روایت «حسن روحانی» از سختی‌ اجاره خانه در تهران

به گزارش مشرق، حسن روحانی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره سختی‌های اجاره‌نشینی در تهران می‌گوید: مراسم‌ ازدواج‌ در ۱۵ شهریور ۱۳۴۸ برگزار شد که‌ پایان‌ دوره‌ تجرد و شروع‌ زندگی‌ خانوادگی‌ و شرایط‌ جدیدی‌ در زندگی‌ من‌ بود. یکی‌ دو روز پس‌ از مراسم‌ ازدواج‌، نتایج‌ کنکور دانشگاه‌ تهران‌ اعلام‌ شد و یکی‌ از اقوام‌، روزنامه‌ عصر (اطلاعات‌) را برایم‌ آورد که‌ نام‌ من‌ هم‌ در میان‌ قبول‌شدگان‌ بود، خوشحال‌ شدم‌ که‌ در رشته‌ای‌ که‌ انتخاب‌ اوّلم‌ بود، یعنی‌ حقوق قضایی‌ قبول‌ شده‌ بودم‌.

بیست‌ تومان‌ هم‌ به‌عنوان‌ شیرینی‌ قبولی‌ به‌ آورنده‌ی‌ روزنامه‌ دادم‌. در آن‌ زمان‌ بیست‌ تومان‌ شیرینی‌ خوبی‌ بود. در اواخر شهریور ماه‌ برای‌ شروع‌ درس‌ حوزه‌ به‌ قم‌ رفتم‌ و سپس‌ در اوایل‌ مهرماه‌ برای‌ ثبت‌نام‌ در دانشگاه‌ از قم‌ به‌ تهران‌ آمدم‌، ولی‌ به‌ ناچار همسرم‌ در سرخه‌ در خانه‌ی‌ پدرم‌ سکونت‌ داشت‌. پس‌ از نام‌نویسی‌ در دانشگاه‌، ابتدا به‌ فکر اقامت‌ در تهران‌ بودم‌. اما پس‌ از مراجعه‌ به‌ چند بنگاه‌ دریافتم‌ پرداخت‌ هزینه‌ اجاره‌خانه‌ در تهران‌ با درآمد من‌ سازگار نیست‌ و بهتر است‌ محل‌ سکونت‌ من‌ قم‌ باشد و بین‌ تهران‌ و قم‌ در رفت‌ و آمد باشم‌. از این‌ رو به‌ سرخه‌ رفتم‌ و از همسرم‌ خواستم‌ حداقل‌ برای‌ چند ماه‌ در خانه‌ی‌ پدرم‌ بماند و خود به‌ تهران‌ بازگشتم‌.

در تهران‌ به‌ چند مدرسه‌ مانند مدرسه‌ی‌ مروی‌ و صدر سر زدم‌ و در نهایت‌ توانستم‌ حجره‌ای‌ در مدرسه‌ی‌ صدر که‌ در جنب‌ مسجد شاه‌ (مسجد امام‌ فعلی‌) بود، بگیرم‌ تا در شب‌هایی‌ که‌ در تهران‌ به‌ سر می‌برم‌، جایی‌ برای‌ اقامت‌ داشته‌ باشم‌. در قم‌ هم‌ که‌ از حجره‌ی‌ خودم‌ در مدرسه‌ مهدیه‌ استفاده‌ می‌کردم‌.

 پس‌ از چند هفته‌، ماه‌ رمضان‌ فرا رسید  و مانند سال‌ پیش‌ که‌ برای‌ سخنرانی‌ به‌ گرگان‌ دعوت‌ شده‌ بودم‌، آن‌ سال‌ هم‌ برای‌ سخنرانی‌ عازم‌ آن‌ شهر شدم‌...پس‌ از ماه‌ رمضان‌ به‌ تهران‌ بازگشتم‌ و به‌ این‌ فکر افتادم‌ که‌ در قم‌، اتاقی‌ اجاره‌ و خانواده‌ را بدانجا منتقل‌ کنم‌ و خودم‌ نیز همچنان‌ بین‌ قم‌ و تهران‌ رفت‌ و آمد نمایم‌.

