گروه فرهنگ و هنر مشرق – پروتکلهای بهداشتی در ایام شیوع کرونا، باعث شد بسیاری از نشست ها و دیدارهای حوزه کتاب و نقد ادبیات با تعطیلی روبرو شوند. در همین فضا، راههای دیگری برای برگزاری این نشستها در فضای مجازی مهیا شد.
چندی پیش در ارتباط زندهای اینستاگرامی با محسن باقری، نویسنده و منتقدادبی درباره کتاب «نیم دانگِ پیونگ یانگ» نوشته رضا امیرخانی صحبت کردیم که متن کامل این گفتگو، پیش روی شماست.
میثم رشیدی مهرآبادی: آقای امیرخانی تا به حال سه سفرنامه نوشته، سفرنامه اول او، همان سفر سیستان و بلوچستان است؛ با نام «داستان سیستان». سفری که همراه رهبر انقلاب به سیستان و بلوچستان رفتند و وقایع نگاری آن سفر را به عهده داشتند؛ سفر بعدی سفری خانوادگی به افغانستان بود، که حاصلش کتاب «جانستان کابلستان» شد که بسیار خواندنی بود و بخشهای شیرینی داشت. سفرنامه سوم هم که حاصل دو تا سفر ایشان به کره جنوبی است و به قول خودشان ـ در گفتگویی که اخیراً با ایشان داشتند ـ گفتند به شیرینی جانستان کابلستان نیست، «نیم دانگِ پیونگ یانگ» است. اما به هر حال هدف آقای رضا امیرخانی از نوشتن این کتاب این بوده که فضای کره شمالی که تحت تاثیر بسیار شدید تحریمهاست را برای ما نشان بدهند.
نتیجه این هدف، کتابی شده که با اینکه در روزهای آخر سال و شروع قرنطینه منتشر شد، خیلیها این کتاب را در همان حال و هوا خریداری کردند و خواندند. ابتدا در مورد قیمت کتاب صحبت کنم، بعد برویم سراغ بحثهای اساسیتر. همان موقع که در فضای مجازی در مورد این کتاب صحبت میکردیم، خیلیها اعتراض میکردند که چرا اینقدر گران است. من در مورد قیمت، یک معیار نسبی ارائه کنم که بعد به نتیجه برسیم این کتاب خیلی هم گران نیست.
*قیمت «نیم دانگِ پیونگ یانگ» منصفانه است
الان منصفانهترین قیمتگذاری روی کتابها را ناشرانی انجام میدهند که تولیدات زیادی داشته و گردش مالی خوبی دارند. تعداد قابل توجهی از آنها در حوزه کتاب دفاع مقدس کار میکنند؛ مانند انتشارات شهید کاظمی یا ناشران دیگری مانند نشر یازهرا و نارگل. حتی انتشارات سوره مهر با اینکه ناشر دولتی است و هزینههای زیادی برای تولید کتابهایش صرف میشود، بر اساس یارانه کاغذ و چاپ و … مبنایشان صفحهای صد تومان است. این را در نظر داشته باشیم که قیمت منصفانه کتاب صد تومان است.
ناشرانی هستند که این قیمت را میشکانند و مثلا صفحه ای دویست تومان برای کتابهایشان قیمت میگذارند، ناشرانی سراغ دارم که صفحهای هزار تومان بر روی کتابهایشان قیمت میگذارند. حتی کتابی دیدم که صفحهای ۱۲۵۰ تومان قیمت خورده بود! خیلی محتوای خاص و ویژهای هم نداشت.
الان ناشرانی داریم که قیمت کتابهایشان صفحهای دویست تومان به بالاست، با اینکه پرفروش هم هستند و کتابهای زیادی هم تولید میکنند تا دویست تومان، سیصد تومان و حتی چهارصد و پانصد تومان هم قیمتگذاری میکنند. با این حسابکتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» که صفحهای «۱۴۵ تومان و چند ریال» قیمت خورده، به نظرم قیمت خیلی بالایی ندارد. اگر چه بِرند آقای امیرخانی و نشر افق باعث میشود مقداری کتاب را بیشتر از حد معمول قیمتگذاری کنند، یعنی ممکن است همان انتشارات افق هم کتابهای ارزانتری داشته باشد، اما این معیار اگر دستمان باشد که قیمت منصفانه الان صفحهای صد تومان است و این کتاب صفحهای ۱۴۵ تومان قیمت خورده، ذهنیتمان نسبت به قیمت آن تعدیل میشود، ضمن اینکه خواندن این کتاب به نظرم به اندازه یک تراول ۵۰ هزار تومانی میارزد.
