چرا شهید بهشتی هیچ‌گاه پاسخ توهین‌ها و تهمت‌ها را نداد؟

به گزارش مشرق، این مصاحبه که چند سالی پیش از رحلت یاور صدیق امام انجام شد امروز و در سالروز فاجعه 7 تیر و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یارانش و پس از گذشت 7 سال از رحلت استاد پرورش خواندنی‌تر از همیشه است.

بیشتر بخوانید:

صوت/ بازخوانی فرازی از وصیت‌نامه شهید بهشتی توسط میثم مطیعی

ماجرای ترور شهید بهشتی روی صحنه می‌رود

 اجازه بدهید برای نخستن سوال به پیش از حادثه هفتم تیر برگردیم. زمانی که حزب جمهوری اسلامی تاسیس شد. این سوال مطرح است که شهید بهشتی و همراهانش با چه نیتی به سراغ تشکیل این حزب رفتند؟

استاد پرورش: مرحوم بهشتی بالاخره شخصیتی بودند که از نظر تشکیلاتی خیلی به کنار هم بودن جمعیت‌ها توجه داشتند و بتوانند به مقاصد انقلاب پاسخ بگویند و معتقد بودند این پاسخگویی هم وقتی انجام می‌شود که افراد در کنار هم باشند و بتوانند که در خدمت اهداف مقدس انقلاب اسلامی قرار گیرند، با توجه به این روحیه مرحوم بهشتی ایشان معتقد بودند که این حالت دوستی و محبت در یک تشکیلات به وجود می‌آید و در همان روزهای نخستین پیروزی انقلاب هم با تعدادی از عزیزان صحبت کردند و حدود 30 نفر را انتخاب کردند که این 30 نفر به عنوان شورای مرکزی حزب باشند و این 30 نفر هم با توجه و به نسبت علاقه‌ای که به شهید بهشتی داشتند آماده شدند و این جلسات حزب تشکیل شد و در خود شورای مرکزی هم جلساتی تشکیل گردید و بعد هم هیئت رئیسه‌ای انتخاب شد که خود مرحوم شهید بهشتی به عنوان شخصیتی که باید گرداننده باشد به عنوان رئیس و افراد دیگری هم به عنوان نایب رئیس و منشی انتخاب شدند.

هسته اولیه حزب را چه کسانی تشکیل می‌داند؟

استاد پرورش: به طور دقیق هسته اولیه یادم نیست؛ آقای بهشتی که رئیس بودند و آقای خامنه‌ای هم نایب رئیس بودند و ظاهراً آقای هاشمی هم نایب رئیس دوم و منشی‌ها را هم به یاد ندارم. هسته مرکزی تشکیل شد و جلسات در خدمت آقای شهید بهشتی برگزار می‌شد و بیشتر هم به دنبال این بودند که به مسائل انقلاب توجه بیشتری بکنند و اشکالات بیشتری که پیش می‌آمد را مورد بحث قرار می‌دادند در واقع جلسات راهگشایی بود که خیلی از آن کار برمی‌آمد.

اگر بخواهید از آرمان شهید بهشتی برای تاسیس حزب بگویید به چه نکاتی می‌توانید اشاره کنید؟

استاد پرورش: آرمان؛ خب طبیعی بود که آقای بهشتی از همان روز نخست معتقد بودند که باید یک تشکیلاتی به وجود آید و در این زمینه افراد با هم همفکری و هم‌گامی کنند و بتوانند مشکلاتی که سر راه قرار می‌گیرد به صورت دسته جمعی این مشکلات را برطرف کند. این آرمان بلندی بود که ایشان داشت.

نظر امام خمینی (ره) درباره حزب و فعالیت آن چگونه بود؟

استاد پرورش: نظر امام راجع به حزب این نبود که یک جمعیتی را که نمی‌شناختند به عنوان حزب، گروه و دسته تایید کنند از آنجایی که امام این 3 بزرگوار را می‌شناختند و اگر نیاز مالی و مادی هم داشتند اینها با امام در میان می‌گذاشتند و امام می‌گفتند من کلیت حزب را نمی‌توانم تایید کنم، اما شما را قبول دارم و هر کاری که از دستم بر آید آمادگی دارم. البته خب خیلی از افراد دیگر را هم شناختند مثل آقای عسگراولادی که عضو شورا بودند ولی در حقیقت باز توجه به این 3 نفر داشتند و می‌گفتند کمک‌هایی که می‌کنم به اعتبار این است که شما اهمیت حزب را بازگو می‌کنید از این جهت تایید می‌کنم.

