گفت‌وگو با سه جوان که در بحران کرونا عکاسی کرده‌اند

به گزارش مشرق، آن‌ها می‌گویند حلقه اتصال مردم با مدیران بحران هستند اما چون دیده نمی‌شوند، حساسیت کارشان از سوی مسوولان درک نمی‌شود و بعضا با موانع غیرضروری مواجه‌اند. عکاسان بحران به سوال «نمی‌ترسید؟» می‌خندند و بزرگترین مطالبه‌شان، توجه مسوولان به اهمیت کارشان است.

حسین ولایتی: اینکه خودم را در معرض خطر قرار دهم برایم عادی شده است

چه شد که تصمیم گرفتید برای عکاسی از بحران کرونا بروید؟
روال این اتفاقات اینطور است که عکاس و خبرنگار آفیش می‌شوند اما در این ماجرای کرونا به ما گفتند که اجبار نیست حتماً حضور داشته باشید یعنی یک حالت اختیاری وجود داشت و گفتند اگر بروید خیلی بهتر است. من هم طبعاً به‌خاطر احساس وظیفه و مسوولیتی که در قبال اطلاع‌رسانی وقایع و بازتاب دادن زحمات کادر درمانی می‌کردیم، تصمیم گرفتم که برای عکاسی بروم.

عکاسی در بیمارستان‌ها چطور بود و چه وضعیتی داشت؟
من دو بیمارستان ارتش و میلاد را عکاسی کردم و روال اینطور است که ابتدا به شما به‌عنوان عکاس تجهیزات لازم را می‌دهند. البته خصوصاً در آن اوایل شروع بیماری، بیمارستان‌ها بیشتر در مضیقه بودند اما باز هم لطف داشتند و به ما تجهیزات دادند چون در دوره‌ای بود که پوشش خبری خیلی لازم بود. من از ابتدای فرایند ورود بیمار به بیمارستان را عکاسی کردم. در ابتدا حال عمومی بیمار بررسی می‌شود اگر حالش بد بود منتقل می‌شد به سی‌تی‌اسکن و باتوجه به نتیجه بستری می‌شد. این پروسه معمولاً حول و حوش یک تا دو ساعت طول می‌کشید.

چه مورد خاصی از رفتار کادر درمانی با بیماران و بالعکس توجه‌تان را جلب کرد؟
یکی از جالب توجه‌ترین مسائل برای من این بود که وقتی پای جان یک انسان وسط است، تو از جان خودت می‌گذری تا به او کمک کنی. مثلاً اگر الان به من بگویند تو اگر اینجا بروی، ممکن است اتفاقی برایت بیفتد، من می‌گویم نمی‌روم! ولی اگر بگویند اگر این جا نروی، جان کسی در خطرمی‌افتد، آن وقت ماجرا حالت ایثارگرانه پیدا می‌کند و آدم داوطلب می‌شود. این چیزی بود که من خیلی احساس کردم و با این که خیلی گفته شده که کادر درمانی، کار سخت و حساسی دارند اما باز هم واقعاً واقعاً بزرگی این ایثار خیلی زیاد است.

نترسیدید؟
(می‌خندد) من در چند عملیات داعش در عراق حضور داشتم و یک جورهایی به اینکه خودم را در معرض خطر قرار بدهم برایم عادی شده. البته آدم تا یه جایی را همیشه رعایت و مراقبت می‌کند ولی مابقی را می‌سپرد به خدا. فکر می‌کنم بالاخره می‌رویم ولی بهتر است این رفتن یک ثمره‌ای 
داشته باشد.

حرکت رسانه را در این بحران چطور دیدید؟
من واقعاً می‌خواهم تشکر کنم از بچه‌های رسانه که کارشان خیلی دیده نشد اما واقعاً آن‌ها هم در خط مقدم بودند و ما حتی یکی از همکاران‌مان را هم در خبرگزاری فارس از دست دادیم. مخصوصاً بچه‌های عکاس که نمی‌توانند دورکاری کنند چون باید حتماً در حادثه حضور داشته باشند. حس می‌کنم این‌ها یک جورهایی مظلوم واقع شدند و باید بیشتر به ‌این افراد پرداخته می‌شد و اطلاع‌رسانی جامعه در واقع مرهون فعالیت آن‌هاست.
 
