یارگیری و یارسوزی

به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:


رهبر معظم انقلاب برای چندمین بار بر جذب سلایق مختلف و عدم طرد آنان به نیروهای انقلاب اسلامی هشدار دادند. قبل از آن نیز بارها بر این موضوع – خصوصاً بعد از فتنه ۱۳۸۸- تأکید و جذب حداکثری را راهبرد نظام دانستند. دقت نماییم که خطاب رهبری به جبهه انقلاب اسلامی است و طبیعتاً مخاطب وی کسانی هستند که در تراز و وزن انقلاب اسلامی ظهور و بروز داشته و به کنشگری سیاسی و اجتماعی می‌پردازند.
 
نگارنده معتقد است اگر نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی در دفتر انقلاب اسلامی ده‌ها برگ زرین داشته باشند در این فقره دست‌شان خالی است. اهمیت آن را می‌فهمند و شرح می‌دهند، اما در میدان عمل دست‌شان خالی است. یا پشتوانه تئوریک و استدلالی برای نشست و برخاست ندارند یا سلایق دیگر را در پارادایم حق – باطل تفسیر می‌کنند و نه تنها جذب که فاصله‌گذاری را نوعی ارزش و خلوص می‌دانند و نه تنها دیگران را جذب نمی‌کنند که نزدیکان را نیز از قطار پیاده می‌کنند و عمل یارسوزی اتفاق می‌افتد.
 
همانطور که رهبری شرح داده‌اند، منظور ایشان جذب دشمنان قسم خورده، وقیح و سربازان تمام‌قد دشمنان نیست بلکه مرحله‌ای مدنظر است که هنوز فرد به این سطح نرسیده است، اما آیا چند درصد جامعه امروز ایران در چارچوب عناد حداکثری با نظام جمهوری اسلامی تعریف می‌شوند؟ مدعیان ولایت و انقلاب باید بر این مطالبه رهبری متمرکز شوند.
 
شرط و پیش‌نیاز آن این است که با همه وجود عوارض دفع خصوصاً در نظام مردم‌سالار را بفهمند و بدانند افرادی که از سوی مدعیان تابلودار انقلاب اسلامی رنجیده یا پس زده شوند یا احساس حقارت و کوچکی کنند، در ریلی قرار می‌گیرند که منتهای آن به تنفر منتهی می‌شود و کمال آن غلتیدن در دامن دشمنانی است که کمین‌های پرزرق و برقی را تعبیه کرده‌اند. البته جذب در حوزه عمومی با جذب در حوزه قدرت متفاوت است. به‌زعم نگارنده وقتی رهبری دانشجویان را خطاب قرار می‌دهند حوزه عمومی انقلاب اسلامی در اولویت است؛ بنابراین دفع فقط با قهوه قهری (که بعضاً لازم است) محقق نمی‌شود که در حوزه عمومی هم دافعه کم نیست.

برای ورود به این مهم ذکر چند نکته مهم و ضروری است:
 
اول اینکه نیروهای انقلاب باید جایگاه، ارزش و تعریف ملت با همه جوانب آن را بدانند.
 
دوم ارزش مردم‌سالاری دینی و نقش مردم در بالفعل شدن آن را با همه وجود قدردان باشند.
 
سوم بدانند که ذیل تابلوی نظام اسلامی دیده می‌شوند. اشخاص جبهه انقلاب فقط خودشان نیستند بلکه آنان نمادهای انسانی انقلاب اسلامی هستند و برخی از مردم خصوصاً جوانان رفتار آنان را شاخص سنجش انقلاب اسلامی می‌دانند و دور و نزدیکی آنان به نظام از مشاهده رفتار انقلابیون می‌گذرد.

چهارم اینکه شاخص‌هایی را بیابند و برای خود تعریف کنند که با آن‌ها تفاوت معاند، مخالف و منتقد را بشناسند و متناسب با کنش هر یک واکنش نشان دهند. مسائل اصلی و فرعی، اصلی و سلیقه‌ای را تفکیک شده در ذهن داشته باشند و تفاوت وابستگی با نق‌زنی را بشناسند. شاید بتوان همه نیروهای اجتماعی را در ایران در هفت دسته فرضی تقسیم‌بندی کرد. نیروهای انقلاب مهم‌ترین رسالت‌شان – خصوصاً در عصر حاضر و شرایط موجود – جابه‌جایی افراد این هفت دسته به سمت درون است.

اگر این هفت دسته را از آخر بشماریم: معاندین، مخالفین، منتقدین، خنثی، دوستداران محتاط، وفاداران انقلاب و فداییان انقلاب اسلامی هستند. هنر نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی (فداییان) این است که هر قدر می‌توانند از آخر به سمت دسته‌های نزدیک‌تر جذب نمایند. البته این کار آسان نیست و زحمت و خون دل خوردن نیز دارد. حرف و سرزنش شنیدن در این مسیر را باید به دیده منت و برای هدفی والا پذیرفت و به تعبیر شهید آوینی باید حزب‌الله سنگ زیرین آسیا باشد.
 
صحنه میدانی کشور نشان می‌دهد هر قدر نیروهای سیاسی به هم نزدیک‌ترند، چالش بیشتری با هم دارند. خروجی‌ها نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان با هم تنش بیشتری دارند تا با رقیب و عکس آن نیز در آستانه شکل‌گیری مجلس جدید صادق است؛ بنابراین کسانی که با ده‌ها اشتراک اصولی و مبانی با هم کنار نمی‌آیند حتماً قدرت، توان و صبوری جذب دیگرانی را که دورترند ندارند.
 
اما همانگونه که نگارنده بارها نوشته‌ام برای قرابت و کم کردن فاصله‌ها باید اصولی مشترک یافت و بر سر آن پیمان بست و بقیه موارد را سلیقه دانست و به رسمیت شناخت. انقلاب اسلامی دارای اصولی اختصاصی است و عدم اعتقاد به آن‌ها به معنی بیرون ماندن از دایره است. این اصول را باید وجه پیونددهنده همه معتقدین به انقلاب اسلامی قرار داد و مته را از روی خشخاش‌های ساختگی و تفاوت‌های طبیعی برداشت. این اصول که از رهبر انقلاب اسلامی صادر شده‌اند عبارتند از:
 
۱- جمهوری اسلامی (مردم‌سالاری دینی یا امتزاج دین و سیاست)؛ ۲- اندیشه امام خمینی به عنوان شالوده‌ساز و بنیانگذار؛ ۳- ولایت فقیه به عنوان قبله و مدال هویتی انقلاب اسلامی؛ ۴- قانون اساسی به عنوان میثاق ملی ایرانیان و ۵- سیاست‌های کلی نظام به معنای تمکین به جهت‌گیری‌های اصلی کشور که جزو وظایف رهبری در اصل ۱۱۰ قانون اساسی است.
 
اگر سلایق سیاسی بر سر این اصول تفاهم کنند بقیه موارد سلیقه محسوب می‌شود و نه تنها سلایق می‌توانند در کنار هم قرار گیرند بلکه امثال سیدمحمد خاتمی نیز به جای طرح آشتی ملی نسبت خود با این اصول را بررسی و کلاه خود را قاضی می‌کند.

برچسب ها:

سیاسی