با تشکیل حزب و آغاز فعالیت آن تفکرات افراد حاضر در حزب مهم جلوه می‌کند. به عقیده شما تفکرات افراد شبیه هم بود یا تفکرات متفاوت از هم وجود داشت؟

استاد پرورش: تقریباً یک مقداری از تشکیل نخستین روزهای حزب که گذشت، طبیعی است که در شورای مرکزی افرادی که بودند همه نمی‌توانستند با هم یکسان فکر کنند. البته حُسنی که داشت همگی نسبت به آقای بهشتی و شخصیت‌های دیگر مثل آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی یکسان فکر می‌کردند و مورد احترام همگان بودند اما طبیعی بود که عده‌ای در بعضی از مسائل و مصادیق اختلافاتی داشتند.

نوع برخورد شهید بهشتی با اینگونه اختلافات چگونه بود؟

استاد پرورش: شهید بهشتی کوشش می‌کردند که افراد در شورای مرکزی حرفشان را بزنند و اگر قرار بود که بخواهند مثلاً خیلی محکم و با حالت اینکه افراد تابع باشند و صحبت نکنند این حرکت حزبی ایجاد نمی‌شد و افراد اشکالات و انتقادتشان را می‌گفتند. منتهی همان‌طور که گفتم خود آقای بهشتی به این خاطر که مورد احترام همگان بودند مورد قبول خیلی‌ها واقع می‌شد، اما خب عده‌ای واقعاً مخالف بودند. مثلاً مرحوم شهید آیت در شورای مرکزی با میرحسین موسوی اختلاف دیدگاهی خیلی داشتند و لذا گاهی آیت یک مطالبی راجع به میرحسین موسوی می‌گفت، گاهی دوستان میرحسین موسوی مطالبی راجع به آیت می‌گفتند و ما می‌گفتیم اینها به همدیگر شلیک می‌کردند اما خب به هر جهت مرحوم بهشتی مورد احترام همگان بودند اما آنها دیدگاه‌هایشان اختلاف داشت.

شهید بهشتی اجازه این تضارب آرا را می‌دادند؟

استاد پرورش: بله، آقای بهشتی قهرمان همین تفکر بود که اگر افراد اندیشه‌های مختلف با هم دارند دیدگاه‌های گوناگون دارند اینها آزادانه مطالبشان را بگویند اما باز هم توصیه می‌کردند در حین صحبت مطالبشان را در چارچوب مسائل اخلاقی و انسانی مطرح کنید ولو اختلافی هم اگر دارید در چارچوب مسائل اخلاقی مطرح کنید. از این جهت آقای بهشتی خیلی توجه داشتند و سعی می‌کردند این مسائل در پایگاه اخلاقی مطرح شود.

اگر مواضعی از حزب می‌خواست اعلام بشود آقای بهشتی خودشان اعلام می‌کردند یا اجازه می‌دادند جمع نظر دهد به کدام نظر غالب می‌شد؛ نظر جمع یا نظر خودشان؟

یک وقت مثلاً کسی می‌آمد و با ایشان صحبتی می‌کرد و جواب می‌دادند، نظر شخصی خودشان را می‌گفتند اما زمانی که دیدگاه مجموعه را می‌خواستند بازگو کنند با افراد صحبت می‌کردند، نظرها را می‌گرفتند و باتوجه به نظرات جمع‌بندی می‌کردند.

اگر نظر خودشان هم موافق جمع نبود هیچ‌گونه اعمال نظری در این زمینه نمی‌کردند، می‌گفتند نظر جمع این است و اگر هم نظری داشتند می‌گفتند نظر من هم این است.

شهید بهشتی مورد توجه رسانه‌ها و بسیاری افراد قرار داشت. آیا بحث حزب جمهوری شهید بهشتی باعث شد که شهید بهشتی هم مورد تهمت و هم مورد تمرکز جریان‌ها قرار بگیرد یا بسته به شخصیت خود ایشان بود؟

استاد پرورش: عرض کردم، آقای بهشتی این تفکر را داشتند که افراد جمع بشوند با هم و تشکیلاتی سیاسی باشد که بعضی از مسائل را پیگیری کنند، این تفکر آقای بهشتی بود و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی من با ایشان ارتباط داشتم و گاهی در اصفهان به منزلشان می‌رفتم مسائلی مطرح می‌شد و ایشان تفضل داشتند یعنی از دیرباز که در خدمت‌شان بودم. همه افراد معتقد بود که آقای بهشتی، فردی تشکیلاتی و علاقمند هستند که جریانات بر اساس تشکیلات به وجود آید.

