ناگفته‌های پرویز پرستویی از «بادیگارد»

به گزارش مشرق، پرویز پرستویی بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون،‌ درباره فیلم «بادیگارد» و تشابه شخصیت حاج حیدر با سردار قاسم سلیمانی گفت: قبل از اینکه ایشان برای دیدن فیلم بیاید، این اتفاق در جامعه افتاده بود که فکر می‌کردند کاراکتر فیلم «بادیگارد» تشابهاتی با حاج قاسم سلیمانی دارد. این تصادفی بود و قرار نبود این شباهت وجود داشته باشد اما بعد صورت و محاسن باعث شد این شباهت وجود داشته باشد. تاجایی که روزی که می‌خواستند فیلم «بادیگارد» را ببینند، سردار فدوی و سردار سلیمانی بودند و من هم رفتم. وقتی حاج قاسم رسید و از راهرو به سمت سالن سینما حرکت کرد، پوستر فیلم را که دید، گفت اینکه من هستم! خیلی برای او جالب بود که این شباهت در واقع چطور رخ داده است. ولی تا آنجایی که من در خاطرم است، تعمدی در این کار نبود.

پرستویی در ادامه درباره واکنش حاج قاسم سلیمانی بعد از دیدن فیلم «بادیگارد» توضیح داد: ۲ ساعتی راجع به فیلم صحبت کرد. فیلم را خیلی دوست داشت. همیشه اعتقادم بر این است که می‌گویم وقتی در فیلمی بازی می‌کنم اول باید یک جمله من اضافه کند. من اول با خودم کار دارم. در صورتی می‌توانیم برای مردم کار کنیم که اول از خودمان شروع کنیم. باید این اتفاق در من بیفتد و قطعاً جواب می‌دهد. همیشه اعتقاد دارم یک جمله کلیدی هست و باقی تزیینات و برای جلوه هستند.

«درد» باعث شد بازیگر شوم

وی ادامه داد: خدا شاهد است که اولین باری که از من سوال کردند چطور شد به سراغ بازیگری آمدی گفتم درد باعث شد به سمت این کار بیایم. احساس می‌کنم به دنبال ابزاری می‌گشتم که بتوانم چیزهایی را که از بیرون به درونم جاری و پخته شده است، بیرون بدهم. بازیگری ابزاری بود که به کمکم آمد. «بادیگارد» هم همینطور بود. خیلی فاصله افتاده بود بین من و آقای حاتمی‌کیا.

بازیگر «آژانس شیشه‌ای» افزود: حاتمی‌کیا «دعوت»، «گزارش یک جشن» و بعد «چ» را ساخت. بعد یکدفعه «بادیگارد» را ساخت و باز به پست هم خوردیم. من احساس کردم حاج حیدر ضبیحی‌ها هیچ وقت دیده نمی‌شوند. کسی که دوست ندارد اسمش را ببرم و زیر دست او آموزش می‌دیدم و خودش از اول انقلاب هنوز سر تیم است، می‌گفت بچه‌هایمان از ما خوششان نمی‌آید. در دانشگاه نمی‌گویند پدرمان محافظ است. هیچ وقت نمی‌گویند چون جلوه بدی دارد. من پیش خودم وقتی این فیلمنامه را خواندم گفتم همه چیز اینطوری نمی‌شود باید یک چیزی هم از تو در فیلم جاری شود. به شکلی کار کنم که جوانی که پدرش محافظ است بتواند در مدرسه یا دانشگاه به او افتخار کند. محافظ یعنی کسی که جانش را در کف دستش گذاشته است. این بزرگوار به من می‌گفت هر رئیس جمهوری که آمده است من در مراسم‌های مهمشان هستم ولی شما من را نمی‌بینی. اگر دوربین را کمی زوم کنی من را می‌بینی که دارم مراسم را هدایت می‌کنم. همین آدم بعد از «بادیگارد» به من گفت ممنونم این فیلم را بازی کردی. من الان جلوی خانواده ام پز می‌دهم.

پرستویی عنوان کرد: در «بادیگارد» یک ساعت ما دوربین را خاموش کردیم سر این جمله که بگوییم «من آمده‌ام از شخصیت نظام دفاع کنم نه از شخصیت‌های نظام.» تصور کنید چهل سال از انقلاب گذشته است و شخصیت‌های زیادی می‌آیند و می‌روند. بعضی هایشان هم بدجوری می‌روند. آنجا برای من این مهم بود که بتوانیم این را جا بیاندازیم که ما قرار است از اصل نظام دفاع کنیم. در کشور کانادا این فیلم اکران شده بود و مردم از سالن بیرون نمی‌رفتند. پیش خودم می‌گفتم الان باید من را تکه پاره کنند چون روایت‌هایی که درباره‌شان وجود دارد مبنی بر اینکه این‌ها سلطنت طلب هستند، به مملکت پشت کرده اند، رفته اند و دارند خوش می‌گذرانند. از دید آن‌ها هم اینطور است که افرادی مثل کاراکتر بادیگارد باعث شده‌اند که اینها از مملکتشان بروند. ولی چطور می‌شود که اینها می‌نشینند با این فیلم اشک می‌ریزند. من به عینه دیدم.