دایی‌ من‌ که‌ دایی‌ همسرم‌ نیز بود و با همسرش‌ هر دو معلم‌ مدرسه‌ بودند، در منطقه‌ سه‌ راه‌ سلیمانیه‌ واقع‌ در خیابان‌ نیروی‌ هوایی‌ (خیابان‌ پیروزی‌ فعلی‌)، خانه‌ای‌ را در خیابانی‌ به‌ نام‌ غضایری‌ اجاره‌ کرده‌ بودند. یک‌ روز که‌ برای‌ دیدن‌ دایی‌ام‌ به‌ خانه‌ او رفته‌ بودم‌، دیدم‌ خانه‌ ایشان‌ دارای‌ دو طبقه‌ است‌ و گرچه‌ هر دو طبقه‌ مورد نیاز آن‌ها بود، ولی‌ در پشت‌بام‌، کنار خرپشته‌ اتاق کوچکی‌ (سه‌ در سه‌) وجود دارد که‌ خالی‌ است‌. شب‌ که‌ کنار هم‌ نشسته‌ بودیم‌، دایی‌ام‌ پیشنهاد کرد و گفت‌: اگر بخواهی‌ به‌ خانه‌ ما بیایی‌، می‌توانی‌ در اتاق کنار خرپشته‌ سکونت‌ کنی‌. گرچه‌ این‌ اتاق در حقیقت‌ فقط‌ یک‌ انباری‌ کوچک‌ نه‌متری‌ بود، ولی‌ با شرایطی‌ که‌ داشتم‌، برایم‌ مناسب‌ بود. درباره‌ اجاره‌ بها با دایی‌ام‌ صحبت‌ کردم‌ و معلوم‌ شد که‌ ایشان‌ برای‌ آن‌ منزل‌ مبلغی‌ حدود چهارصد تومان‌ در ماه‌ اجاره‌ می‌دهد و برای‌ اجاره‌ اتاق مزبور پیشنهاد صد تومان‌ اجاره‌ کرد که‌ البته‌ پول‌ آب‌، برق و تلفن‌ هم‌ برعهده‌ ایشان‌ باشد و من‌ مبلغی‌ بابت‌ آن‌ها پرداخت‌ نکنم‌.

در مجموع‌، دیدم‌ مکان‌ مناسبی‌ است‌؛ زیرا بعید بود بتوانم‌ اتاقی‌ را با اجاره‌ ماهی‌ صد تومان‌ پیدا کنم‌ و مهم‌تر آنکه‌ در خانه‌ دایی‌ زندگی‌ می‌کردم‌ که‌ محرم‌ همسرم‌ بود و شب‌هایی‌ که‌ مجبور بودم‌ در قم‌ بمانم‌، خیالم‌ راحت‌ بود و از این‌ نظر مشکلی‌ نداشتم‌. در پاگرد پله‌ جنب‌ پشت‌بام‌ نیز محلی‌ به‌ مساحت‌ یک‌ متر و نیم‌ وجود داشت‌ که‌ می‌شد از آن‌ به‌ عنوان‌ آشپزخانه‌ استفاده‌ کرد. همچنین‌ در پشت‌بام‌ یک‌ شیر آب‌ بود که‌ از آن‌ هم‌ می‌شد برای‌ شستشو استفاده‌ کرد. با توجه‌ به‌ همه‌ موارد، اتاق را اجاره‌ کردم‌ و از زمستان‌ آن‌ سال‌ با خانواده‌ام‌ در آنجا اقامت‌ نمودیم‌. سکونت‌ در خانه‌ مزبور و حضور اجباری‌ در کلاس‌های‌ دانشگاه ‌ـ چون‌ مدیریت‌ دانشگاه‌ برای‌ حضور و غیاب‌ در کلاس‌ها سختگیری‌ می‌کردـ باعث‌ شد که‌ به‌ تدریج‌ کمتر به‌ قم‌ تردد کنم‌ و سرانجام‌ در سال‌ ۱۳۴۹ قم‌ را ترک‌ کردم‌.

برچسب ها:

سیاسی