آشنایی شما با دکتر بهشتی به چه زمانی برمی‌گردد؟

استاد پرورش: تقریباً از دوران نوجوانی خدمتشان می‌رسیدم چون آقای بهشتی از همان دوران و سال‌های اول که می‌آمدند علاقه داشتند جوان‌ها و نوجوان‌ها را جمع کنند و آنها را در مسجد سرجوی شاه که بعدها اسمش مسجد حاج‌ابوالحسن شد دور هم جمع می‌کردند و به اعتبار همین آشنایی اینها به این مساله خیلی علاقه‌مند بودند و خود من هم خیلی در جلسات شرکت می‌کردم و مورد علاقه‌ام بود جلسات. بله ایشان به خاطر ارتباطی که داشتم و محفوظات قرآنی من محبت می‌کردند و تشویق می‌کردند، از همان روزهای نخستین بود که در همان مسجد سرجوی شاه پاتوقی بود که بچه‌ها جمع می‌شدند و آقای بهشتی صحبت می‌کرد، لذا عرض می‌شود که آشنایی من از همان روزهای نخستین بود و بعدها که دوران جوانی بود خود آقای بهشتی که چهارشنبه شب‌ها تهران جلسه داشتند، در آن جلسات خود من خدمت‌شان می‌رسیدم، گاهی می‌رفتم تهران و خدمت‌شان بودم لذا ارتباط ماقبل از انقلاب یک ارتباط تنگاتنگی بود.

همیشه این سوال مطرح است چرا شهید بهشتی مورد هجمه انواع شایعات قرار داشت؟ حتی اگر حزب نیز تشکیل نمی‌شد باز هم ایشان مورد این هجمه‌ها قرار می‌گرفت؟

استاد پرورش: بله، اول کار که هجمه و حمله‌ای نبود؛ منافقین از اوایل پیروزی انقلاب متوجه شدند که شخصیت ایشان، شخصیتی است کاری مخصوصاً در مجلس خبرگان.

خود من هم در خبرگان قانون اساسی بودم. اگر آقای بهشتی نبودند قانون اساسی هم به آن صورت تصویب نمی‌شد، اما وقتی خبرگان تشکیل شد. از همان روزهای نخستین همه مدیریت ایشان را متوجه شدند. آقای منتظری رئیس بود اما قدرت اداره کردن نداشت و گاهی هم جلسات به هم ریخت. یعنی قاعدتاً قدرت جمع کردن نداشت. گاهی هم در جلسات مختلف که به آن کمیسیون‌های مشترک می‌گفتند جمع می‌شدند،‌ توان اینکه دیدگاه‌های مختلف را بتواند جمع کند وجود نداشت. لذا برای اینکه همه متوجه شدند که آقای منتظری اهل اداره کردن جلسه نیست و آقای بهشتی هم آن زمان معاون بودند ولی بعضی از دوستان از آقای منتظری خواستند که جلسات را آقای بهشتی اداره کند.

آقای بهشتی هم به عنوان معاون ایشان و تقاضای افراد جلسات را اداره می‌کردند و آنجا جوهره‌ مدیریتی آقای بهشتی هم برای قانون اساسی و هم برای تشکیلات مشخص شد. این خصوصیتی بود که ایشان داشتند.

 در دفتر حزب هم جلساتی تشکیل می‌شد که ارتباطی به حزب جمهوری نداشت بلکه آقای بهشتی همان روزهای نخستین که مجلس شورای اسلامی هم بعد از خبرگان تشکیل شد. یک روزی آقای عباسپور که وزیر نیرو بودند ایشان فرمودند تو هم بیا، من هم رفتم خدمتشان فرمودند. ما می‌خواهیم جلساتی تشکیل بدهیم از سه قوه که این جلسات را عرض می‌شود که به من گفتند شما 100 نفر از اعضای مجلس شورای اسلامی را که احساس می‌کنی برای این جلسه مناسب هستند بنویس به آقای عباسپور هم گفتند شما هم از وزرا و معاونین تعدادی را که می‌دانید برای این کار مناسب هستند اسم بنویس؛ خود من هم از شورای قوه قضاییه تعدادی را اسم می‌نویسم و اینها را مشخص می‌کنیم. که ما این کار را کردیم و من از مجلس تعدادی را نوشتم، آقای عباسپور از قوه مجریه و خود شهید بهشتی هم تعدادی را از قوه قضاییه اسم نوشتند، که ما در خدمت‌شان بودیم و بعد از بررسی‌هایی که انجام گرفت تعداد زیادی جمع شد که اینها را برای جلساتی که ایشان می‌خواستند با این افراد راجع به مسائل انقلاب صحبت کنند دعوت کنیم. این کار انجام شد و جلسات یک روز در هفته تشکیل می‌شد و خود آقای بهشتی هم جلسات را اداره می‌کردند و منشی جلسه هم بنده بودم.

