به گزارش مشرق، گفتوگوی زنده و زننده تتلو و ندا یاسی با ۵۰۰هزار نفر تماشاگر، هفته گذشته توجه زیادی را در بین بخشی از مردم و البته تحلیلگران حوزه جامعهشناسی و رسانه به خود جلب کرد. پس از آن هم چند لایو پرمخاطب دیگر نقل محافل تحلیل شد تا اینکه چهارشنبهشب گذشته، لایو حسن آقامیری و احلام، خواننده ایرانی مقیم امارات، نشان داد که لایوهای اینستاگرام خصوصا در تعطیلات کرونایی، توانسته به موضوعی پایدار برای گفتوگوها و تحلیلها تبدیل شود. آیا مخاطبان همه این لایوها، طیف مشخصی هستند؟
چند درصد از آنان را جوانان تشکیل میدهند؟ تلویزیون و رسانههای داخلی، چقدر در سوق دادن مخاطبان به سمت این جنس از مصرف رسانهای دخیل بودهاند؟ ساختارهای اجتماعی چطور در این اشتیاق دمیدهاند؟ آیا اساسا این اقبال گسترده به لایوها را فارغ از موضوعات و افراد طرف بحث، باید خطرناک دانست؟ این سوالات و بسیاری دیگر از پرسشهای برخاسته از این فضا، قطعا باید به شکل مبسوط مورد پژوهش قرار گیرند اما تا حرارت موضوع نخوابیده و منجر به تصمیمگیریهای شتابزده در بین مدیران نشده، به سراغ دیگر میثم مهدیار، پژوهشگر اجتماعی رفتیم تا پاسخ برخی از آنها را بیابیم.
علت استقبال چند ده و گاهی چندصدهزارتایی از لایوهای اینستاگرامی اخیر چه بوده است؟ جامعه مخاطبان این لایوها از کدام لایه اجتماعی بودهاند؟ آیا اینها جامعه مخاطب فعال رسانههای رسمی داخلی هم هستند یا خاستگاه دیگری دارند که این لایوها فعالشان کرده است؟
نسلی از متولدان دهه ۷۰ و ۸۰ به مرحله حضور اجتماعی رسیدهاند که ما تقریبا هیچ برنامهای برایشان نداشتهایم. در نسلهای قبل فضای اجتماعی به گونهای بود که ارتباطات اجتماعی خیلی نزدیکتر بود و محیط شهری و محلهها، کالبدی بود که بچهها در آن با یکدیگر و با نسلهای قبل از خود ارتباط میگرفتند و محیطهای مختلفی مثل مساجد و ورزشگاهها و کوچهها هم به شکل فعال بود که به این ارتباط شکل میداد اما چند عامل این فضا را تغییر داده است: اول اینکه ما در خود خانوادهها شاهد پدیده تکفرزندی هستیم و خود این پدیده مانع از شکلگیری ارتباط درست میان بچهها با همسنوسالان یا دیگر بچههای کوچکتر یا بزرگتر از خودشان است. عامل دیگر اینکه همین کودکان هم غالبا با ماشینهای شخصی یا سرویسها رفتوآمد میکنند و این مساله به طور مضاعف از ارتباط آنها با کوچه و محله و اطراف میکاهد.
پس پیشفرض شما این است که مخاطبان این لایوها غالبا متولدین دهه ۷۰ و ۸۰ هستند...
بله، به جهت ارتباطی که با این نسل دارم، فکر میکنم این جامعهای که بین سنین نوجوانی تا جوانی قرار گرفتهاند، اکثریت مخاطبان این لایوها را تشکیل میدهند
ویژگی ایام قرنطینه و خانهنشینی هم تاثیری بر افزایش اقبال به این لایوها داشته است؟
قطعا تاثیر داشته؛ خصوصا به این خاطر که این نسل همان حداقل ارتباط با همنسلان خودشان را که در مدرسه داشتند هم از دست دادهاند و بنابراین این مساله تشدید شده است. این درحالی است که آموزش و پرورش، صداوسیما و سایر نهادهای مسوول در این حوزه تقریبا هیچ برنامهای برای این نسل ندارد. وقتی ۹۸درصد بودجه آموزش و پرورش صرف امور جاری و حقوق کارکنانش میشود و فقط ۲درصد آن به فعالیتهای جانبی میرسد، تازه تاثیر سایر دروس و رویکردهای معلمان و محتوای آموزشی بماند؛ یعنی در کل میتوان گفت مدرسه نهتنها تاثیر مثبتی بر این نسل از این وجه ندارد بلکه خودش میتواند محیطی برای سرایت آسیبهای اخلاقی باشد.