*رضا امیرخانی هم اسمارت است هم اسمارتیز
باقری: اولین نکته اینکه، صحبتهایی که اینجا میگویم، بخشی از نقد و یادداشت مشترکی است که من و همکار و دوستم فردین آریش در حال تکمیل کردنش هستیم. یک بخشهایی از آن را انتخاب کردم، یعنی تمام چیزهایی که اینجا میگویم همهی مالکیت معنویاش مال من نیست، تقسیم میشود بین من و فردین آریش.
مسئله اول این است که چرا درباره کتاب رضا امیرخانی که میخواهیم صحبت کنیم لاجرم درباره خود نویسنده هم باید صحبت کنیم؟ این باید و چرایی بسیاری از اوقات درباره بسیاری از نویسندهها صدق نمیکند، بنا به ضرورت. اما درباره رضا امیرخانی اینگونه است. دلیلش این است که او «دابِل اِس» است. رضا امیرخانی هم اسمارت است هم اسمارتیز. Smarties برای مخاطبها و Smart برای منتقدها.
* رضا امیرخانی کوه یخ است
از این سطح که بگذریم، به نظرم اساسا رضا امیرخانی کوه یخ است. یعنی، چیزی که از رضا امیرخانی در کتابهایش میبینیم، با آن قاعدهی معروف کوه یخ، یک دهم است. اصلا شیوهی این نویسنده اینگونه است، و جالب اینکه همان یکدهم اینقدر برای مخاطبانش جذاب شده. خیلی وقتها، خیلی نویسندهها، پشت صحنهی زندگی و کارشان تقریباً اتفاق خاصِ گفتنی و نوشتنیای نمیافتد، تا آنجا که مجبور میشوند برای کتابشان چیزهایی را از اینطرف و آنطرف قرض بگیرند. یعنی سعی میکنند کتاب را اینطور پر کنند. جالب اینجاست که رضا امیرخانی یک بخش زیادی از آن نُهدهمی که دارد را، حتی در کتابش منتشر نمیکند، و مطمئن هستم اگر آنها را منتشر کند ـ که نمیکند و نباید هم بکند بر طبق استایلی که کار خودش دارد ـ بسیار بسیار جذابتر میتواند باشد؛ از جمله در مورد همین کتاب نیم دانگ.
* رضا امیرخانی «تاجر کلماتش» است!
رضا امیرخانی در هر کتابش به صورت مشخص، همین طور که دارد مینویسد، دارد یک «کاری» را انجام میدهد. حالا که در مورد قیمت کتاب گفتید، رضا امیرخانی خوشبختانه «تاجر کلماتش» است و این خیلی خوب است. و اصلا یکی از ویژگیهای یک نویسنده موفق همین است که بتواند کلماتش را بفروشد، علاوه بر درست بودنش، به این ماجرا باور دارد. یعنی شمارگان کتاب یک نویسنده مهم است، اینکه چند نفر کتاب را خوانده باشند مهم است، جز برای آن کسانی که خیلی شبهروشنفکرانه به این فکر میکنند که ما یکسری چیزهایی را نوشتیم، دیگران میخواهند بخوانند؛ میخواهند نخوانند! نویسندهی اصیل تاجر کلماتش است، باید بتواند کلماتش را بفروشد. این اتفاقا احترام به مخاطب است.