در این جلسات راجع به چه مسائلی بحث و تبادل نظر می‌شد؟

استاد پرورش: در مورد مسائل مربوط به انقلاب، مسائل اقتصادی، سیاسی، مسائلی که عرض می‌شود فرهنگی و مسائل مورد نیاز انقلاب صحبت می‌کردند و گاهی اوقات شخصیت‌های دیگری دعوت می‌شدند و در آن جلسات که جلسات پرباری بود اما متاسفانه به جلساتی کشیده شد که افراد خیانتکار هم کم‌کم نفوذ کردند و جلسه به حالتی درآمد که دیگر دفتر حزب منفجر شد.

امام یک جمله‌ای دارند؛ بعد از حادثه هفتم تیر می‌گویند که: «شهید بهشتی واجد خصوصیات متعددی هستند اما چیزی که من راجع به ایشان متاسف و متاثر هستم مظلومیت ایشان است، خب همان‌طور که خودتان هم اشاره کردید شهید بهشتی خیلی خصوصیات دیگری هم داشتند، اما چرا امام به این خصوصیت اشاره ویژه می‌کند؟

ببینید، عرض می‌شود دیدگاهی که من در خدمت آقای بهشتی پیدا کردم، آقای بهشتی را به عنوان شخصیتی که مدیریتشان قوی هست و در مسائل مدیریتی مورد توجه هستند یاد می‌کردند اما خود من به اعتبار اینکه سال‌ها در خدمت‌شان بودم این دید را قبول داشتم که آقای بهشتی توان و تفکر مدیریتی بالا دارند اما چیزی که برای من عجیب بود، الگو بود و در خبرگان قانون اساسی و در مجامع دیگر آشنا شدم معتقد بودم و معتقد هستم از نظر اخلاق خیلی بالا بودند که جریان اخلاق ایشان برتری بیشتری نسبت به مدیریت داشت.

آقای بهشتی شخصیت عجیبی بود که پایگاه اخلاقی بسیار متعالی داشت و اگر از من بپرسند مدیریت آقای بهشتی بالاتر بود یا اخلاق ایشان، بی‌شک این اعتقادم است که اخلاق آقای بهشتی خیلی عجیب بود. عنصر اخلاق بود.

ممکن است مثال‌هایی هم در این زمینه مطرح کنید؟

استاد پرورش: بله. در خبرگان تعدادی افراد بودند که با آقای بهشتی مخالف بودند؛ در جلسات مشترک خبرگان قانون اساسی که می‌نشستیم، ما آخر جلسه می‌نشستیم چون نام ما حرف «پ» اول شود و نام آقای تهرانی «ت» اولش بود. معمولاً هر جا در جلسات مشترک یا جلسات علنی خبرگان «پ» و «ت» نزدیک هم بود. لذا ما با آشیخ علی تهرانی ارتباط داشتیم و ایشان مطالبی را می‌گفت. گاهی می‌دیدم بعضی از مطالب را آن چنان با تندی و حتی با زشتی و لغات بسیار بسیار موهن و مستهجن به آقای بهشتی می‌گفت و از آن پشت‌ داد می‌کشید.

داد می‌کشید که همه بشنوند؟

استاد پرورش: بله، داد می‌کشید من هم پهلوی او بودم؛ بی‌ادبی می‌کرد اما باور کنید من در طول این مدت یک بار حتی ندیدم که سرش را برگرداند و جوابی بدهد و بگوید این حرف‌ها چیست که می‌زنی! آشیخ علی داد می‌کشید، تندی می‌کرد، مستهجن حرف می‌زد گاهی هم من با او دعوا می‌کردم به خاطر علاقه‌ای که به آقای بهشتی داشتم ولی او بی‌پروا صحبت می‌کرد اما یکبار ندیدم آقای بهشتی کلمه‌ای جواب بدهد!

این رفتارهایی که درباره‌اش صحبت کردید در روند جلسه خللی وارد نمی‌کرد؟

استاد پرورش: جلساتی که در کمیسیون مشترک برگزار می‌شد علما وقتی نظر می‌دادند یک دفعه یکی داد می‌کشید نه، این طور نیست، این طور است. خلاصه از این داد و قال‌ها بود اما بی‌ادبانه نبود.

