آیا چیزی که به اسم علم می‌شناسیم برای بشر کافی است؟

به گزارش مشرق، «ما با خودمون کم جنگ داریم، یکی هم از آسمون اضافه بشه؟!»  زندگی محسن کهن طی یک روز نابود می‌شود.

حصاری نامرئی به دور محله کشیده شده که حتی جریان هوا هم نمی‌تواند از آن عبور کند. درحالی‌که همسر و فرزند و برادرش نیما، خارج از حصار هستند، محسن تلاش می‌کند راهی برای ارتباط با آنها پیدا کند، مشکل غذا و اکسیژن را حل کند و به‌دنبال پاسخ معماهایی حتی عجیب‌تر از معمای حصار بگردد.

اولین رمان محمدعلی میقانی، دنیایی در آینده را به تصویر می‌کشد سرشار از فناوری‌های مدرن. خودروهای هوارو، بالگردهای نامرئی‌شونده و غذاهای فرآوری‌شده. آشنا نیست؟! اما اشتباه نکنید! قرار نیست در کلیشه‌های پساآخرالزمانی غرق شویم.

حصار، جهان‌بینی کاملا متفاوتی را به شما نشان خواهد داد. شروع کتاب امیدوارکننده است.

داستان نه از ابتدا شروع شده که مجبور باشیم توضیحاتی پرطول و تفصیل و مقدمات قابل‌حذف از پیرنگ را تحمل کنیم؛ نه از انتها، که با فلاش‌بک‌های گیج‌کننده مواجه شویم. از لحظه اول، مخاطب در دل ماجرا قرار می‌گیرد.

اسیر حصاری غیرقابل نفوذ که ماهیت و علت پیدایش آن را نمی‌دانیم. هر لحظه موانع جدیدی ساکنان حصار را درگیر می‌کند. شمارش معکوس برای نجات یا مرگ آغاز شده و به نظر می‌رسد راه سومی وجود ندارد. در ادامه به سمت پیچیدگی‌های بیشتر و حرکت در خطوط داستانی موازی پیش می‌رویم. شخصیت‌های متعدد با درک و دریافت منحصربه‌فرد از حوادث و وقایع، برای یافتن راه نجات تلاش می‌کنند.

ضرباهنگ سریع و تعلیق دائمی داستان فرصتی برای فکر کردن به ویژگی‌های ظاهری و حتی برخی ویژگی‌های رفتاری شخصیت‌ها به ما نمی‌دهد. با آنها همراه می‌شویم بدون اینکه به پشت‌سر نگاه کنیم یا از اتفاقات پیش‌رو، باخبر باشیم. اگر آغاز حصار درگیرکننده و پرابهام باشد، پایان آن را باید غریب و تاثیرگذار خطاب کرد. حرکت از پساآخرالزمان به سمت ماوراءالطبیعه، مسیری است که برای ساختن و پرداختنش تلاش زیادی انجام داده شده و درگیر کلیشه‌های رایج هم نشده است. نکته جالب ‌توجه، حرکت داستان بین دو ژانر فانتزی و علمی-‌تخیلی است.

این دو ژانر محبوب و پرطرفدار، دهه‌ها به حرکت پویا و فعال خود ادامه داده‌اند و هربار با ورود نسل جدیدی از نویسندگان گمانه‌زن، موجی از ایده‌ها و افکار جدید به این دنیای پُررمز و راز وارد شده است، اما به نظر می‌رسد این تغییر و تحول سقف و مرزی ندارد. طی سال‌های اخیر درجهان شاهد تلاش‌هایی برای ترکیب ادبیات علمی‌-تخیلی و فانتزی و تار کردن خطوط مرزی این دو ژانر هستیم.

مسیری که حصار، با شروع پساآخرالزمانی و پایان ماورایی خود، در آن گام برداشته است. ویژگی دیگری که به پیشبرد هرچه بهتر داستان کمک می‌کند، پویایی «فصل‌ها» است. وقتی از نویسندگان نوقلم صحبت می‌کنیم، بعضی از افراط و تفریط در کلام گلایه می‌کنند؛ از نویسندگانی که حتی کمترین توصیفات و اطلاعات را از مخاطب دریغ می‌کنند یا کسانی که با توصیفات و گفت‌وگوهای طولانی و پرطمطراق، مخاطب را گیج و خسته، رها می‌کنند، اما توصیفات حصار را حتی اگر نتوانیم در زمره «بهترین‌ها» قرار دهیم، به‌راحتی در زمره «متمرکزترین‌ها» جای می‌گیرد. هر توضیح و هر حرکت در پی پیشبرد ماجراست. گفت‌وگوها، به سیال و باورپذیر کردن شخصیت‌ها کمک می‌کند. درنهایت، نتیجه این دو، فصل‌هایی با شروع و پایان و ریتم مناسب است.  نکته دیگر، حضور کمرنگ اما در عین حال پویا و تاثیرگذار زنان در داستان است.

از طرفی بیتا، به عنوان نیروی محرکه محسن و زنی که به خانواده‌اش عشق می‌ورزد و از طرف دیگر مهندس برومند، زنی کنشگر که در تیم نخبگان فراری از حصار قرار می‌گیرد، بخشی از ماجرا را رقم می‌زنند. هرچند حصار را می‌توان به معنای دقیق کلمه در رده کتاب‌های «ماجرامحور» دسته‌بندی کرد، اما درعین حال نباید از مضامینی که با ظرافت در دل هیجان و تعلیق گنجانده شده، غفلت کرد. جهان داستان، شاید در ذهن بسیاری از افراد، آرمانشهری دست‌نیافتنی باشد. دنیایی مجهز به انواع تکنولوژی، بی‌تفاوت نسبت به عقیده و مذهب و سرشار از علم. جایی که علم مانند موم در دست دانشمندان نرم شده و هر مشکل بزرگی را می‌توان به مدد آن حل کرد. اما آیا هر مشکلی؟ شاید اصلی‌ترین مفهوم و مضمون این داستان در واقع اصلی‌ترین سوال انسان امروز باشد. آیا «چیزی که به اسم علم می‌شناسیم» برای بشر کافی است؟ آیا جهان، صرفا به مدد علم به آرمانشهری رویایی تبدیل می‌شود؟
*نیلوفراحمدی / فرهیختگان

برچسب ها:

فرهنگ و هنر