* مخاطب واقعی کتابهای امیرخانی ، هم بخشهایی از گاورمنت هستند، و هم مردم
رشیدی: سالهای پیش در مورد کتاب قیدار یا کتابهای قبل تر از آن، برای برخی دوستان کتابخوان، افتخار این بود که چاپ چندمِ کتاب آقای امیرخانی را خواندهاند. و آنهایی که در نمایشگاه چاپ اول را با امضای خودش میگرفتند، برایشان افتخاری بود. در مورد آن یک دهمی که گفتید از وجودش نمایش داده، خواستم بگویم که آقا رضا خودش دنبال این هست که کم نمایش بدهد یا ما کم میفهمیم؟
باقری: نه، به نظر من رضا امیرخانی دنبال این نیست که کم نمایش بدهد، «آن مقدارش» را برای انتشار در نظر میگیرد. نویسنده باید یک زیست فَربه و گُندهای داشته باشد تا اصلا بتواند بنویسد، و البته که قرار نیست هرآنچه در آن زیست اتفاق میافتد را بنویسد. و همه چگونگیها اتفاقا از دل زیست داشتن بیرون میآید. امیرخانی دارد کار میکند با کتابش. هم کار به معنای مانیوجاب و هم کار به معنای پروژه.
حواستان باشد رضا امیرخانی، جزو معدود نویسندهایی است ـ من کسی دیگری به ذهنم نمیرسد مگر آنکه [شما] بگویید ـ که مخاطب واقعی کتابهایش، یعنی کسی که پول میدهد و میخرد، هم بخشهایی از گاورمنت هستند، و هم مردم. در گاوِرمِنت منظورم خریدِ نفتی نیست، یعنی وقتی کتاب امیرخانی منتشر میشود آن آدمهایی که در گاورمنت هستند هم میروند و آن کتاب را میگیرند، و میخوانند. و هم مردم، و البته نیاز نیست درباره شهرت رضا امیرخانی صحبت شود.
* مسئلهی امیرخانی مطلقاً کره شمالی نیست!
حالا، چرا داریم در این وضعیت قرنطینگی راجع به کتاب رضا امیرخانی صحبت میکنیم؟ درباره خیلی از کتابها لزومی ندارد در این وضعیت صحبت کنیم. رضا امیرخانی رفته برای ما یک گزارش و روایت از «یک کشور کاملاً در قرنطینه» نوشته، برداشته و آورده. کاری که دارم میگویم انجام میدهد در این کتاب دقیقا همین است، مسئلهی امیرخانی به نظر من مطلقاً کره شمالی نیست، جالب است، مسئله او وضعیتیست که ما یعنی مردم و کشور ایران چندین سال است در آن قرار داریم. به نظرم حتی خیلی هم به دنبال شباهتها و تفاوتهایمان با کره شمالی نیست، مسئله این است که ما در چه وضعیتی بودهایم و الان در چه وضعیتی قرار گرفتهایم به لحاظ جهانی...
* امیرخانی روایت زنده و گسترده قرنطینه را از کره شمالی برایمان آورده
قرنطینه، کاری است که رضا امیرخانی رفته روایت زنده و گستردهاش را از کره شمالی برداشته و آورده، و با تحریم بسیار ربط دارد. شما زمانی که یک جایی را یک چیزی را قرنطینه میکنید، آن را در تحریم قرار میدهید، این تحریم حصاری درست میکند دور یک کشور، و نویسندهای مانند امیرخانی که مسئلهاش مسئلهی توسعه است. حتی نگاه کنید در توسعه فردی هم دارد این کار را انجام میدهد، یعنی میتواند کتابش را بفروشد، به نظر من صد تومان هم بزند کتابش میفروشد، در این وضعیت از همان ابتدا یک مقداری برگردیم و ببینیم امیرخانی از همان اول کار چه اَکتی دارد انجام میدهد؟ در وضعیتی که ما داریم میرویم وارد قرنطینه میشویم، میآید از آن صفی که احتمالاً قرار است برای کتابش شکل بگیرد، صرف نظر میکند. مهم است. اگر یک موضوع دیگری بود کتابش و ربطی به این ماجرای ما نمیتوانست داشته باشد، آنوقت این مسئله ابدا مهم نبود.
هم از این صف دارد صرف نظر میکند هم از سرعت و ریتم فیزیکالِ خریده شدن کتابش دارد صرف نظر میکند، به نفع چی؟ آیا فقط به طور کلی میتوانیم بگوییم یک کار انسان دوستانه انجام داده؟ نه؛ به نفع مسئلهاش.