با آقای بهشتی همه مودبانه حرف می‌زدند. اگر هم احیاناً یکی بلند صحبت می‌کرد بی‌حرمتی نمی‌کرد اما او بی‌حرمتی می‌کرد. بودند افرادی که به ندرت بی‌حرمتی می‌کردند من جمله شیخ علی اما من ندیدم شهید بهشتی یک کلمه بازگو کند به شیخ علی تهرانی. این خصوصیت آقای بهشتی از نظر اخلاقی برای خود من خیلی عجیب بود. نمونه و مثل بود.

حتی یادم هست وقتی شهید بهشتی قبل از انقلاب اصفهان تشریف می‌آوردند گاهی خدمتشان می‌رفتم در جریانات تشکیلاتی که در اصفهان بود و به من مراجعه می‌کردند گاهی با ایشان در میان می‌گذاشتم و یا گاهی پول‌هایی را آقای بهشتی به من می‌دادند که کارهایی انجام بشود و یا برای بعضی افراد که کمک‌هایی باید می‌شد تقریباً خدمت‌شان بودم. حالا این چند روزی که برای دیدن مادر و بستگان به اصفهان می‌آمدند می‌گفتند صبح زود بیا با هم قدم بزنیم، صبح زود می‌رفتیم کنار رودخانه و دو سه ساعت صحبت می‌کردیم و مسائلی که درباره مباحث تشکیلاتی و مسائل دیگر که جمع شده بود صحبت می‌کردیم و ایشان دیدگاه‌های خود را مطرح می‌کردند.

بارها شد که این قدم زدن‌های صبح را برگزار می‌کردیم یکبار نشد که نسبت به یک نفر توهین‌آمیز صحبت کند. یک وقتی امام فرمودند:‌ «من 20 سال است که آقای بهشتی را می‌شناسم اما نشنیدم ایشان از کسی غیبت کند.» من به آقا گفتم من که قابل نیستم ولی امام فرمودند من 20 سال است که آقای بهشتی را می‌شناسم ولی من بیشتر از 20 سال است که با ایشان محشور بودم حالا کی هم جلوی امام جرأت غیبت کردن پیدا نمی‌کند اما من به عنوان شاگرد ایشان یک بار ندیدم نام کسی را موهن ببرد ابدا غیبت که هیچ نامی کسی را هم موهن به کار نمی‌برد.

چه شده بود که شهید بهشتی به آن حد از ظرفیت رسیده بودند که با توجه به همین مثالی که زدید، چون قاعدتاً افراد عادی خیلی راحت واکنش نشان می‌دهند؟

استاد پرورش: خیر. این خصوصیت ایشان این بود که ظاهراً بعضی انسان‌ها خیلی حلیم هستند. یعنی حلم آنها قوی است اما بعضی نه. آقای بهشتی این خصوصیت حلم و اخلاق خوبشان مورد توجه بود. ظاهراً چیزی نبود که خود آدم بخواهد ریاضت بکشد و خودشان را حلیم بکنند و به تعبیر امیرالمومنین(ع) «تحلّم» بکنند. چرا این ساختگی را روی خودشان داشتند اما از روحیه‌هایی بود که خیلی خیلی آزادمنش، آزاداندیش بودند آن بزرگواری‌های ایشان و کاری روی ایشان انجام شده یا از طریق پدر، مادر و... از دوران نوجوانی این خصوصیت را داشتند.

در مقابل انواع و اقسام حرف‌ها و شایعاتی که می‌زدند چه واکنشی نشان می‌دادند؟ صحبت‌هایی که در سطح جامعه مطرح و یا فراگیر بود.

استاد پرورش: به هر جهت یک انسان اگر که انسان باشد وقتی به او توهین کنند طبیعی است که ناراحت شود. این انسان‌هایی که پر دل و پر قدرت هستند وخودشان را تعدیل کنند که به توهین نیفتند. آقای بهشتی هم این طور بود طبیعی است که ناراحت می‌شد ولی وقتی که مثلاً کسی می‌آمد حرف موهن می‌زد و ناراحت می‌شد این تحمل را داشتند و این حالت را خدای متعال هم به ایشان لطف کرده بود و هم داده‌ خدا را پرورش داده بود.

