نویسندگان ما اقتباس بلد نیستند

به گزارش مشرق، بیست‌وپنجم فروردین‌ماه به روایت تقویم، روز بزرگداشت عطار نیشابوری، عارف، شاعر و ادیب فارسی زبانی است که در قرن ششم هجری می‌زیسته است. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، ادیب و پژوهشگر معاصر، که  با عطار هم‌ولایتی است در بخشی از مقدمه کتاب «تذکره‌الاولیا» آورده است‌: «زندگی عطار، در میان بزرگان فرهنگ ایران، ناشناخته‌ترین زندگی است؛ زیرا از جزئیات زندگی شخصیِ او تقریبا هیچ اطلاعاتی در دست نیست.»

آنچه که درباره این شاعر و عارف نیشابوری محل اختلاف و تشکیک نیست، آثار و تألیفات اوست. آثاری همانند «منطق الطیر»، «الهی‌نامه»، «اسرارنامه»، «مصیبت‌نامه»، «دیوان قصاید و غزلیات»، «مختارنامه» و «تذکره‌الاولیا» که به‌جز «تذکره‌الاولیا» همه منظوم است و جایگاه و عظمت این ادیب، شاعر و عارف را در تاریخ فرهنگ و هنر عیان می‌کند و تاریخ شعر عرفانی را تا عصر خود به اوج تکامل می‌رساند.

با وجود همه عظمتی که بزرگان و پژوهشگران برای آثار او برشمردند، اما ردی از وجود این متون گرانمایه در ادبیات نمایشی ما وجود ندارد. در حالی که ادبیات نمایشی کشورهای به نام در این حوزه وامدار اقتباسی است که از متون کهن خود کرده‌اند.

برای بررسی این مسئله و چرایی این فقدان سراغ قطب‌الدین صادقی، نویسنده،  فیلم‌نامه‌نویس،  مترجم، کارگردان تئاتر، استاد دانشگاه، بازیگر سینما، تلویزیون و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی رفتیم تا درباره این فقدان با او هم‌کلام شویم.  او ده‌ها مقاله و کتاب و ترجمه در زمینه‌های مختلف دارد که بخشی از آن به مسئله اقتباس از آثار و متون کهن اشاره می‌کند.

او که اقتباس از «منطق‌الطیر» را در تولید یک اثر نمایشی تجربه کرده است، حرف‌های شنیدنی فراوانی در این زمینه دارد.

به نظر شما آثار عطار نیشابوری تا چه اندازه قابلیت اقتباس دارند؟
نگرشی در آثار عطار وجود دارد که جنبه‌ای «انسان خدایی» دارد. به نظرم این نگرش فوق‌العاده است. علاوه بر این نگرش آثار او هم می‌تواند به درد روزگار ما بخورد، هم معنویت را به ما بیاموزد و هم جایگاه بزرگ انسان را به ما یادآور می‌شود. به ما می‌آموزد چه ظرفیت‌های بزرگ و گسترده‌ای در انسان برای ارتقا و تصعید وجود دارد که خیلی به درد ما می‌خورد. امروز انسان بدجور له شده و حقیر است؛ بنابراین نیاز به الگوهای بزرگی مثل شخصیت‌های آثار عطار نیشابوری احساس می‌شود.

مطلب بعدی که درباره آثار عطار می‌توان به آن اشاره کرد این است که او قصه‌های بسیاری را تعریف می‌کند، هر قصه‌اش به طور بالقوه استعداد و آمادگی دراماتیزه شدن را دارد و می‌شود از آن‌ها اقتباس کرد. منطق‌الطیر ده‌ها قصه دارد که من خودم اقتباسی را از آن انجام داده و روی صحنه برده‌ام. الهی‌نامه هم همین‌طور است که فیلم‌نامه «پرده نئی» نوشته بهرام بیضائی یکی از اقتباس‌هایی است که از آن شده است.  

آثار عطار نیشابوری به دلیل قصه‌های فراوانی که دارد و از آن مهم‌تر به علت شخصیت‌های فراوانی که در قصه‌هایش آفریده، ما را با یک ذخیره و انبان بزرگی از موضوع، شخصیت و ماجرا روبه‌رو ساخته است که می‌توانیم بسیاری از این‌ها را به آثار دراماتیک نو تبدیل کنیم.


آیا صرف مطالعه آثار عطار برای اقتباس از آن‌ها کافی است؟
شناخت عطار بسیار مهم است، اما فقط این شناخت اهمیت ندارد. از این شناخت مهم‌تر این است که اقتباس کننده باید تکنیک نوینی که قصد دارد این آثار را به آن تبدیل کند را به خوبی بیاموزد و بشناسد. شما اگر درام‌نویسی بلد نباشید نمی‌توانید از این آثار نمایشنامه بیافرینید. اگر فیلم‌نامه‌نویسی بلد نباشید همین‌طور، نمی‌توانید کاری از پیش ببرید. شناخت تکنیکِ روز را باید به خوبی بلد باشید و الا اقتباستان یک اقتباس بدِ دست و پا شکسته می‌شود.

از همه این‌ها مهم‌تر هر اقتباس و هر اثر اقتباسی باید حداقل در حد و اندازه آثار خود عطار باشد. نه اینکه یک چیز پیش پا افتاده کوچک درجه چندم باشد. اگر اقتباس از آثار عطار بد باشد هم برای اقتباس کننده و هم برای عطار مایه آبروریزی است.