افتخار می‌کنم روستازاده‌ام

وی که شب گذشته پنجشنبه اول خردادماه مهمان حجت الاسلام زائری و محمدرضا حسینیان در برنامه اینترنتی «باغ رمضان» بود، در ادامه گفتگوی خود گفت: من با افتخار خودم را یک روستازاده می‌بینم. خوشا به حال روستاهایی که به اینترنت مجهز هستند. چون در روستایی که زادگاه من است و ۲ هفته پیش آنجا بودم تا سال پیش روزی یک ساعت آب داشتند. تصور کنید وقتی یک روستایی روزی یک ساعت آب داشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد. الان آنجا یک اهدای قلب داریم و من هم به‌عنوان یک عضو کوچک اهدای عضو در هیات امنای آنجا هستم. یک کلیه و یک کبد آنجا هست که اهدا شده، بی‌آبی کلیه‌های اهالی را از کار انداخته است. من خوشحالم برای روستاهایی که می‌توانند این برنامه را روی اینترنت ببینند. امیدوارم وزیر ارتباطات کاری کند که روستای ما هم اینترنت داشته باشند. روستایی به نام چارلی در ۵۰ کیلومتری همدان به سمت کبودرآهنگ که فاقد اینترنت است. این روستا جوان‌هایی دارد که ارتباطاتشان با دنیا قطع است. تا چند سال پیش این روستا مدرسه نداشت. ما چندسال است مدرسه ۶ کلاسه دایر کرده‌ایم و ۶ سال است در آستانه بازگشایی مدارس کتاب و لوازم التحریر و کیف توزیع می‌کنیم. در همین  مدرسه کتابخانه دایر کردیم.

شهید بهروز پرستویی ۳ سال از من کوچکتر بود. سال ۶۱ در آزادی خرمشهر شهید شد. اسم فرزندم را به خواسته مادرم بهروز گذاشتم. باوجود اینکه کارهای زیادی کرده‌ام و همه را دوست دارم هنوز وجود حاج کاظم در من ته نشین است و رفتنی نیستاین بازیگر درباره برادر شهیدش گفت: شهید بهروز پرستویی ۳ سال از من کوچکتر بود. سال ۶۱ در آزادی خرمشهر شهید شد. اسم فرزندم را به خواسته مادرم بهروز گذاشتم. باوجود اینکه کارهای زیادی کرده‌ام و همه را دوست دارم هنوز وجود حاج کاظم در من ته نشین است و رفتنی نیست. من با این نقش زندگی کرده ام. زمان ضبط فیلم ۲ شب خانه نرفتم و در آژانس خوابیدم. گفتم من الان به درد خانه نمی‌خورم. ۲ بار در طی کار بدنم لمس شد و نمی‌دانم آقای حاتمی کیا این را می‌دانند یا نه. نگذاشتیم بفهمد. هر کاری می‌کردم نمی‌توانستم دستم را جمع کنم. حبیب رضایی گفت به اورژانس زنگ بزنیم گفتم نه درست می‌شود. از فشار عصبی نصف بدنم لمس شد. نگذاشتم آقای حاتمی کیا متوجه شود چون روی کار تاثیر می‌گذاشت. حاتمی کیا فرقی نکرده است و به اقتضاش روزگارش پیش می‌رود.

وی اظهار کرد: برخی می‌گویند پرستویی در همه چیز دخالت می‌کند. من در چه چیزی دخالت می‌کنم؟ چیزهایی است که دارم می‌بینم و وظیفه دارم بگویم. من نه سیاستمدار هستم بتوانم چیزی را تغییر بدهم نه می‌توانم نظام را جا به جا کنم. من آدم هستم و دارم زندگی می‌کنم. خیلی دوستان به من اعتراض می‌کنند که چرا در همه چیز اظهار نظر و قضاوت می‌کنی. من چیزهایی را که می‌بینم می‌گویم. همیشه می‌گویم من در مقابلتان نیستم در کنار شما هستم. یک جاهایی وظیفه دارم. در این کار توزیع ارزاق که از ۱۱ فروردین شروع کرده‌ایم از رسول خادم شنیدم که این‌ها اینطور رفتنشان هم یک جور اعتراض است؛ یعنی هر کاری می‌کنی یک چیزی می‌گویند. مگر من جانم را از سر راه پیدا کرده‌ام که به یک چیزی اینطوری اعتراض کنم.