تلویزیون هم به همین صورت هیچ برنامه خاصی که نوجوانان و جوانان این نسل نسبت به آن احساس وابستگی داشته باشند، ندارد، در حالی که در زمان نوجوانی ما، برنامههایی مثل نیمرخ و مشابه آن بود که ما برای تماشای آن لحظهشماری و با آنها ارتباط خاصی برقرار میکردیم یا کانونهایی دیگری بودند که در زمینههای علمی، فرهنگی، مذهبی، فعالیتهایی چون تئاتر و سرود و ورزش و بازی داشتیم. معنی اینها آن است که فضای اجتماعی ما هم دیگر به اندازه قبل برای بچهها جذاب نیست. جای همه اینها را فضای مجازی گرفته و این نسل حتی از ما که والدینشان هستیم هم جلوتر هستند.
در ماجرای تشییع مرحوم مرتضی پاشایی، یکی از دوستان که با نوجوانان و جوانانی که رفته بودند، مصاحبه گرفته و آنها را تحلیل محتوا کرده، به این نتیجه رسیده بود که بین محتوای آهنگهای پاشایی و نیازهای این نسل ارتباطی وجود دارد. این پژوهش نشان میداد که این افراد اغلب تکفرزند هستند و در خانوادههایی زندگی میکنند که احساس تنهایی را در آنها تشدید میکند؛ طبعا کسی که بتواند به این نیاز پر کردن تنهایی پاسخ دهد میتواند بین آنان محبوب شود.
در واقع هر بهانهای که بتواند برای این افراد یک هویت جمعی ایجاد کند، آنها سریعا به آن میپیوندند. حتی در این حملههای دستهجمعی به صفحات برخی اشخاص در اینستاگرام، نوعی از همین هویت جمعی است و افرادی که در این جملات شرکت میکنند غالبا از همین نسل هستند. آنها واقعا هیچ جای دیگری نمیتوانند این هویت جمعی را پیدا کنند؛ نه مانند قبل مساجد فعالی وجود دارد و نه تیم فوتبالی و نه برنامه تلویزیونی مشخصی و... بنابراین این نسل به واسطه فعالیت در فضای مجازی سعی میکنند این خلأ را در خود پرکنند. مثال دیگرش همین امکان جدید تلگرام است که بر اساس موقعیت گروههای اطراف را نشان میدهد که عمده گروههای تشکیلشده افراد همین نسل هستند و اگر به نحوه نگارش و صحبتهایشان دقت کنید، متوجه خواهید شد که چقدر با نسلهای قبلی فرق دارند.
برخی معتقدند به خاطر همین تفاوتها، دیگر اصلا امکان جذب این لایه از این نسل به رسانههای رسمی داخلی مثل تلویزیون وجود ندارد، مگر اینکه پای برنامههای مورد علاقهشان را به تلویزیون باز کنیم. در واقع میگویند آنها اگر این خوراک را از ما نگیرند، از جای دیگر میگیرند و بگذارید خودمان تأمینش کنیم؛ آیا موافقید؟
نه، موافق نیستم. ما باید برگردیم و آن مساله اولیه را پیدا کرده و برای آن فکر کنیم. آن وقت راههای جدید جذب پیدا میشوند. مثلا مساله اولیه اینها، هویتیابی جمعی است. آنها برای پاسخ به این نیاز سراغ این فضا رفتهاند و اگر ما فکر کنیم چطور میتوانیم به اینها هویت جمعی بدهیم؟ و چه ابزارهایی داریم؟ و بعد به نسبت آن ابزارها با فضاهای جدیدی مثل اینستاگرام فکر کنیم، در این صورت میتوانیم یک پاسخ بومی برای این نیاز تولید کنیم؛ اما بدون اینکه این عوامل اصلی را فهم کنیم، فکر کردن به اینکه با ابزارهایی مثل اینستاگرام، چه باید کرد، بیسرانجام میماند.
مثلا «تتلیتی»ها یکی از نمود این هویت جمعی است که در بستر اینستاگرام فعال شده. واقعا چطور میتوانیم برای این افراد، یک هویت جمعی رقیب بسازیم؟
تتلیتیها نمیتوانند پایدار باشند و این یک هویت جمعی باثبات تولید نمیکند چون شخصیت تتلو، جذابیتهایی مختص همین سن دارد و بالاتر رفتن سن و پخته شدن، آنان را از این جذابیت جدا میکند.