پس نحوه‌اش این است: هم باید زبان عطار را بشناسید. هم جهان را دریابید. هم باید قدرت تأثیر زبان جدید، هرچه که هست، تئاتر است، سینماست، رمان است، باید آن را هم بشناسید.

در نظر داشته باشید که این تبدیل متون کهن به آثار نمایشی باید جنبه‌ای از اثر عطار را برجسته کند. همه جنبه‌ها را از یک اثر  نمی‌توان در یک اقتباس گنجاند و این جنبه باید هم به‌روز و هم تأثیرگذار باشد. اگر به روز نباشد که چه نیاز به اقتباس است؟ خود عطار هست. باید چیزی را بیفزاییم که بتوانیم هم زبان تازه بیافرینیم و هم مسئله تازه‌ای را مطرح کنیم. به عبارت بهتر باید آن جنبه که برجسته می‌شود به دردمان بخورد و الا هر تلاشی غیر از این محکوم به شکست است.

چه ضرورتی دارد کسی که اقتباس می‌کند تنها به یک جنبه از یک اثر توجه و آن را بازگو کند؟
شما نمی‌توانید همان اثر را در کلیت تکرار کنید. این کار بیهوده است. شاهنامه فردوسی را در نظر بگیرید. شما اگر رستم و سهراب را برای اقتباس بر می‌گزینید باید یک جنبه آن را برجسته کنید. باید برداشت خودتان را از آن داستان با رعایت آنچه که گفته شد طرح کنید. در اقتباس از آثار عطار هم به همین ترتیب است. شما یک قصه را که برای اقتباس انتخاب می‌کنید باید تنها وجهی از آن را برجسته کنید. وجهی که به درد روزگار ما و به درد دوران ما می‌خورد.

پس معتقدید کلی‌نگری در آثار کهن باعث فاصله افتادن میان نویسندگان و هنرمندان و متون کهن شده است؟
ببخشید این‌طور می‌گویم! اصلا بلد نیستند که اقتباس کنند. نابلدی میان آن‌ها فاصله انداخته است. بسیاری از دوستان ما بلد نیستند. شما که اقتباس می‌کنید قهرا باید حرفی را بزنید که حرف زمانه و دوران خودتان باشد. نویسندگان ما این را بلد نیستند. یک مثال دیگر برایتان می‌زنم. در یونان اسطوره‌ای وجود دارد به عنوان «آنتیگونه»؛ بر اساس این شخصیت نمایشنامه نویسی‌های متعددی شده است. درواقع نویسندگان تراژدی یونانی چند نمایشنامه از بر اساس شخصیت آن نوشته‌اند. اطلاع دارم در شانزده نسخه بعدی در سینما و تئاتر کشورهای مختلف از روی این داستان اقتباس شده است. در فرانسه، انگلیس، آلمان، ایتالیا و ... آن را نوشته‌اند. هر بار هر نویسنده یا کارگردان حرفی تازه با این داستان زده است. یک برداشت نو داشته است. نیامده همان حرف‌ها را تکرار کند.


یک هنرمند چگونه می‌تواند اقتباس درستی از آثار کهن داشته باشد؟
یک هنرمند قبل از هر چیز باید وطنش را دوست داشته باشد. همه وطن که خاک و گل و درخت و سنگ نیست. بخشی از وطن فرهنگ است. بخشی از وطن اسطوره‌ها هستند. یک هنرمند اگر درست‌اندیش باشد، نخستین کاری که می‌کند شناخت فرهنگ وطنش است. دومین کارش هم توسعه دادن این فرهنگ است. شما که در یک فضای متأثر از فرهنگ آمریکایی، اروپایی، عربی تربیت شدید و فرهنگتان را نمی‌شناسید معلوم است که به طرف این آثار و متون کشیده نمی‌شوید. تا وطنتان را نشناسید آن را دوست نخواهید داشت. تا وطنتان را دوست نداشته باشید نمی‌توانید به طرف این آثار بیایید و تا به طرف این متون نیایید نمی‌توانید چیزی به فرهنگتان اضافه کنید. بقیه‌اش حرف مفت است.

در مورد جذب مخاطب چطور؟
کسی که اهل قلم، اندیشه و هنر است باید بتواند مردم را جذب کند و تأثیرگذار باشد. برای این هم یک اصل وجود دارد. آن هم این است که می‌گوییم: کار هنر پیچیده بیان کردن افکار ساده نیست. بلکه ساده بیان کردن افکار پیچیده است. هنرمندان و فرهیختگان و اهل قلم باید مردم را از طریق هنر کمک کنند. آن‌ها نباید با پیچیده‌گویی و ایهام و سردرگمی‌های شکلی و فکری مردم را گیج‌تر و آن‌ها را تحقیر کنند. بلکه باید به آن‌ها یاری برسانند. مردم نیازمند این فرهنگ و ارتباط با آثار فرهنگی و هنری خود هستند. نباید مردم را فراموش کنند.

چون کانال‌های ارتباطی با مردم را دستگاه‌های عریض و طویل سطحی‌پسند اشغال کرده، الان جای ارتباط واقعی تنگ شده است. شما ببینید چقدر روزنامه زرد منتشر می‌شود! چقدر برنامه‌های سطحی تفننی از تلویزیون پخش می‌شود! این تولیدات به آثار بزرگ میدان نمی‌دهند. حالا در این دشواری به نظرم کار جماعت فرهنگ و هنر هم سخت‌تر و هم بیشتر است. باید این سطحی‌گرایی را در هم بشکنند. به نوعی جبران مافات کنند. نباید مردم را فراموش کنند.

*روزنامه شهرآرا

برچسب ها:

فرهنگ و هنر