پدر طاها و سربازی در روزهای کرونایی

به گزارش مشرق، هادی لطفی از کاشان،‌ روایتی از این روزهای کرونایی نوشته است.

محمدطاها، دل به بازی نمی‌دهد و وسطش می‌پرسد: «چند تا خواب کنم، میای؟» بعد از سه ماه‎ قرنطینه‎ ‎خانگی، بد عادت شده است. برای ‏مصاحبه‌های دو سه ساعته هم با کلی ترفند راضی‌اش می‌کردم از خانه خارج بشوم. حالا حرف‎ ‎سربازی‎ ‎پیش آمده‎! 

این چند روز بیشتر از قبل وقت گذاشتم و با او بازی کردم. ولی ظاهرا متوجه شده و دل به بازی نمی‌دهد. دنیای کودکی بهشت بزرگترهاست. ‏خیلی دوست دارم از آن روزها بنویسم‎.... 
‎ 


کارها درهم شده است. کاش زودتر از این، موضوع‎ ‎کرونا‎ ‎را شروع می‌کردم. قرارِ چند مصاحبه داشتم و باید می‌رفتم برای سر زدن به ‏جاهای مختلف... کار را سپردم به یکی از دوستان‎. 

پاورچین می‌خواستم از خانه بیرون بزنم که بیدار شد و نشست.

-کجا میری؟ میری سربازی؟ دو تا خواب بکنم میای؟‎ 

‎- ‎سلام بابایی. نه، امروز نمی‌رم. تا یکم بازی کنی و فیلم ببینی من اومدم‎. 
‎ 
برای ‎غربالگری‎ ‎رفتم درمانگاه امام علی فاز دو ناجی‌آباد. فقط سوال پرسیدند و حتی تب سنج هم نداشتند. خدا بخیر کند‎! 
فردا باید بروم اصفهان و از آنجا اعزام شوم پادگانِ خاتمی یزد‎. 
‎  
پ ن: گوشی می‌برم و تحویل نگهبانی می‌دهم. اسفند ۹۸ دوره آموزشی انجام نشد و این اولین دوره‌ی بعد از کروناست. نمی‌دانم فاصله گذاری ‏هوشمند تو پادگان به چه صورت خواهد؟ سعی خواهم کرد روزنوشت داشته باشم. فرصت بشود در یزد هم چرخ می‌زنم و روزهای کرونایی ‏آن‌جا را می‌نویسم‎. 
پ ن: امیدوارم تا پایان آموزشیم شر این ویروس تمام شود‎.‎

برچسب ها:

فرهنگ و هنر