رشیدی: درست است که حرفهای شما جالب و دلنشین است، اما پروسه تولید کتاب و ویرایش و کسب مجوز و حتی چاپ برای قبل از این دوران است. به نظرم کار صحافی کتاب احتمالاً با اوایل بحث کرونا همزمان بوده.
* امیرخانی «تحریم» را «قرنطینه» میفهمد
باقری: من میگویم میتوانست دیرتر منتشرش کند، نمیگویم چرا زودتر منتشرش نکرد.
رشیدی: به هر حال این خوابیدن کتاب در انبار هم خیلی به نفع ناشر نیست. اما نکته دیگر اینکه آن صفی که قرار بود در فروشگاه افق یا یک کتاب فروشی در خیابان انقلاب شکل بگیرد، الان در فضای مجازی به نظرم شکل گرفته، یعنی شما اگر پُستها و استوریهای مرتبط با کتاب را ببینید، مشاهده می کنید تعدادش نسبت به زمان انتشار کتاب خیلی بالاست.
باقری: نکته امیرخانی به نظر من این صف نیست که باشد یا نباشد، نگاه کنید شما رفتید تو قرنطینه کتاب امیرخانی را الان دارید؛ نکته من الان دقیقا این است که «در قرنطینه میتوانید درباره قرنطینه بخوانید.» نمیگویم هم که نشسته دربارهی قرنطینه نوشته، میخواهم بگویم امیرخانی «تحریم» را «قرنطینه» میفهمد.
رشیدی: به یک معنایی...
باقری: نه نه، به همان معنا، به یک معنایی! نیست.
رشیدی: تحریم یک قرنطینه اجباری است، اما ما الان در یک قرنطینه اختیاری هستیم.
باقری: نه، شما میترسید از خانهتان بروید بیرون. شما را میگویم یعنی جماعت را دارم میگویم.
رشیدی: نه نگاه کنید، این ترس تازه کمکم دارد شکل میگیرد، الان هنوز هم نمیتوانیم بگوییم همه میترسند. اما تحریم واقعاً ناخواسته است، خصوصاً تحریمی که در این کتاب در مورد آن صحبت میشود. البته نسبتهای مشترک زیادی هم دارند، و این هم باعث شده که خواندن این کتاب در این فضای ذهنی و این فضای امروز ما بیشتر بچسبد. ولی واقعاً تصور کسی در روزهای اول آمدن این ویروس و بحث قرنطینه شدن، واقعا اینطور نبود. یعنی تصور ما از قرنطینه شدن حداقل در کشورمان اینطور نیست.
باقری: تصور شما با تصور امیرخانی فرق میکند. این هم در نظر بگیرید.
امیرخانی برای آن مسئله وقتی دارد مینویسد، حتی در آنجا، وقتی اینجا دارد کتابش را مینویسد، پیگیر مسئلهاش است، کسی که توسعه و پیشرفت واقعی برایش مهم است، دارد همزمان برای آن قرنطینه راهحل پیدا میکند، در اصل برای قرنطینهی ما، یعنی همین تحریمی که شدهایم. یک راه حل مراوده است. مراوده و مبادله. و آن مثال معروفی که میگوید هر کدام با سه تا خارجی [همصنف و همشغل] دوست و رفیق شوند. بخشی از راه حلش[در یکدهم] چیست؟
به عنوان یک نویسنده میگوید نویسندهها و اهالی فرهنگ و کالچر، در وضعیت تحریمی که یک بخشی از جهان با سردستگی اِمریکا ما را در تحریم و قرنطینه گذاشته، میگوید این کالچر باید بیاید و پشتِ پولتیک و سیاست قرار بگیرد و در صفحه ۸۴، ۸۵ و ۸۶ راجع به حوزهی نوروز صحبت میکند، و هم اینکه میگوید ما چگونه میتوانیم تحریم را دور نزنیم بلکه حذفش کنیم. وقتی که با کالچرِ زبان فارسی و اشتراکاتی که داریم با کشورهای اطرافمان، بر مبنای فرهنگ نزدیک به همی که داریم، بیاییم اینجا را اتحادیه درست کنیم ـ کلمه اتحادیه را من میگویم ـ آن موقع اتحادیهمتحادیههای دوردست علیه ما و اینطور چیزهای دیگر بیمعنی و بیکارکرد میشوند.
