چرا سریال‌های تلویزیون باید با تهران خداحافظی کنند؟

به گزارش مشرق، اگر در دهه‌های گذشته نشان دادن میدان آزادی و چرخیدن دور آن جزء جدانشدنی فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی بود و در سال‌های بعدترش برج میلاد هم همین نقش را بازی می‌کرد، اما نگاهی به مجموعه‌های پرمخاطب سه دهه اخیر تلویزیون نشان می‌دهد که لوکیشن و داستان خارج از تهران مخاطبان زیادی دارد. برای بخش عظیمی از کارگردانان ساختن فیلم یا سریال در فضای آپارتمانی شاید دلچسب‌تر و آسان‌تر باشد اما فیلمسازانی هم هستند که رنج سفر را به جان می‌خرند و با سرما، گرما، دوری و سختی همنشین می‌شوند تا سریال‌شان فقط رفتن از خانه به شرکت و بالعکس نباشد. در سال 99 و تاکنون سهم سریال‌هایی که در شهرستان‌ها ساخته شدند و مردم هم دوست‌شان داشتند، بیشتر بوده است.

موفقیت سریال «پایتخت» در دهه گذشته و استقبال از «نون.خ» نشان می‌دهد که هنوز ظرفیت‌های زیادی در نشان دادن مکان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌ها وجود دارد که به دلایل مختلف نادیده گرفته شده است. مجموعه‌هایی مانند «روزی روزگاری» و «قصه‌های مجید» که در صدر فهرست سریال‌های موفق و پرمخاطب تلویزیون قرار دارند به‌واسطه استفاده صحیح و به‌جا از شهر و گویش مناسب‌شان است. بدیهی است که سریال‌هایی هم خارج از تهران ساخته شده‌اند و ضعیف بوده‌اند و نباید حکم کلی داد، اما تنوع تصاویر و قصه‌ها و همچنین استفاده از امکانات طبیعی به فیلمسازان اجازه مانور بیشتری می‌دهد.

استفاده از لوکیشن روستا و کاراکترهای ساده‌دل یا ساده‌لوح البته پیش از انقلاب هم سابقه داشته است. افرادی که عموما با قلبی پاک و به‌دور از شیله‌پیله به تهران می‌آمدند و کلاه سرشان می‌رفت و از همه لحاظ صدمه می‌خوردند و در انتها متوجه می‌شدند که روستای خودشان برای کار و زندگی جای بهتری است. این ساختار اما سال‌های بعد تغییر یافت و شهرهای بزرگ فقط برای عبرت گرفتن نبودند. دیگر نیازی نبود که فیلمنامه و کارگردان دست نیاز به مظاهر شهرنشینی بلند کنند و یک سریال از ابتدا تا آخرش را می‌توانست در یک شهرستان نشان دهد.

توجه به مناطق مختلف کشور فارغ از جذابیت‌های بصری و روایی می‌تواند در به‌وجود آوردن حس امید و آرامش آن منطقه هم موثر باشد. مردمی که خودشان را از قاب تلویزیون تماشا کنند احساس مهم بودن پیدا می‌کنند و شراکت در تولیدات فرهنگی و هنری سرزمین‌شان فرصتی مغتنم برای عرضه توانایی‌هایشان به آنها می‌دهد.

نون.خ و پریان قشنگ

این شب‌ها سریال «نون.خ2» از شبکه اول سیما پخش می‌شود و اتفاقا توانسته مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. بعد از موفقیت سری اولش، ساختن سری دوم چندان دور از ذهن نبود. از زمان پخش این سریال، روستای «پریان» افزون‌تر دیده شد و میزبان تعداد بسیاری گردشگر داخلی و حتی خارجی شد. پریان یک روستای دیدنی و کم‌جمعیت در بخش دینور از شهرستان صحنه استان کرمانشاه است.

گفته می‌شود این روستا در دامنه کوهی است به نام «پشت پری» و جزء دهستان کندوله محسوب می‌شود. بیش از 50 خانوار هم در این روستا زندگی نمی‌کنند و جمعیتش کمتر از 200 نفر در آمار آمده است. اکثر مردم پریان کشاورز هستند و عده کمی هم دامداری می‌کنند.

زبانی که در این سریال از آن استفاده می‌شود فارسی با لهجه کرمانشاهی است که مورد اعتراض تعدادی از اهالی این استان هم قرار گرفته است. فارغ از کاستی‌هایی که این سریال دارد، اما حضور در یک روستای زیبا و معرفی و ارائه محصولات و امکانات طبیعی و غیرطبیعی‌اش می‌تواند برای مردم پایتخت و حتی دیگر استان‌ها و اقلیم‌ها هم جذاب باشد.