شما با ایشان نزدیک بودید. از ایشان پرسیدید چرا واکنشی نشان نمی‌دهید؟ چون شایعات فراوانی همراه ایشان بود که خانه‌شان کجاست، خانم آلمانی دارند و... چرا دفاع نمی‌کنید؟

استاد پرورش: بله، می‌پرسیدم. زمانی یادم هست پشت یک ستونی در خبرگان طبقه سوم با همه ایستاده بودیم گفتیم حاج آقا بالاخره گاهی شما باید اینها را جواب بدهید، یک جمله معروفی گفتند که دیدم در جاهای دیگری هم نوشته‌اند، آن روز آقای بهشتی این جمله معروف را به من فرمودند؛ فرمودند آقای پرورش:‌ «اگر قرار باشد کسی چیزی به من بگوید، من وظیفه‌ام دفاع نیست.» این آیه را خواندند که خدا می‌فرماید: «ان الله یدافع الذین امنوا» خدا دفاع می‌کند از کسانی که اهل ایمان هستند. اگر کسی به من توهین کرد این دفاع با من نیست خود خدا فرموده و عبارت خود ایشان است. وظیفه من این است که با یک اخلاق اسلامی برخورد کنم و اگر که مورد تهمت و افترا واقع شد، وظیفه خداست که دفاع کند من در کار خدا دخالت نمی‌کنم. به من گفته با اخلاق خوب و جوهره خوب برخورد کنم. اگر کسی خلافی گفت، بگویم این خلاف است که به نظر شما رسانده‌اند.

شهید بهشتی با جریانات مخالف چگونه برخورد می‌کردند؟

استاد پرورش: آقای بهشتی در مورد اینکه برخوردشان با منافقین چگونه بود، یادم نیست که اینها زیاد بروز و ظهوری داشته باشند.

تقریباً در خبرگان برخوردشان با آقای بنی‌صدر بروز پیدا کرد. البته ما سابقه او را نمی‌دانستیم و بعداً متوجه شدیم. بنی‌صدر در مجلس خبرگان از همان روزهای نخستین مشخص بود که نسبت به آقای بهشتی حساس است و لذا برخورد آنها و عده‌ای دیگر در خبرگان مطلوب نبود و خود آقای بهشتی سعی می‌کرد برخوردهای‌شان برخورد زیبایی باشد.

یادم هست در جلسات مشترک مجلس خبرگان، بنی‌صدر مساله ولایت فقیه تحت تاثیر اندیشه منافقین و بعضی از ملیون اینها با مساله ولایت فقیه مشکل داشتند و برخوردهای زشت می‌کردند.

یادم هست روزی بنی‌صدر به کمیسیون مشترک آمد. گفت این ولایت فقیه که شما می‌خواهید علم کنید یک دیکتاتوری آخوندی است که در پی این حرف چند نفر از آقایان با بنی‌صدر بحث کردند. آقای ربانی شیرازی، خدا رحمتش کند، این لغت را که به کار برد، «دیکتاتوری آخوندی» ایشان حتی تحمل نکرد، یقه بنی‌صدر را گرفت و کشاند طرف دیوار که می‌خواست مشت و لگد بزند، بعد گفت: خجالت بکش بعضی از اینها سال‌ها زندان بودند حالا تو خائن آمده‌ای این مزخرفات را می‌گویی «دیکتاتوری آخوندی» خیلی بحث کرد. یک آریالای رحمانی بود او را هم خدا رحمت کند نماینده بیجار بود. آن قدر سر بنی‌صدر داد کشید که افتاد غش کرد و عرض می‌شود خانم گرجی در خبرگان او هم سر بنی‌صدر داد کشید اما آقای بهشتی فرمودند: «این مسائل را ما باید با سماجت هر اشکالی هست پاسخ دهیم و اینها پیشنهاد می‌کنم به آقایان علما که با امثال آقای بنی‌صدر با سماجت برخورد کنند و بگویید یک نفر انتخاب شود بیاید به حرف‌های ایشان گوش بدهد، ایشان هم حرف‌های دیگران را گوش بدهد در داد و قال که نمی‌شود چیزی را حل کرد. همه گفتند خود شما صحبت کنید.

 گفتند آقای بنی‌صدر اگر موافق هستید بفرمایید. یادم هست روی ساعت حدود 11، 12 دقیقه بیشتر طول نکشید. آقای بهشتی گفتند: حالا دیدگاهتان را نسبت به ولایت فقیه بفرمایید. گفت: همان طور که گفتم دیکتاتوری آخوندی است. آقای بهشتی گفتند: این طوری که نمی‌شود محکوم کرد. شما ببینید در خبرگان همه افراد می‌خواهند خصوصیت ولایت فقیه را بنویسید. می‌گویند قانون زیر دو ویژگی دارد یکی اینکه مدیر است یعنی عالم است و یکی هم لفظ مدیر را به کار می‌برند. آیا شما حکومتی که در راس آن یک مدیر عالم، مدبر باشد می‌گویید دیکتاتوری؟ کجای این دیکتاتوری است، دیکتاتوری باید توی نوشته‌ها باشد. در قانون اساسی می‌گوید: «ولی فقیه عالم، مدیر، مدبر باشد.» این ویژگی‌هایی که در قانون اساسی بود. کجای این خلاف است این قانونی که شما می‌بینید که نظام ما می‌خواهد یک چنین شخصیتی را تصویب کند سر سوزنی خلاف اسلام از او صادر شود خود به خود خودش از بین می‌رود، عزل می‌شود. اگر در این مجتهد جامع‌الشرایط ولی فقیه یک جا خطایی بکند خودش خود به خود عزل است. بنابراین کجا خلاف و کی دیکتاتوری است؟ آقای بهشتی خیلی مفصل صحبت کرد او هم جوابی جز حرف‌های بیهوده برای گفتن نداشت که بعضی خیلی تند و تیز با او برخورد کردند.