حسین مرصادی: سی‌پی‌آر در لحظه سال تحویل

چه شد که تصمیم گرفتید برای عکاسی از بحران کرونا بروید؟
ما بیمارستان‌ها را خودمان پیدا و هماهنگ می‌کردیم و واقعاً چیزی به اسم آفیش به آن صورت نبود.

رابطه پرسنل بیمارستان با پرسنل رسانه مثل شما چطور بود؟
همان حالت طبیعی بود که می‌شد انتظار داشت. سختگیری زیادی نبود. خصوصاً اوایل هم خود روابط عمومی‌ها مشتاق بودند و هم کادر درمانی برخورد صمیمی و گرمی داشتند.

چه چیزی بیشتر به نظرتان جالب توجه آمد؟
محور کار من پوشش خبری و بازتاب دادن تلاش کادر درمانی بود. اما یکی از اتفاقات جالب برایم این بود که من زمانی که سال تحویل شد بیمارستان بقیه‌الله ؟عج؟ بودم. آن جا یک میز چرخ‌داری را خیلی زیبا تزئین کرده بودند و زمان سال تحویل می‌بردند کنار بیمارانی که هوشیار بودند و کنارشان دعا می‌کردند و عکس می‌گرفتند. چند دقیقه‌ای از سال تحویل گذشته بود و فضا خیلی شاد بود و هر کسی با خانواده‌اش تماس می‌گرفت که ناگهان مسوول آی‌سی‌یو آمد گفت «بچه‌ها! مریض سی‌پی‌آر داریم» یکباره اصلاً جو برگشت. همه دوان دوان رفتند و پرده را کشیدند که مریض‌های هوشیار نبینند و شروع کردند به احیا کردن و خداراشکر او هم برگشت. این شاید یک گزیده از اتفاقی است که آن‌ها در طول روز چندبار با آن مواجه‌اند و واقعاً اتفاق بزرگی است.

رفتار کادر درمانی با بیماران و بالعکس را چطور دیدید؟
به نظرم این ماجرا اتفاق تازه‌ای بود. شما اگر در حالت عادی به بیمارستان مراجعه کرده باشید، شاید با این صحنه 
مواجه شده باشید که اگر بیماری خیلی داد و فریاد کند، ممکن است پیش بیاید که پرستاری به او پرخاش هم بکند. اما در این دوره رفتارها به شدت صمیمی بود. مثلاً در لحظات سال تحویل که در آی‌سی‌یو بودم، چندتا از اعضای کادر درمانی رفته بودند پیش بیمارها، می‌گفتند من با تو عکس یادگاری نگیرم اصلاً به من نمی‌چسبد عید! به نظرم یک زندگی کوتاه‌مدت، شاید نوعی رابطه عاطفی بین‌شان ایجاد کرده بود.

نترسیدید؟
(می‌خندد) نه! ما عکاسی جنگ رفتیم! اگر می‌ترسیدیم که سوریه نمی‌رفتیم! برای اکثر بچه‌های عکاس خبری که در دل بحران هستند، خصوصاً در سال‌های اخیر که جنگ بوده، درگیری‌های سطح شهر بوده، آتش‌سوزی و زلزله و سیل بوده، هر کدام را که در نظر بگیرید بالاخره خطر بالاست. در ماجرای پلاسکو یادم است همکاران ما جزو سه،چهار نفر آخری بودند که شهید امینی، آتش‌نشانی که خودش در پلاسکو شهید شد، یقه این‌ها را گرفت و کشید و از ساختمان بیرون برد که بعد هم ساختمان ریخت و خبر آمد که چند عکاس زیر آوار مانده‌اند که البته خداراشکر مشکلی پیش نیامد. بنابراین عکاسان خبری همیشه پابه‌پای میدان‌داران حل بحران هستند و گاهی جلوتر هم می‌روند؛ یعنی جنگ باشد، عکاس همقدم رزمنده است، آتش‌سوزی باشد، عکاس همقدم آتش‌نشان است، در سیل و زلزله، همقدم امدادگران است و بلکه جلوتر هم می‌رود. خطر می‌کنیم برای یک کادر بهتر، یک سوژه بهتر و خیلی جاها خود امدادگران ما را منع می‌کنند. خلاصه عکاس با ترس نمی‌تواند عکاسی کند.