یعنی باید رها کنیم تا بزرگ شوند؟
نه، حرفم این است. اینطور نیست که نتوانیم رقیبی برای هویت جمعی جعلی مثلا «تتلیتی» پیدا کنیم. این نسل، نسل به شدت ناپایدار و تنوعطلبی است که این برای برنامهریزان هم تهدید است و هم فرصت. از این جهت فرصت است که خیلی به سرعت میتوان اقبال آنان را از یک موضوع به موضوع دیگری برگرداند؛ بنابراین اگر شما بتوانید به شکل دیگری آن نیاز اصیل را پاسخ دهید، او هم به سرعت تتلو را کنار میگذارد. به نظرم این جذابیتها واقعا کف روی آب است و به خاطر ضعف ما در برنامهسازی و پاسخ به نیازها، جدی شدهاند.
مخاطب ۶۷هزار نفری لایو حسن آقامیری و احلام را چطور تحلیل میکنید؟
آقامیری شخصیت متفاوتی است و علت اقبال به او، پاسخ به نیاز هویت جمعی به آن صورت نیست. اقبال به لایو او بیشتر ناشی از تغییرات مصرف رسانهای این روزهای مردم است؛ البته آقامیری شخصیت محبوبی در این نسل است اما نه آنقدر که آنها با او احساس هویت کنند و بیشتر ناشی از جذابیت وجهه و شهرت اوست که بالاخره طلبهای است که حرفهای خاصی میزند و مشکلات سیاسی برایش ایجاد شده و از طرفی هم دوقطبیای در لایوش برقرار کرده که یک طلبه با یک خواننده نه چندان موجه زن گفتوگو میکند.
میتوان گفت که ناراضیهای صداوسیما یا جنس دینی که به صورت رسمی تبلیغ میشود، مخاطبان این لایو هستند؟
به نظرم بیشتر کنجکاوی در محتوای چنین گفتوگوهایی مساله مخاطب این لایو است و حتی خود من هم آن را میبینم. لزوما نمیتوان علت اقبال را تقابلهای سیاسی یا مذهبی دانست. خود این میزانسن روبهروشدن یک طلبه با یک خواننده زن جذاب است؛ البته باز هم طبعا مصرف رسانهای همین نسل جدید بیشتر است اما به هرحال مخاطبان چنین لایوی، از طیفهای گستردهتری تشکیل شده و مختص یک جمع خاص نیست.
همین میتواند بهانهای باشد که فکر کنیم چنین گفتوگوها و میزانسنهایی میتوانند در تلویزیون هم جذاب و پرمخاطب باشند و صداوسیما سراغ چنین فضاهایی برود تا به همین بهانه آن ۶۷هزار نفر را پای تلویزیون بیاورد؟
قاعدتا به این شکل نمیتواند باشد و تلویزیون چنین امکانی ندارد.
امکان ندارد چون شجاعتش را ندارد یا امکانش نیست چون اصلا درست نیست؟
شجاعتش را ندارد؛ پتانسیلش را ندارد؛ آدمهای مناسبش را ندارد و...
یعنی اگر داشته باشد، کار خوبی است؟
به نظر من تلویزیون میتوانست این کار را بکند و اشکالی نداشت. قبلا هم مواردی داشتهایم که سلبریتیهایی به تلویزیون آمدهاند که مشکلات زیادی داشتهاند اما هنگام دعوت آن بخشهای ناهنجار رفتارشان نادیده گرفته شده و به حضورشان مشروعیت داده میشود. بودهاند افرادی که در اینستاگرامشان رفتارهای عرفا مسالهداری داشتهاند اما چون برجسته نبوده از آن تغافل کردهاند؛ بنابراین تلویزیون از این بدترها را بعضا انجام داده اما چون کسی متوجه نشده، مدیران هم زیرسبیلی رد کردهاند.
اما به هر حال برای آن پاسخ به نیازهای اصیل مثل هویت جمعی، نیازی نیست عین آن سوژهها را تکرار و تقلید کنیم بلکه باید بگردیم و ایدههایی داشته باشیم که در عین متفاوت بودن، پاسخها را بدهد. این توجیه که اگر ما نشان ندهیم میروند از جای دیگری میبینند، توجیه اشتباهی است چون ما را به عنوان برنامهریز در موضع ضعف قرار میدهد؛ حتی در این مورد خاص هم میتوان فکر کرد که اگر تلویزیون با طیف و تعداد وسیعتر مخاطبانش در کل کشور، اگر چنین گفتوگویی بین این افراد برقرار میکرد و نشان میداد، لزوما اتفاق مثبتتری رخ میداد. شاید اصلا خیلی بدتر میشد اما به هرحال ما باید تقدم را در پیدا کردن نیازهای هر طیف مخاطبان داشته باشیم و دست پیش را بگیریم تا در پاسخ به آن نیازها، نسبت به سایرین عقب نیفتیم.
* صبح نو