اگر اجازه دهید برسیم به حادثه هفتم تیر. به نظر شما آیا این حادثه باید اتفاق می‌افتاد؟

استاد پرورش:  نه، به هر جهت شهدای عزیزی از دست رفتند من نمی‌گویم باید اتفاق می‌افتاد.چون انقلاب ما به حدی رسیده بود و به قول حضرت امام(ره) باید اتفاقی می‌افتاد که مردم بیدار شوند. چون گویا شهید بهشتی قبل از اینکه ترور فیزیکی بشوند، ترور شخصیتی شده بودند و این قدر شایعات زیاد بود آیا انقلاب این هزینه را نیاز داشت؟ چون حادثه 7 تیر کم نبود. 27 نماینده مجلس، 4 وزیر و به نوعی 72 شخصیت که هر کدام می‌توانستد برای آینده انقلاب مفید باشند.

از دست دادن این افراد در آن برهه از انقلاب خیلی گران بود اما آیا برکاتی داشت؟

استاد پرورش: عرض می‌شود ببینید آن چیزی که ما می‌توانیم بازگو کنیم این است که از آن شهادت‌هایی که انجام گرفت خدای متعال اثرات و نتایج مطلوبی ایجاد کرد، آن نتیجه را خدا به وجود آورد و هیچ کس نمی‌گفت که بیایید این جریان شهادت انجام بگیرد تا... نه، نتیجه را خدای متعال عطا فرمود و انصافاً روزی هم که این عزیزان شهید شدند اگر تمام این شایعات، تهمت‌هایی که به خصوص سمت شهید بهشتی باب شده بود اگر میلیاردها خرج می‌کردند که این ثمرات زشتی‌ها، دشمنی‌ها را شست‌وشو دهند کسی نمی‌دانست ولی وقتی این جریان انجام گرفت نتیجه‌ای را که خدا مقرر کرد این بود که یک شست‌وشویی داده شد،‌ این همه زشتی و پلیدی‌هایی که یکی دو تا نبود، بلکه عجیب بود و گسترده.

من از مجلس خبرگان می‌خواستم به یوسف‌آباد بروم که تمام چهار راه‌هایی که رد می‌شدم می‌دیدم یک سری از این «می‌ریشی‌ها» را منافقین جمع کردند و تابلوهای بزرگ به دست؛ «بهشتی، طالقانی و تو کشتی، بهشتی...» این طور توهین‌آمیز. خدا این همه را شست‌وشو داد این کار خدا بود کار ما نبود و این همه پلیدی و زشتی را الحمدلله خودش محو کرد.

از چند روز بعد از شهادت آقای بهشتی ما را می‌دیدند و می‌گفتند: فلانی آیا خدا توبه‌ ما را قبول می‌کند. می‌گفتم: چطور؟ گفتند ما این قدر به ایشان توهین کردیم و مسخره کردیم. آیا ما را می‌‎بخشد. می‌گفتم: بحث ایشان از این حرف‌ها گذشته است. روحیه ایشان این نیست که کسی را بخواهد اذیت کند. ایشان می‌بخشد؛ و ما از نزدیک دیدیم خدا این اثرات را محو کرد با خون ایشان.

آیا اگر سفید بودند حزب به آن مرحله می‌رسید که اصطلاحاً فعالیتش را کم کند و یا خلاء ایشان باعث آن اتفاق شد؟

استاد پرورش: خیر، بعد از مرحوم شهید بهشتی هم رئیس آقای خامنه‌ای بودند و جلسات تشکیل می‌شد و با وجود مقام معظم رهبری که البته آن زمان رهبری نبودند ولی جانشین آقای بهشتی، آقای خامنه‌ای بودند و جلسات را تشکیل می‌دادند، البته به آن صورت نبود آقای بهشتی علاقه‌ ویژه‌ای داشتند و وقتی آقا مسئول حزب شدند کارهای متعددی داشتند لذا نمی‌توانستند زیاد وقت‌گذاری کنند به خاطر اینکه حزب در حقیقت یادگاری بود از شهید بهشتی همه می‌خواستند توجه ویژه‌ای به آن بشود.