یک نکتهی خیلی خیلی جالبتر، زمانی که دارد آنجا به حل مسئله فکر میکند، یک شخصیت واقعی آنجا دارد ـ اگر اشتباه نکنم ـ به نام مهدی صولی. که در راستای طرح مسئلهاش و برای حل مسئلهاش، مهدی صولی را دارد..
رشیدی: او یک سیاستمدار اقتصاددان است.
باقری: مهدی صولی را دارد پیشنهاد میدهد برای وزیر امور خارجه بودن. به این میگویند پرموت دقیق واقعی. تصویرش کجاست؟ تصویرش آنجاست که پای میز نشستند. برای همین میگویم مخاطب واقعی امیرخانی هم مردم و هم بخشهایی از گاورمنت هستند. مطمئن باشید گوش میکنند، حداقل میشنوند. اگر نویسنده دیگری بخواهد برای پولتیک پیشنهاد بدهد، اصلا میگویند چه میگویی…
* امیرخانی تیر آخر را زده است
رشیدی: آقای امیرخانی با نوشتن این کتاب یک خطر بزرگ هم کرده، حداقل در دایره سفرنامهنویسیهایش؛ و آن هم اینکه دیگر کجا میتواند برود جذابتر و سؤال برانگیزتر از کره شمالی که دربارهاش کتاب بنویسد! آقای امیرخانی تیر آخر را زد، یعنی درباره چیزی نوشته و در مورد سفری نوشته که خیلی از ما، قریب به اتفاق نمیتوانیم به این سفر برویم و این، امکان خیلی ویژه است. البته نوشتههایش در مورد مثلا سفر به فلان خیابان تهران هم خواندنی میشود، اما چون ایشان خیلی «خاص» کار میکند و میخواهد سوژههایش ناب باشد، دیگر فکر میکنم سفر به کشوری به این نابی و ویژگی نخواهد بود که رضا امیرخانی برود و سفرنامهاش را بنویسد.
*امیرخانی می تواند سفر به استانبول را بنویسد
باقری: من حدسم این است، جذابترین چیزی که میتواند بنویسد، استانبول است. رضا امیرخانی کشورهای اطراف برایش خیلی مهمتر هستند. چون با کشورهای اطراف میخواهد یک کاری بکند. استانبول به نظرم خیلی جذابتر است، حتی از پاریس. تجارت و مراوده و مبادله واقعی ما با استانبول خیلی شدنیتر و معنادارتر از تجارت و مراوده و مبادله با پاریس است.
*«نفحاتِ نفت» اوج جستارنویسی و درک واقعیتِ رضا امیرخانی است
درباره قرنطینه نکته مهم در کره شمالی این است که سوژه در آنجا از دست میرود، یعنی «انسان» در آنجا از دست میرود… مینویسد: سمت هر انسانی که میرفتیم ما را بیگانه میفهمید و از ما رو میگرفت و… تصاویر دیگر. باید ببینیم نویسندههای دیگر در این وضعیت کروناییِ داخل برای اینکه سوژه از دست نرود و از بین نرود چه پیشنهادی میتوانند داشته باشند؟ چه چیزی را آوردند به عنوان پیشنهاد؟ رضا امیرخانی به نظر من، برای یک مسئلهی بسیار مُتعیِّن؛ در این وضعیت قرنطینه ما بخاطر ویروس، یک چیزی داشته، نوشته و آورده. حالا ما در این وضعیت بیاییم راجع به کتابهای بیربط دیگر صحبت کنیم. به نظر من رضا امیرخانی اگر میخواهیم یک کتاب مکمل ازش معرفی کنیم، «نفحات نفت» است. «نفحاتِ نفت» اوج جستارنویسی و درک واقعیتِ رضا امیرخانی است و ممکن نیست کسی آن را بخواند و واقعا ازش لذت نبرد؛ امکان ندارد. نفحات نفت ششدانگ است.