پرستویی ادامه داد: اعتراض راه‌های مختلفی دارد. خیلی از کسانی که برای گرفتن گرین کارت آمریکا اقدام کرده‌اند و شاید دلشان نخواهد اسمشان را بیاورم، می‌گویند این فرم را امضا کن. شما یکی از کسانی هستی که باید تایید کنی. گفتم خوش به حال من. پس من چقدر راحت می‌توانم بروم و بیایم. همیشه وقتی خارج از کشور رفتم هفته اولش برایم جاذبه دارد. بعدش می‌شوم مثل پیرمردهای بازنشسته‌ای که جمعه تو کوچه می‌نشینند و به بقیه گیر می‌دهند. من متعلق به این آب و خاک هستم و با خاک انداز هم نمی‌توانند من را بیرون کنند. این مملکت متعلق به من است و اگر جایی نظر می‌دهم احساس مسئولیت می‌کنم. من ۵۰ سال از عمرم را در این راه گذاشته ام. زبان کسانی شده ام که نمی‌توانند چیزی بگویند. من مشکلات را می‌گویم اما دخالت نمی‌کنم. وظیفه‌ام این است که عنوان کنم.

حالا حالاها باید بدویم تا به تختی برسیم

بازیگر «بید مجنون» گفت: روح ناصر عبدالهی شاد. ما ۲ آلبوم با هم کار کردیم اما جالب است بدانید هیچ وقت حضوری همدیگر را ندیدیم. شبیه هیچ کسی نبود و کارش خیلی خوب بود. او یکی از کسانی است که خیلی حرف و حدیث می‌شنود همانطور که من می‌شنوم. برای مثال می‌گویند این آقا هم دنبال کاندیدا شدن است و برای خودش دنبال فرصت می‌گردد. به خیلی از ورزشکاران گفته ام که سعی کنید یک تختی دیگر برای خودتان بسازید. غلامرضا تختی مدالش از خیلی از کشتی‌گیرهای فعلی ما کمتر بوده و یکبار هم به زلزله بوئین زهرا رفته است. مثل ما هر روز نمی‌رود. ولی با همان یکبار یک چیزی را در تاریخ به ثبت رساند که حالاحالاها باید بدویم تا به او برسیم و پهلوانی را از او یاد بگیریم. بدون تملق و چاپلوسی خیلی از ورزشکاران را دوست دارم و نگاهشان می‌کنم. کار من نگاه کردن است. از ۱۱ فروردین یک جورهایی در رکاب رسول خادم هستم. گاهی می‌گویند فلانی بازیگر معروفی است اما محبوب هم هست. یا می‌گویند فلان ورزشکار قهرمان اما پهلوان هست. عجیب روحیات پهلوانی را در رسول خادم دیده ام. همه چیزش سرجای خودش است.

وی در واکنش به انتقادات نسبت به فیلم اخیرش در سینما تاکید کرد: خوشحالم که با بازی در «مطرب» به جماعتی که کارشان و حرفه‌شان خوانندگی بود، ادای دین کردم. نوید محمدزاده را خیلی دوست دارم. امیدوارم در راهی که پیش گرفته همینطور با موفقیت‌های پی در پی به جلو برود. او بسیار جوان نازنین و برازنده‌ای برای هر جایزه‌ای که می‌گیرد، است.

پرستویی گفت: کانون پرورش فکری جایی است که من افتخار این را دارم که تربیت هنری ام را از آنجا شروع کردم. الان یک کمی پرت افتاده است اما عباس کیارستمی‌ها از آن بیرون آمد. رضا کیانیان از کسانی است که هم نسل من است و می‌دانم استخوان ترکانده، در این کار و وقت گذاشته و سال هاست از زمان تئاتر و دانشکده هنری زیبا تا به امروز کار کرده اند و کارهایشان هم ارزشمند و موثر بوده است.

وی در پاسخ به اینکه سیمرغ ها، لوح‌های تقدیرهای خود را در کجا نگهداری می‌کند، گفت: خدا آقای انتظامی را بیامرزد. قرار بود موزه‌ای راه بیاندازیم و آنها را در آنجا نگهداری کنیم و نشد. من رکورد دار سیمرغ گرفتن نیستم به اعتقاد من آدم‌هایی که لباسشان را به تن کردم صاحب این سیمرغ‌ها هستند. هر آدمی روی کره زمین بالاخره یک جوری فیتیله‌اش را می‌کشد و باید شبش را بگذراند. یکی کارتن خواب است و دیگری در پنت هاوس زندگی می‌کند. هر کسی یک جایی شبش تمام می‌شود اما همه به کارهایی که کرده اند، فکر می‌کنند. من به خاطر همین چیزها شب‌ها خواب ندارم. به این مسائل فکر می‌کنم. مادرم پایم را به خودش می‌بست و می‌گفت یه کمی بخواب. من او را خواب و پایم را باز می‌کردم و می‌رفتم. بیشترین زمانی که خوابیده ام ۳ یا ۴ ساعت بوده است. ساعتی که می‌خواهم بخوابم، موبایلم را در شارژ می‌گذارم و چشم‌هایم را می‌بندم تازه با خودم کار دارم. حساب و کتاب و جمع بندی می‌کنم.

پرستویی در پایان گفت: به خدا من از هیچ کس طلبکار نیستم و سعی کرده ام به کسی هم بدهکار نباشم. بدهکاری من زمانی است که احساس کنم کاری که انتخاب کردم، خوب نبوده است.

برچسب ها:

فرهنگ و هنر