پایتخت‌ها

شهری که کمتر از 10 هزار نفر جمعیت دارد در سال‌های اخیر میزبان سریالی بوده است که توانسته میلیون‌ها بیننده را به سوی خود بکشاند. صحبت از شهر «شیرگاه» و سریال پایتخت است. مرکز شهرستان سوادکوه که از پایین به همین شهر و از بالا به قائم‌شهر می‌رسد و از شرق و غرب بین ساری و بابل قرار گرفته است. لقب این شهر به‌دلیل وجود پل‌های متعددی مانند پل شاه‌عباسی و شاپور، «شهر پل‌ها» است. گذشتن خط ریل راه‌آهن از این شهر و وجود جنگل‌ها و رودهای جذاب، تصاویر بدیع و دلنشینی را برای مخاطبان سریال پایتخت رقم زده است.

هرچند پایتخت در بخشی از سری اول یا سری دوم و سوم به تهران آمد، اما هسته اصلی این سریال در شمال کشور است. البته در این سریال از علی‌آباد هم اسمی آورده می‌شد که هیچ‌وقت معلوم نشد این علی‌آباد همان علی‌آباد کتول است یا خیر، اما در استان گلستان شهری به نام علی‌آباد کتول وجود دارد که هیچ منطق روایی با استان مازندران و شیرگاه ندارد. شوخی با لهجه و گویش مازنی و استفاده از بازیگران بومی برای نقش‌های فرعی و معرفی مکان‌های تفریحی و توریستی این شهر به بهانه‌های مختلف ازجمله ویژگی‌های مثبت آن است.

حتما شیرگاه از زمان پخش پایتخت، گردشگران بیشتری به خود دیده است و ای‌کاش مسئولان فرهنگی و گردشگری ما هم به وجود چنین ظرفیتی پی برده باشند. پایتخت به‌طور کلی نشان داد که برای ساختن یک سریال موفق حتما نباید سراغ یک خانه لاکچری و بازیگران گران‌قیمت رفت. در گوشه‌وکنار کشورمان پر است از شهرها و روستاهایی که آماده‌اند برای دیده شدن در قالب یک سریال تلویزیونی.

علی‌البدل

عوامل سریال پایتخت در فاصله بین سری چهارم و پنجم رفتند به سراغ ساخت سریالی با همان حال‌وهوا، اما کمی متفاوت‌تر. سریال «علی‌البدل» در نوروز 96 از شبکه یک سیما پخش شد و مثلث «مقدم، تنابنده و مرحوم خشایار الوند» در آن حضور داشتند.

داستان این سریال در روستایی به اسم «چشمه قل‌قل» اتفاق می‌افتاد. این روستا در واقعیت وجود نداشت و روستاهای «ورکانه سیمین» و «شوربن» از توابع استان همدان میزبان علی‌البدل بودند. مردم این روستا به زبان لری حرف می‌زنند و کمتر از 1000 نفر جمعیت دارند. روستای ورکانه را الماس گردشگری هم می‌نامند. همچنین گفته می‌شود بخش‌های دیگری از این مجموعه در روستای اشتران واقع در شهرستان تویسرکان تصویربرداری شده است.

جنس فضای علی‌البدل با پایتخت و نون.خ کمی متفاوت بود و اما باز هم برای برخی مخاطبانش سوال ایجاد شد که این روستا کجاست و بعضی هم به دیدنش رفتند. طبیعت بکر و مناظر طبیعی که در این سریال دچار تغییر هم شده بود همچنان چشم را می‌نواخت و دل را هوایی می‌کرد برای رفتن و دیدنش. این سریال به اندازه پایتخت دیده نشد، اما بهانه‌ای شد برای اینکه شهرستان‌ همدان هم پایش به سریال‌های تلویزیونی باز و روستاها و اماکن طبیعی‌اش به مخاطبان کل کشور عرضه شود.

پس از باران

یکی از اولین سریال‌های مهم و قابل توجه تلویزیون که داستانش در شمال کشور می‌گذشت «پس از باران» بود. سریالی که در اواخر دهه 70 از شبکه سه سیما پخش شد و داستان خانم کوچیک و اربابش همچنان در اذهان باقی مانده است.

این سریال در جوکندان و بیشتر در خانه‌ای که گفته می‌شد به یکی از خان‌ها تعلق داشت تصویربرداری شد و محله ساغری‌سازان رشت هم البته در این سریال سهم داشت. زیباکنار هم یکی دیگر از لوکیشن‌های سریال پس از باران بود. جوکندان در شهرستان تالش واقع‌در استان گیلان قرار دارد و تا قبل از سریال پس از باران چندان شناخته شده نبود. پس از پخش این سریال در داخل و حتی خارج از کشور پای گردشگران و حتی مستندسازان داخلی و خارجی به آنجا باز شد و چندین فیلم کوتاه و بلند از جوکندان ساخته شد. ساغری‌سازان و بلورچیان محله‌ای قدیمی در رشت است که خیلی‌ها معتقدند اولین خانه‌های رشت در این مکان‌ها ساخته شده است.

