خواندن «فصوص‌الحکم» با ریه‌های کرونایی

به گزارش مشرق، فکر می‌کنم اردیبهشت ماه امسال بود که کتاب مناجات‌های متفاوتش توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد، کتابی که بسیار جذاب و دوست‌داشتنی بود و با زبانی متفاوت به مسئله دعا و مناجات پرداخته بود. اسفندماه سال پیش بود در همان روزهای اول حضور کرونا که خیلی برایمان همه چیز شوکه کننده بود شنیدم که عباس حسین نژاد هم در بیمارستان بستری شده است و دلیلش هم این ویروس است. از او خواستیم تا با همان زبان طنز و متفاوت همیشگی‌اش برایمان از روزهای کرونایی‌اش بگوید.

در اوایل اسفندماه بود که دچار تنگی نفس شدم اما آن زمان ابتلای من به ویروس کرونا تشخیص داده نشد، پزشک‌هایی که به آن‌ها مراجعه کردم گفتند که چیزی نیست تا آن‌که روز ۱۴ اسفندماه ۹۸ مشکوک به کرونا تشخیص داده شدم و در بیمارستان فیروزگر بستری شدم. در لحظه ورورد به بیمارستان، فضای ابتدایی که اور‍ژانس است، فضای ملتهبی بود. آدم‌ها به آن‌جا می‌آمدند و مشخص می‌شد که تست‌شان منفی است یا مثبت و بستری می‌شدند. من هم رفتم و بعد از گذشت مدتی گفتند که باید بستری شوم. آن لحظات برایم خیلی فضای گنگی بود، برای من بین ترسیدن و نترسیدن و بین امیدواری و ناامیدی بود.

آن صحنه التهاب زیادی داشت اما بعد که به من تخت دادند و دراز کشیدم، آرام شدم. من آن موقع پذیرفتم که کرونا دارم و باید بستری شوم و با این پذیرفتن آرام‌تر شدم. البته در زندگی عموما آدم خوش‌بینی بوده‌ام و این خوش‌بینی برایم در زندگی خیلی نقش پررنگی داشته است و با خوش‌بینی هم در آن‌جا بستری شدم.

زمانی که در بیمارستان بستری بودم، دوستی به من زنگ زد و گفت که «دیگه جای امنی گیر آوردی؛ بشین کتاب بخوان و فیلم ببین» اما من به او گفتم که این‌ها برای دوران سلامتی آدم است و نه دوران بیماری. در دوران بیماری درد وجود دارد و سِرُم به دست وصل است و آن حس و حالی که بتوانی فیلم ببینی یا کتاب بخوانی نیست. من تنها چیزی که با خودم برده بودم، قرآن بود. اگر چیزی می‌خواندم، قرآن بود و مطالعه مطالبی در فضای مجازی.

ولی دوستانی که در اتاق ما بودند، کتاب هم می‌خواندند ولی من نه. اما بعد که در ۱۴ روز قرنطینه خانگی بودم و به کتاب‌های خودم دسترسی داشتم، پس از سال‌ها شروع کردم به خواندن کتاب «فصوص‌الحکم» چند نفر از دوستان تاکید می‌کردند که در این دوران یادداشت‌های روزانه بنویسم اما با این‌که خیلی از خاطرات بامزه را برای دوستان تعریف کرده‌ام ولی مکتوب نکرده‌ام.

اما الان حرف‌هایم را در قالب نصیحت به همه دوستانم می‌گویم که نترسید، چه به دوستان داخل و چه دوستان خارج کشور؛ این روزها خصوصا در اینستاگرام دایرکت‌های بسیار از افراد مختلف دریافت می‌کنم، همه از ترس کرونا حرف می‌زنند، حتی یک نفر دیروز پیام داد که مبتلا به کرونا شده‌ام چه کنم؟ گفتم نترس چون ایمنی بدن با ترس کاهش می‌یابد، نترسی مشکل تو حل می‌شود. فقط ۱۰ روز باید طاقت بیاوری. نکته مهم این است که اصل ماجرا ناامیدی است که نباید در فرد رخنه کند، آقای نادری که الان نماینده مجلس شده‌اند نیز این روزها مبتلا به کرونا شده، اما او می‌گوید:»چیزی که کرونا را شکست می‌دهد امید است»،‌ با ایشان موافقم.

من نیز تلاش می‌کنم در متن، نوشته و شعر به همه امید دهم، این هم آزمایشی از میزان ترس بود، اما روزهای ابتدایی بیمارستان بسیار ترسناک بود و ترسیده بودم، اخبار مرگ و میر را می‌شنوی، و همه آرزوهایت به یک چشم بهم زدن مهر باطل به خود می‌بیند و نمی‌دانی چه سرنوشتی در انتظار توست،‌ این نگران کننده است،‌ ترس روزهای اول اینطور بود.خیلی‌ها که به کرونا مبتلا شده‌اند، این دوران را سخت‌ترین دوران زندگی‌شان دانستند اما من اصلا به سخت‌ترین دوران اعتقادی ندارم. «ترین»ی در کل وجود ندارد، اصل ماجرا دست خداست.

من معتقدم این رنج باعث شد که چشم آدم به روی یک سری چیزها باز شود و آن‌ها را ببیند. حضرت علی (ع) می‌گوید که من با در هم شکستن آرزوها خدا را شناختم و این‌جا است که به این می‌رسی به هیچ بند هستی. در همان روزها دوتن از دوستان من به رحمت خدا رفتند و این برای من همانند آینه‌ای بود که نشان داد با یک ویروس کوچک که دیده نمی‌شود همه آرزوهایت بر باد می‌رود.

اما دلم می‌خواهد یک نکته‌ای را بگویم. شاید شاعرانه‌ترین هشدار برای مردم این باشد که این ضرب‌المثل را باور کنند؛ مرگ واقعا برای همسایه نیست و این شتر هر آن ممکن است در خانه هر کسی بخوابد. فارغ از در خانه ماندن و مسائل اقتصادی مرتبط با آن باید گفت که شستن دست خیلی ساده و مهم است. نیاز به هیچ چیز پیچیده‌ای هم ندارد؛ فقط با آب و صابون.

اگر این چیز ساده را رعایت کنیم هم این زنجیره قطع می‌شود و هم به داد هم خواهیم رسید، چون اگر به داد هم نرسیم، این ویروس خیلی از خوشی‌های زندگی ما را خواهد گرفت، خوشی‌هایی که متصل به آدم‌هایی است که دوست‌شان داریم. اگر نخواهیم رعایت و باور کنیم که این ویروس، ویروس خطرناکی است، آسیبی جدی به هم دیگر می‌زنیم و این آسیب به آینده ما ارتباط خواهد داشت و بسیاری از آرزوهای ما و جامعه ما را ممکن است با از بین بردن یک آدم به باد دهد، چه بسا آدم‌های بزرگی که از میان ما رفتند.

*فرهیختگان

برچسب ها:

فرهنگ و هنر