلایل مختلف و متعددی محبوبیت داشته است. ویژگیهایی همچون شخصیتهای بهیادماندنی، اکشن پرهیجان و شوتینگ بسیار خوب، همیشه این سری را در میان بسیاری از شوترهای دیگر ارزشمند جلوه داده است. با اینحال، یک ویژگی اساسی و مهمی که این سری و بهخصوص Call of Duty Modern Warfare ۲ را از همتایانش جدا کرده و حتی به الگویی برای آنان تبدیل ساخته، ستپیسهای جذاب و پرتنش آن است که جذابیت خاصی را به این بازی داده است.
ستپیسها در Call of Duty Modern Warfare ۲ به طرز بسیار دقیق و حرفهای کارگردانی شده و باعث شده تا تنش و هیجان در سلسله اتفاقات طراحی شده، به شدت حس شود. با این ستپیسها، سازندگان سعی کردند با الهام از سکانسهای پرزرق و برق فیلمهای برجسته اکشن، هیجان را این بار از طریق بازیهای ویدئویی و با تعامل مخاطب منتقل کنند.
The Last of Us
ناتی داگ را برای ویژگیهای ارزشمند زیادی میشناسیم، اما شاید بارزترین این ویژگیها، توانایی ناتی داگ در قصهگویی در مدیوم بازیهای ویدئویی باشد. The Last of Us نقطه اوج قصهگویی در بازیهای ناتی داگ است و این خود گویای همه چیز است. گیمپلی بازی The Last of Us در ژانر خود بسیار متناسب و کارآمد است و میتواند مخاطب را کاملاً درگیر خود سازد.
با این حال، این روایت داستان است که The Last of Us در آن کمنظیر و کمرقیب است و آن را به اثری منحصربهفرد تبدیل کرده است. بازی بهگونهای قصه خود را روایت میکند که بسیاری آن را با فیلمهای سینمایی مقایسه میکنند، اما مسئله این است که فرم روایی بازی بهرغم الهامگیری از آثار سینمایی، در قالب یک بازی ویدئویی نمود پیدا کرده است و در بسیاری از نقاط شاهد روایت داستان در حین گیمپلی بازی هستیم.
کاتسینهای تأثیرگذار بازی که کارگردانی قابل تأملی دارند، به همراه نقشآفرینی تروی بیکر و اشلی جانسون در نقش جول و الی، باعث شده تا مخاطب بتواند بهخوبی ارتباطی حسی با بازی برقرار کند. حالا همه اینها را بگذارید کنار موسیقی گجوستاوو سانتائولایا برنده دو جایزه اسکار که حس تنهایی را به بهترین شکل ممکن به شما منتقل میکند.
Uncharted ۴
احتمالاً خبر ساخت فیلم آنچارتد را که مرتباً هم ساخت آن تأخیر میخورد، شنیدهاید. چیزی که ما میتوانیم به سونی بگوییم این است که تصمیمی اشتباه یا در بهترین حالت کاملاً غیرضروری گرفته است. راستش را بخواهید آنچارتد خودش مانند یک ایندیانا جونز واقعی میماند که در قالب یک بازی ویدئویی ارزشمند روایت شده است و با حس تعامل در بازیهایی ویدئویی توانسته حتی فراتر هم برود تا جایی که حتی یکی از سکانسهای فیلم Mission Impossible ۵ با الهام از سکانس معروف آنچارتد ۳ انجام شده است.