پس از باران در نمایش بافت‌های قدیمی و دست‌نخورده رشت و روستاها و اماکن پیرامونش مثل بقعه و امام‌زاده و دریاچه تالش موفق بود و علاوه بر جذب مخاطب تلویزیونی در جذب گردشگر هم موفق بود. «ما می‌خواستیم از فضای معمول سریال‌های آن موقع که همیشه در آپارتمان‌های تهران اتفاق می‌افتاد فاصله بگیریم. برای همین سراغ قصه‌ای مثل پس از باران رفتیم... .» اینها بخشی از گفت‌وگوی قدیمی اسماعیل عفیه، تهیه‌کننده سریال پس از باران است که کودکی و نوجوانی‌اش در رشت بوده و به همین دلیل در انتخاب لوکیشن‌ها مسلط و موفق عمل کرده است.

روزی روزگاری

«لوکیشن‌ها همه نزدیک به شهرستان میمه بود و بازیگران مجبور نبودند در همان شرایط سخت بمانند. برای پیدا کردن گرگ دره 3 روز گشتیم. حتی زمین را با خاک اخرا می‌توانستیم رنگ کنیم... .» امرالله احمدجو درباره لوکیشن سریالی که اوایل دهه 70 ساخته شده و به‌شدت هم مورد توجه قرار گرفته بود این‌چنین گفته بود. اکثر اتفاقات این سریال محبوب با بازی مرحوم خسرو شکیبایی و محمود پاک‌نیت در بیابان می‌گذشت.

احمدجو برای مکان زندگی و جنگ‌های مرادبیک و حسام‌بیک، روستای زیادآباد اصفهان را انتخاب کرده بود. این روستا در منطقه میمه و شمال غربی اصفهان قرار دارد. زمستان‌های سرد و تابستان گرمش را عوامل سریال «روزی روزگاری» خوب به‌یاد دارند. برخی از کتاب‌ها برای این منطقه 3500 سال قدمت درنظر گرفته شده است. احمدجو بعد از روزی روزگاری، سریال‌های «تفنگ سرپر» و «پشت کوه‌های بلند» را ساخت که در جدب مخاطب شکست خوردند.

بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر «روزی روزگاری» را یکی از سه سریال برتر تاریخ تلویزیون می‌دانند و نکته جالب اینکه برای نسل‌های جدید هم این سریال جذابیت دارد و استقبال از نسخه اصلاح شده آن دلیل این مدعاست. روزی روزگاری می‌تواند در وضعیت فعلی سریال‌سازی هم الگوی مناسبی برای کارگردانان جوان باشد. تصور اینکه دوران چنین سریال‌هایی گذشته و باید سراغ خیانت و عشق جوانانه رفت با نگاهی به فهرست واقعی محصولات پرمخاطب باطل می‌شود.

بیشتر بخوانید:

 نون خ زیر ذره بین

قصه‌های مجید

داستانی که در شهر کرمان می‌گذشت برای تبدیل شدن به سریال به اصفهان رفت. قصه‌های مجید نوشته هوشنگ مرادی‌کرمانی که توسط کیومرث پوراحمد در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 ساخته شده از جنس پس از باران و پایتخت نیست. نکته مشترکش این است که خارج از تهران تصویربرداری شده، اما آیینه تقریبا کاملی است از اصفهان در دهه 60 و 70 و پیش از ورود ساختمان‌های مدرن و بدریخت به آنجا.

خانه و مدرسه قصه‌های مجید پس از نزدیک به سه دهه وضعیت مناسبی ندارد. ظاهرا خانه مجید و بی‌بی گرفتار اختلاف دو مالک است و به امان خدا رها شده است. آن خانه‌ها را انگار دیگر باید در خواب دید. آن معماری دیگر تبدیل به رویا شده و اگر از یک متولد دهه هشتادی یا نودی بپرسی که هشتی یا طاق‌ضربی چیست ممکن است شما را به یک روانشناس یا روانپزشک معرفی کند. مدرسه مجید اما حکایت دیگری دارد. دبیرستان متوسطه شهید حلبیان یا همان اتحاد سابق به‌علت فرسودگی تعطیل شده است. قصه‌های مجید بعدها توسط شهید آوینی و دیگران مورد استقبال قرار گرفت.

برره، تهران و دیگران

«شب‌های برره» از یاد رفته و دنیای شیرین دریا ازجمله آثار موفق تولیدشده در خارج از تهران بود. حکایت برره اما متفاوت بود. روستای رویایی‌ای ساخته شده بود و آدم‌های خیالی. فارغ از این سریال‌ها اما منصفانه نیست اگر سریال‌های موفقی که در تهران ساخته شده‌اند را فراموش کنیم. سریال‌هایی مانند «همسران»، «خانه سبز»، «ترش و شیرین»، «وضعیت سفید»، «بزنگاه» و... که در تهران ساخته شدند و بین منتقدان و مردم موفق بودند.

این نوشته نمی‌خواهد اثبات کند که الزاما هر سریالی که در تهران ساخته شود بد است و هر لوکیشن خارج از تهران یعنی سریال موفق، اما ظاهرا مسئولان و سازندگان سریال‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که ایران فقط تهران نیست و بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش. ظاهرا وقت خداحافظی سریال‌ها با تهران و آپارتمان‌هایش فرارسیده است.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر