کرونا؛‌ ادبیات؛ ایتالیا

به گزارش مشرق، بالاخره یکی همت کرد و اولین کتاب ادبی درباره ادبیات را به نام خود منتشر کرد. طبیعتا فکر می‌کردیم بالاخره یکی این کتاب را بنویسد اما اینکه اینقدر فوری و سریع باشد را دیگر انتظار نداشتیم. در روزهایی که من و شما در روزهای قرنطینه سر در گوشی داشتیم و نهایتا فیلم می‌دیدیم و کتاب می‌خواندیم، این آقای پائولو جوردانوی ایتالیایی بود که همت کرد و اثری درباره کرونا نوشت. کتاب «در روزگار آلودگی: یادداشت‌های رمان‌نویسی که در قرنطینه به ویروس، ریاضی، جامعه و اخلاق می‌اندیشد!» به‌شکل رایگان در اپلیکیشن‌های کتابخوانی همچون فیدیبو و طاقچه عرضه شده است. در روزگار آلودگی همزمان با ایران در ایتالیا، فرانسه، بریتانیا، یونان، سوئد، آلمان، اسپانیا، پرتغال، رومانی، فنلاند، ژاپن، آمریکا و.... منتشر شده است.

این نویسنده ایتالیایی درباره ‌انگیزه‌های نوشتن این کتاب گفته است: «من از این اوقات فراغت ناخوشایند استفاده کردم تا کتابی بنویسم درباره‌ی اینکه اپیدمی چطور عمل می‌کند. کتاب در واقع روزشمار این قرنطینه است، ولی در آن بیشتر تلاش کرده‌ام ساده و روشن توضیح بدهم چه اتفاقی دارد می‌افتد. شفافیت از همان آغاز یکی از مسائل کلیدی این اپیدمی بود. اطلاعات اغلب مغشوش، غیردقیق و احساسی بود و همین یکی از دلایلی بود که مردم به هراس می‌افتادند. فکر کردم ارزش دارد به پیشینه‌ام در رشته‌ فیزیک متوسل شوم و بعضی از ارقام و مسائل ریاضی را که در پس همه‌ این اتفاقات است، توضیح بدهم.»

نگاهی به سوابق جوردانو
جوردانو که یک فیزیکدان حرفه‌ای است، علاوه بر نوشتن رمان‌هایی همچون «تنهایی اعداد اول» که در ایران هم منتشر شده است، به پژوهش درباره‌ فیزیک ذرات مشغول است. او در این یادداشت‌ها به ابعاد متفاوتی از شیوع پرداخته است. نویسنده‌ رمان «سایه‌ سنگین خانم الف» معتقد است: «طرز عمل این اپیدمی همچنین دامنه‌ گسترده‌تری از مسائل را بازتاب می‌دهد و عیان می‌کند؛ درباره‌ جامعه‌ ما به طور خاص و درباره‌ رابطه‌ ما با طبیعت و محیط اطراف. این فرصت عجیبی بود برای تنظیم و پردازش این افکار؛ و به گمان من، وقتش همین الان بود. به همین دلیل بود که این کتاب را تقریباً یک‌نفس نوشتم، کاری که معمولاً انجام نمی‌دهم. امیدوارم این کتاب کمکی باشد برای مردمی که در کشورهای دیگر غیر از ایتالیا در شرایط مشابهی قرار می‌گیرند.«پائولو جوردانو» برنده جایزه‌ کتاب ادبی فمینا و برنده‌ جایزه‌ استراگا و رمان برتر اروپاست. این نویسنده‌ ۳۷ ساله را یکی از امیدهای ادبیات ایتالیا نامیده‌اند. انتشارات برج به‌زودی رمان «سایه‌ سنگین خانم الف» را با ترجمه‌ محیا بیات و رعایت کپی‌رایت منتشر می‌کند.

در ادامه بخشی از این کتاب را می‌خوانیم که به نظر می‌رسد در روزهای اولیه شیوع کرونا نوشته شده است: «امروز که می‌نویسم، یکشنبه، 29 فوریه سالی کبیسه است. شمار مبتلایان قطعی در دنیا 85 هزار نفر است و از این تعداد، کم وبیش 80 هزار نفرش فقط در چین هستند. شمار کشته‌شده‌ها به سه هزار نفر می‌رسد. دست‌کم یک‌ماهی هست که این حساب غریب، پیش‌زمینه روزهای من است. حالا هم مقابلم نقشه تعاملی دانشگاه جان‌هاپکینز گشوده شده است. جای نواحی آلوده با دوایری قرمز روی زمین‌های خاکستری مشخص شده‌اند: شاید می‌شد رنگ بهتری برای آن انتخاب کرد؛ اما معلوم است که ویروس‌ها قرمزند، وضعیت اضطراری قرمز است.

چین و آسیای جنوب‌شرقی زیر لک‌های بزرگ محو شده‌اند، تمام دنیا آبله‌رو است و بثورات رو به وخامت می‌رود. شگفتا که ایتالیا بر سکوی این رقابت هراس‌آور است؛ اما شرایط بی‌نظم و قاعده است. طی چند روز، حتی ناگهانی، ممکن است کشورهای دیگر بیش از ما به دردسر بیفتند. در این بحران‌ها عبارت  «در ایتالیا» رنگ می‌بازد، دیگر مرز و منطقه و ناحیه وجود ندارد. چیزی که از سر می‌گذرانیم ماهیتی فراشخصیتی و فرافرهنگی دارد. آلودگی محکی است برای اینکه دست‌مان بیاید دنیای ما، چقدر جهانی و متعامل و درهم‌تنیده شده است. باوجود آگاهی از تمام اینها، با نگاه به دایره قرمز روی ایتالیا، کاری از دستم برنمی آید؛ من نیز مانند دیگران به دردسر افتاده‌ام. قرارهای ملاقات آتی‌ام به دلیل اقدامات بازدارنده، لغو شده‌اند، تعدادی را هم خودم به هم زدم. افتاده‌ام درون فضایی خالی و نامنتظره.»

شرایط اضطراری که طولانی می‌شود نویسنده هم که باشی حوصله‌ات سر می‌رود و نوشته‌هایت هم اینگونه می‌شود: «این روزها به هیچ چیز دیگری علاقه ندارم. باقی رخدادها در دنیا ادامه دارند، مهمند و اخبارشان گزارش می‌شود اما برای من اهمیتی ندارد» و حتی ترس بر او غالب می‌ شود: «دیشب برای شام به خانه دوستانم رفتم. با خودم گفتم بار آخر است.

تعداد بیماران که از دو هزار نفر بگذرد خودم را قرنطینه می‌کنم. وارد شدم و هیچ‌کس را نبوسیدم، کمی ناخوشایند بود. دوستانم بیش از هر چیز، مبهوت بودند. به نظر این اپیدمی بیش از آنچه باید ذهنم را درگیر کرده است. به طرز جنون‌آمیزی محتاط شده‌ام، عصرها مکرر از همسرم می‌خواهم که روی پیشانی‌ام دست بگذارد و تبم را بسنجد اما به این خاطر نیست؛ از بیماری نمی‌ترسم، پس از چه می‌ترسم؟ از همه چیزهایی که آلودگی تغییرشان می‌ دهد. از اینکه بفهمم این داربست تمدن که می‌شناسم کاخی کاغذی باشد. از فنا می‌ترسم اما از خلافش هم بیم دارم: از اینکه ترس بگذرد، بی‌آنکه تغییری بر جا بگذارد.»

*صبح نو

برچسب ها:

فرهنگ و هنر