به نظرتان آیا آن وظیفه‌ای که امروز باید امثال ما در قبال شهید بهشتی و اندیشه‌های ایشان چه و تبیین و انتقال آن به نسل‌های بعد داشته باشیم انجام شده است یا خیر؟

استاد پرورش: خیر، به آن صورت نشد. خود شخصیت آقای بهشتی تابناک شد و خدای متعال شخصیت ایشان را به اعتبار خلقیات و اخلاقیات بروز داد. مورد توجه همگان قرار گرفت ولی از آقای بهشتی چیزی بروز و ظهور پیدا نکرد که اندیشه ایشان جلب کند. اندیشه‌های آقای مطهری نسل جوان و افکار را جذب می‌کرد اما شخصیت آقای بهشتی قدرت جذب و جلب داشت و سیل تهمت‌ها و افتراها و بدگویی‌ را یک دفعه شست‌وشو داد و شخصیتی مثل آقای بهشتی بروز پیدا کرد و همه آن شخصیت را می‌دیدند. اما هم بر روی شخصیت آقای بهشتی خیلی سرمایه‌گذاری کردند و بروز دادند که آقای بهشتی این چهره بسیار ارزشمند بود.

معتقد هستید که آیا شهید بهشتی در آن مظلومیت قرار دارد یا خیر؟

استاد پرورش: مظلومیت که عرض می‌شود نه، اگر کسی خود آقای بهشتی را بروز نداد اما خدای متعال بروز داد و این ناشکری را نباید کرد، آقای بهشتی را به دست خدای متعال شست‌وشو دادند همه اشکالاتی از باب تهمت و افترا ایجاد شده بود را خدای متعال بعد از شهادت آقای بهشتی از چهره ایشان شست‌وشو داد و این تابناکی بروز کرد. چون کسی نبود که راجع به آقای بهشتی سخنرانی کند؛ خدای متعال یک سخنرانی کرد و برای بروز عظمت، ایشان همه کافی بود.

آنچه که درباره شهید بهشتی در خاطر دارید، چیزی که باید می‌پرسیدیم و نپرسیدیم، لطفا شما بفرمایید.

استاد پرورش: راجع به آقای بهشتی الحمدالله خیلی صحبت‌ها شده ما هم هرچه بگوییم چیزی جز تکرار نیست و اکثراً افراد در خصوص مدیریت، اخلاق و روحیه تشکیلاتی ایشان صحبت می‌کنند، ولی قاعدتاً در مورد آقای بهشتی خصوصیاتی را که خدا بروز داد این خصوصیات قابل توجه است.

من جمله‌ای در چهار مقاله عروضی خواندم راجع به یکی از شخصیت‌ها، نویسنده صحبت می‌کند و آخرش راجع به آن شخصیت می‌گوید در یک جمله می‌توانم بگویم «بزرگا مردی که او بود» تعبیر لغت نثر قدیم است، می‌گوید: «بزرگا مردی که او بود» من هم بین خود و خدای خود بارها گفته‌ام هرچه راجع به آقای بهشتی بگوییم یک کلمه بیشتر نمی‌توانیم بگوییم که انصافاً «بزرگا مردی که او بود» خیلی بزرگ بود هم از نظر مدیریت، تشکیلات و از همه مهمتر از نظر اخلاق، معتقدم حتی اخلاق ایشان تحت پوشش مدیریت ایشان رفت، یعنی مدیریت ایشان چون در نگاه‌ها خیلی بلند بود اخلاق ایشان را هم پوشاند.

اگر عزیزان روی خصوصیات اخلاقی آقای بهشتی کار کنند متوجه می‌شوند ویژگی‌های عجیبی داشت. خیلی‌ها این ویژگی را نداشتند. یادم می‌آید در ایام ریاست جمهوری آقای خامنه‌ای و زمانی که شلیک کرده بودند به ایشان از خصوصیات بهشتی برای ایشان می‌گفتم و ایشان برای من. دو نفری بودیم. گفتم: خصوصیات اخلاقی آقای بهشتی خیلی عجیب بود و مدیریت ایشان روی مسایل اخلاقی را پوشاند. آقا فرمودند دو خاطره از شورای انقلاب برایت بگویم و فرمودند من هم با این صحبت موافق هستم. اخلاقیات ایشان خیلی بلندتر از دیگر خصوصیات بود.

برچسب ها:

سیاسی