افشای راز مرگ نوزاد با شکایت پدرش

5ec4c4dead4ef_2020-05-20_10-19
مرد جوان که یک سال قبل پسر ۷ ماهه‌اش را از دست داده بود با مراجعه به پلیس مدعی شد همسرش عامل مرگ این نوزاد بوده است.

چند روز قبل مرد جوانی به کلانتری رفت و گفت: اردیبهشت سال گذشته، پسر 7 ماهه‌ام وقتی در آغوش همسرم بود از دستش افتاد و جان باخت.

همسرم شراره بیماری روحی داشت و آن روز حالش خوب نبود من وقتی متوجه ماجرا شدم واقعیت را از کادر پزشکی و پلیس مخفی کردم چرا که نمی‌خواستم حال همسرم بدتر شود به همین خاطر از آنجایی که شکایتی نداشتم پرونده بسته شد و همسرم تحت مداوا قرار گرفت.

اما با گذشت یک سال از این ماجرا و بهتر شدن حال شراره تصمیم گرفتم واقعیت این مرگ را برملا کنم.

چرا که فکر می کنم همسرم به عمد بچه را به زمین پرت کرد. نمی‌توانستم با عذاب وجدان زندگی کنم. من از همسرم به اتهام قتل فرزندم شکایت دارم.

بازداشت زن جوان

با شکایت مرد جوان به‌نام ستار، موضوع به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد.

بررسی‌ها نشان می‌داد که نوزادی با همین مشخصات سال گذشته در یکی از بیمارستان‌های پایتخت فوت کرده است.

همان‌طور که ستار گفته بود پرونده به‌دلیل نبود شکایت مختومه اعلام شده بود.

با تأیید مرگ کودک 7 ماهه و اظهارات مرد جوان به دستور بازپرس جنایی، شراره بازداشت شد.

زن جوان در تحقیقات اولیه مدعی شد چون حال خوبی نداشته بچه از دستش افتاده است و عمدی در این کار نبوده است.

باتوجه به اعترافات شراره، به دستور بازپرس مرادی از شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران، زن جوان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

گفت‌و‌گو با متهم

چه اتفاقی برای پسرت افتاد؟

 آن روز اصلاً حالم خوب نبود. پسرم هم گریه و بی‌قراری می‌کرد. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که ناگهان بچه از دستم رها شد و روی زمین افتاد.

همراه ستار او را به بیمارستان بردیم. بعد از دو روز بستری شدن در بیمارستان پسرم فوت کرد.

چرا آن موقع حرفی در این باره نزدید؟

شوهرم شکایتی از من نداشت و آن زمان به دروغ گفتیم که بچه از گهواره‌اش به پایین افتاده است. از طرفی حال من خیلی بد بود.

به حدی که در بیمارستان بستری شدم.همسرم که وضعیت مرا دید شکایتی نکرد.

سابقه بیماری داشتی؟

بله. قبل از ازدواجم هم داروی اعصاب مصرف می‌کردم.

حتی در بیمارستان روانی هم بستری شده بودم. اما کم کم حالم بهتر شد.

با ستار چطور آشنا شدی؟

ستار همسایه‌مان بود. او یکبار ازدواج کرده بود و همسر اولش زمانی که باردار بود فوت می‌کند. بعد از آن ستار به خواستگاری من آمد و من هم که از نظر روحی بهتر شده بودم با او ازدواج کردم.

یک سالی از ازدواجمان گذشته بود که باردار شدم.

در این دوران دوباره بیماری به سراغم آمد. روز حادثه هم حالم خوب نبود.

بعد از مرگ بچه‌ام حالم خیلی بدتر شد و همانطوری که گفتم در بیمارستان بستری شدم.

اما با درمان‌هایی که انجام دادم و رفتار خوب شوهرم، سلامتی‌ام را به‌دست آوردم.

پس چرا شوهرت شکایت کرد؟

نمی‌دانم. می‌گفت عذاب وجدان دارد و باید واقعیت را بگوید.

من و ستار هیچ مشکلی نداشتیم نمی دانم چرا این کار را کرد.

برچسب ها:

اجتماعی