نقش رسانه در این بحران‌ها چطور است و به آن به قدر کافی توجه می‌شود؟
ما خوشبختانه تاکنون بحرانی نداشتیم که کل سطح کشور را فعال کند و کرونا اولین مورد است که همه را در همه‌جا درگیر کرده است. این باعث شده که بچه‌های عکاس بتوانند نمایش قدرت خوبی از فعالیت همه گروه‌ها در کنار هم از پرستار و کادر درمانی گرفته تا آتش‌نشان،پلیس، گروه جهادی، بسیج، ضدعفونی‌کننده و تولید ماسک و... در کنار هم داشته باشند. عکاسان در این ماجرا واقعاً انسجامی به‌وجود آوردند و دارند این همکاری‌ها را زنجیره‌وار به هم وصل می‌کنند تا مردم بدانند چه اتفاق گسترده‌ای در جریان است. خداراشکر اتفاق خوبی هم که افتاد این بود که به‌خاطر خانه‌نشینی و وابستگی مردم به رسانه‌ها، عکس‌ها هم به خوبی دیده شد. امیدواریم همیشه به عکس بها بدهند.

پس از وضعیت راضی بودید؟
البته گلایه‌های همیشگی هست و عکاس‌ها هم تا غر نزنند کار انجام نمی‌دهند (می‌خندد). متاسفانه در این داستان باز هم مشخص شد که عکاسان مثل همیشه پیش‌قدم هستند و همه از روز اول در خبرگزاری ما پای کار بودند. ما انتظار داریم مدیران رسانه بیشتر توجه کنند و ان‌شاءالله این کار و این اخلاص را ببینند و در رفتارشان با نیروهای خود تجدید نظر کنند.
 
زهیر صیدانلو: اول کار کمی دلهره داشتم بعداً عادی شد

چطور شد که برای عکاسی از بیماران کرونا رفتید؟
بعد از انتخابات که شیوع این بیماری رسماً اعلام شد بلافاصله کار رسانه‌ای را شروع کردم و دلیلش هم این بود که حس کردم بخشی از استرس جامعه به خاطر عدم اطلاع‌رسانی صحیح و به‌موقع است. بعد از تلاطم‌های روزهای اولیه بازتاب عکس‌هایش می‌توانست مردم را به رعایت بیشتر و حساسیت بالاتر ترغیب کند، رفتم سراغ عکاسی از عملیات ضدعفونی در شهرها تا خیال مردم هنگام حضور اجباری در شهر از امن بودن فضاهای عمومی کمی راحت‌تر شود.

اما بعد از همان زمان که هنوز خیلی تعداد بیماران زیاد نشده و تعداد بیمارستان‌های معین کرونا کم بود، دیدم اورژانس، محل حساسی است که اصلاً دیده نشده است. وظیفه اورژانس، این است که بیمار کرونامثبت خیلی بدحال را از خانه به بیمارستان منتقل کند و طبعاً امکاناتی که در بیمارستان چه برای بیمار و چه پزشک وجود دارد در ماشین اورژانس نیست و حجم آلودگی هم به مراتب بالاتر است و می‌توانم بگویم خطرناک‌ترین و حساس‌ترین بخش اتفاق در همین مرحله است. خلاصه به اورژانس اعلام کردم که می‌خواهم از این مرحله انتقال بیمار عکاسی کنم و از همین پروسه تقریباً برای ۲۷-۲۸‌بیمارستان عکاسی کردم.

