کسی در امریکا دنبال اصلاحات نیست

به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

امریکا برای انتخابات ریاست جمهوری در چند ماه آینده چالش‌هایی علیه خود فراهم آورده است؛ چالش‌هایی که معمولاً امریکا نمونه آن‌ها را برای کشورهای مستقل یا غیروابسته به امریکا ایجاد می‌کند و با انواع انقلاب‌های رنگی، کودتا و روش‌های متفاوت دیگر، حکومت‌ها را سرنگون و وابستگان خود را به قدرت می‌رساند. این بار، اما امریکا از همین نقشه‌ها برای خود تدارک دیده است! با این حال این پرسش جدی است که آیا در امریکا کسی دنبال اصلاحات و تغییر است یا نه.

چالش اول «احتمال تقلب گسترده» در این انتخابات است که ترامپ، یعنی مجری انتخابات مدعی آن است: «در انتخاباتی که من در دوران ریاست جمهوری‌ام برگزار می‌کنم، قرار است با میلیون‌ها رأی تقلبی که دولت‌های خارجی چاپ می‌کنند، مرا شکست دهند. این رسوایی بزرگ عصر ما خواهد بود.» تقلبی نامیدن انتخابات، چالشی بزرگ خواهد بود که نمی‌توان نتیجه آن را یک‌شبه جمع‌وجور کرد. از همین حالا ترامپ بنا دارد انتخاباتی را که خود پیروز آن نباشد، تقلبی بداند و در آن صورت یا از قدرت کنار نمی‌رود یا با زور کنار می‌رود که هر دو چالشی جدی برای امریکا خواهد بود.

چالش بعدی «توصیف امریکای وحشتناک پس از انتخابات» است. ترامپ گفته: «اگر بایدن انتخاب شود، سراسر امریکا شورش و مثل مینیاپولیس می‌شود» حتی نگفته «اگر بایدن با تقلب انتخاب شد». در واقع انتخاب بایدن را در یک روند سالم هم موجب شورش می‌داند! خب! چه کسی شورش می‌کند؟ آن اکثریتی که به بایدن رأی داده‌اند؟ حتماً نه. بلکه لابد بخشی از آن اقلیت که حوصله شورش دارند با رهبریت رئیس‌جمهور مستقر!

از آن سو دو «جان» دیگر هم بدجوری به جان انتخابات امریکا افتاده‌اند. «جان کری» دموکرات و «جان بولتون» جمهوریخواه نشان داده‌اند احزاب و مردم امریکا آمادگی ندارند زیر بار هر نتیجه‌ای از انتخابات بروند. کری گفته «اگر ترامپ در انتخابات پیروز شود، امریکا انقلاب می‌شود» و بولتون گفته «اگر ترامپ انتخاب شود، امریکا در منجلاب فرو می‌رود.»‌

جو بایدن، رقیب انتخاباتی ترامپ و هیلاری کلینتون و بسیاری دیگر از شخصیت‌های سیاسی امریکا نیز مواجهه با نتیجه انتخابات امریکا را با سخنان خود به چالشی بزرگ برای امریکا بدل کرده‌اند.

این شرایط در امریکا از نظر برخی نظریه‌پردازان امریکایی یک مسئله ریشه‌ای است و به نظر نمی‌رسد با برگزاری انتخابات و گذشت مدتی از آن سامان یابد. فردی مثل چامسکی، فیلسوف پرآوازه امریکایی، از آن جمله است. در مقابل برخی نظریه‌پردازان فلسفه سیاسی در امریکا قبلاً گفته‌اند که لیبرال دموکراسی آنچنان پایه منطقی و سیاسی محکم و پایداری دارد که هرگونه چالش درون خود را مثل یک زخم، پانسمان و ترمیم کرده و از آن عبور می‌کند. برخی دیگر از فیلسوفان سیاسی نیز معتقدند «در جوامع دموکراتیک، بزرگ‌ترین انقلاب‌ها به اصلاح می‌انجامد، بر خلاف نظام‌های استبدادی که کوچک‌ترین اصلاح نیز به انقلاب مبدل می‌شود.»

با فرض پذیرش این دیدگاه‌ها باید انتظار داشت شرایط کنونی امریکا که بی‌شباهت به یک انقلاب نیست، منجر به اصلاحاتی شود، یعنی پایین کشیدن مجسمه رؤسای جمهور سابق که برخی از ایشان مثل رهبران دینی در میان مردم امریکا مقدس شمرده می‌شدند، باید منجر به اصلاح نظام امریکا بر مبنای نفی هرگونه نژادپرستی و فاصله طبقاتی و تبعیض و فقر شود.

اما شرایط امروزه امریکا اعم از نوع واکنش سیاستمداران و مردم نشان می‌دهد که «هیچ‌کس دنبال اصلاحات نیست، نه سیاستمداران و حاکمان و نه حتی مردم!» اگر سیاستمداری در امریکا بپذیرد که تفاوت ثروت یک درصدی‌ها با ۹۹‌درصدی‌ها معلول نظام اقتصادی و سیاسی امریکا است، باید در جهت اصلاح آن گام بردارد، نه اینکه نئولیبرالیسم که از دولت می‌خواهد به نفع رقابت بیشتر و به نفع سرمایه‌داری و در واقع به نفع آن یک درصد ابرسرمایه‌دار در اقتصاد دخالت کند، جایگزین لیبرالیسم شود.

مردم امریکا نیز در تصویری که بسیاری از اندیشمندان امریکا ارائه می‌دهند، شورش و اعتراض‌شان، نه از جنس مطالبه برابری سوسیالیستی است و نه از جنس مطالبه امکان فرصت‌های برابر اقتصادی که مانیفست خود نظام امریکاست، بلکه عموم مردم در اعتراض‌ها خشم خودشان را از اینکه «چرا نتوانسته‌اند مانند ثروتمندان باشند»، بروز می‌دهند و شورش‌ها در امریکا نشانه‌ای از «عدالتخواهی و تغییر» نیست. سندرز چپگرا، شعار «تغییر» اوباما را به تمسخر می‌گیرد و معتقد است تغییری در امریکا ایجاد نشد و خود شعار جدید تغییر می‌دهد، اما جامعه سیاسی امریکا او را حذف می‌کند.

به این ترتیب آیا باید منتظر ایجاد اصلاحات اساسی در امریکا شد یا پذیرفت امریکا اصلاح‌شدنی نیست، چون عاملی برای اصلاحات وجود ندارد؟!

برچسب ها:

جهان