سختی این مرحله تا حدی بود که حتی گاهی مجبور می‌شدم حین عکاسی به بیمار و پزشک اورژانس هم کمک کنم. موردی بود که بعد از گرفتن عکس‌هایم، اکسیژن خون بیمار افت کرد و تکنسین درحال تزریق بود و من مجبور شدم به مریض تنفس بدهم و خداراشکر احیا شد. به همین خاطر یکی از کارهایی که در ساعات بیکاری انجام می‌دادم این بود که برای افزایش اطلاعات پزشکی در مورد بیماران کرونایی، مقالاتی مطالعه می‌کردم که اگر لازم شد کمک کنم.

بعد از آن هم که اقبال مردم به بازتاب خدمات ایثارگرانه کادر درمانی و تشکر از آن‌ها و حجم عکس‌هایی که این موضوع را نشان می‌داد، را دیدم من تصمیم گرفتم روی ابعاد این مسأله تمرکز کنم و از خانواده‌ها یا پرسنلی که در خانه مریض را تحویل می‌گرفتند، عکاسی کردم. همزمان هم وارد فضای اجتماعی شدم و سعی کردم گروه‌های جهادی را که جنس کارشان می‌تواند برای سایرین الگو باشد، سوژه کنم. مثلاً بحث آبمیوه‌گیری گروه‌های جهادی در بیمارستان یا تولید ماسک‌های خانگی را به نظرم اولین کسی بودم که عکاسی کردم.

حرکت رسانه و عکاسان را در این ماجرا چطور دیدید؟
برخی مسائل هیچ‌وقت تعطیلی ندارند که یکی‌شان رسانه است. نکته این که خیلی از این اخباری که در فضای مجازی پخش و باعث ایجاد همدلی مردم با کادر درمانی و دلسوزی برایشان و همکاری با آن‌ها می‌شود، محصول کار رسانه‌هاست اما این حلقه میانی هیچ‌وقت دیده نمی‌شود. یعنی من عکاس هم کنار آن پزشکی ایستاده‌ام که به مریض رسیدگی می‌کند اما او دیده می‌شود.

در واقع در این مثلث بیمار، کادردرمانی و رسانه، رسانه آن ضلع ناپیداست. مثلاً روز ۱۳بدر ما رفتیم که نشان دهیم چون پلیس در پارک‌ها مراقبت می‌کند و خود را در معرض خطر قرار داده این امنیت ایجاد شده یا آتش‌نشانی که ضدعفونی می‌کند. حرفم این نیست که رسانه‌ای یا عکاس دیده شود بلکه مسأله درک حساسیت کار این‌ها از سوی طرف‌های دیگر مثل متولیان وزارت بهداشت است. ما پل ارتباطی هستیم و در بحران کار خطیرتری داریم و به نظرم بخشی از تأخیر همکاری مردم با کادر درمان، محصول همین تعلل مسوولان در همکاری با عکاسان و رسانه‌ها بود.

مثلاً ما یک بیمار باردار را منتقل کردیم. این خانم از ابتدای شیوع همه چیز را عایت کرده بود اما دم عید، با همسرش سری به شهر فرش زده و یک قالی خریده بود و بعد هم رفته بود فروشگاه رفاه و با هم دور زده بود. چند روز پس از آن، تست کرونایش مثبت شده بودند و با وضعیت فاجعه‌بار و پرخطری از استرس او را منتقل کردیم. اگر نگذارند عکاس و رسانه‌ای، این هشدار را بدهد که شهر فرش و فروشگاه رفاه چه خطری دارند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

نترسیدید؟
(می‌خندد) شاید اولش کمی دلهره داشتم اما چون از سیل و زلزله و جنگ در سال‌های اخیر زیاد عکاسی کرده‌ام و چون به اهمیت کار رسانه خیلی اعتقاد دارم، ترس برایم مسأله‌ای نیست که فکرم را مشغول کند. این تکلیف است و اثر خیلی جدی دارد. اگر یک پرستار نهایتاً با ۱۰۰بیمار در ارتباط است یک عکاس با عکسش یا خبرنگار با مطلبش با هزاران و شاید میلیون‌ها نفر درارتباط است و اوست که باعث تنظیم روابط دو سوی ماجرا می‌شود. مسوولان باید متوجه این اهمیت باشند.

*صبح نو

برچسب ها:

فرهنگ و هنر