پنج سال نبرد در قلب یمن؛ پایانی تراژیک برای ریاض

به گزارش مشرق، یمن به‌عنوانِ فقیرترین کشور خاورمیانه، در تمامِ تاریخ خود به‌ویژه سال‌های اخیر، تنش زیادی را تجربه کرده است، تنشی که پس از سال ۲۰۱۵ میلادی، رنگ بحران به خود گرفته و تا امروز، به یکی از فجیع‌ترین جنایات علیه بشریت بدل گشته است.

بیشتر بخوانید:

عربستانی‌ها خودشان تسلیحات را تولید می‌کنند؟! +عکس

«کودتای سفید» بن سلمان در عربستان

گزافه‌گویی جدید«منصور هادی» علیه ایران

یکم: بحران درون مرزها

آنچه امروز به‌عنوان یمن رویِ نقشه جهان وجود دارد تا ۳۰ سال پیش به دو بخش مستقل یمن شمالی و یمن جنوبی تقسیم می‌شد.

صنعاء به‌عنوانِ پایتخت یمن شمالی میزبان حکومت مرکزی به ریاست علی عبدالله صالح بود و یمن جنوبی به مرکزیت عدن یکی از چند کشور سوسیالیستی محسوب می‌شد که پس از فروپاشیِ شوروی با بحران مالی مواجه شده بود و راه نجات خود را در اتحاد با همسایه شمالی خود می‌دید.

سردمداران یمن جنوبی از ابتدا با مشاهده‌ به حاشیه رفتنِ خود در قدرت، از اتحاد پشیمان شدند و مجددا تلاش برای استقلال را آغاز کردند، اما این تلاش‌ها همواره با سرکوب مواجه می‌شد.

یمن در دوره‌ ریاست جمهوری ژنرال علی عبدالله صالح، شاهد استبداد یکی از مافیایی‌ترین حکومت‌های جهان عرب بود؛ حکومتی که بقایِ خود را با شبکه در هم‌تنیده‌ای از رشوه‌هایی که از سران قبایل دریافت می‌نمود، تضمین می‌کرد.

ناکارآمدی دولت، فساد فراگیر، تبعیض علیه شیعیان، بیکاری، فقر و گرسنگی، یمن را در محاصره‌ بحران‌هایی در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، هویتی و... قرار داد.

«لوتار بروک» در کتاب "دولت‌های شکننده" ویژگی‌هایی را برای این دولت‌ها برمی‌شمارد. به عقیده او، دولت‌های شکننده، تواناییِ برنامه‌ریزی و اجرای سیاست‌های تعریف‌شده دولت را ندارند، فاقد مشروعیت در میان مردم هستند و از اقتصاد ملی منسجمی برخوردار نیستند.

بروک از دو شکل برای ساختن اجتماع ملی سخن می‌گوید، نخست اجتماع ملی مبتنی بر اصل شهروندی که بر این اساس، روابط رسمی بین شهروندان و دولت بر اساس قانون سامان می‌یابد و دوم اجتماع ملی مبتنی بر احساساتِ ناشی از زبان یا تعلقات فرهنگی مشترک و یا هویت‌های تاریخی که افراد جامعه را به هم پیوند می‌دهد اما به عقیده او در دولت‌های شکننده، اجتماع ملی شکل نمی‌گیرد، مرزهای فیزیکی دولت حاکم با مرزی که مردم درون آن هویت می‌یابند منطبق نیست و هویت قومی مرتبط با خصوصیات قبیله‌ای، مذهبی و غیره بر هویت ملی غالب است.

با توجه به این تعابیر، یمن مصداق عینی یک دولت شکننده بود.کشوری که اتحاد در میان گروه‌های مختلف آن، امری محال به نظر می‌رسید؛ قبایل به جای دولت در حال ایفای نقش بودند و اقتصاد و سیاست بحران‌زده، زمینه را برای بروز جنگ و ناامنی فراهم می‌کرد.

اعتراضات مردمی یمن نیز مانند دیگر کشورهای خاورمیانه از آغاز بهار عربی وارد مرحله‌ جدیدی شد. در سال ۲۰۱۱ میلادی هر دو گروه یمن شمالی و یمن جنوبی در اعتراض به ناکارآمدی دولت عبدالله صالح، خواستار برکناری او شدند.

در نهایت علی عبدالله صالح، قدرت را به «عبدربه منصور هادی» منتقل کرد و به دامان آل‌سعود گریخت اما این اقدام به بهبود وضعیت نینجامید و اعتراضات مردمی ادامه یافت تا جایی که در سال ۲۰۱۴ میلادی، نیروهای انصارالله در شمال یمن، صنعاء را به تصرف خود درآوردند. با افزایش درگیری‌ها عبدربه منصور هادی، از ریاست‌جمهوری استعفا داد و به عدن در جنوب یمن و سپس به عربستان گریخت و از حکومت سعودی درخواست کرد در یمن به مداخله نظامی پرداخته و از این طریق وی را به مسندِ قدرت بازگرداند. این مسئله مجوزِ حضور نیروهای خارجی در یمن را صادر می‌کرد.

دوم: دخالت‌های خارجی و جنگ نیابتی

عربستان از سال ۲۰۱۵ در حمایت از منصور هادی وارد یمن شد و به مبارزه با نیروهای انصارالله در شمالِ یمن پرداخت.

یمن برای عربستان به منزله حیاط خلوتی است که هم دسترسی دولت سعودی به تنگه باب‌المندب به‌عنوان یکی از مهم‌ترین گذرگاه‌های دریایی جهان را تضمین کرده و صادرات نفت این کشور را تسهیل می‌نماید و هم عربستان با تثبیتِ هژمونی خود در آن، مانع از آن می‌شود که انصارالله در یمن قدرت یابد اما روند جنگ در یمن پس از پنج سال، به جنگی فرسایشی برای سعودی‌ها بدل شده که تداومش، تنها هزینه‌های بیشتری را به دولت سعودی تحمیل خواهد کرد.

کاهش قیمت جهانی  نفت به علاوه مورد حمله قرار گرفتن تأسیساتِ نفتی آرامکو عربستان توسط انصارالله یمن ، زنگ خطری است برای بن‌سلمان که بداند عدم خروج از یمن، علاوه بر آنکه اتهامات حقوق بشری علیه عربستان را تقویت می‌کند و هزینه‌های ناشی از آن موجب تخریب اقتصاد این کشور نیز خواهد شد.

درگیری عربستان سعودی با امارات متحده عربی در جنوب یمن نیز که به جنگ نیابتی این دو کشور توسطِ گروه‌های مورد حمایت آنها تبدیل شده، دلیل دیگری‌ است برای آنکه عربستان خود را از باتلاق یمن بیرون بکشد.

امارات برای نقش‌آفرینی فعال در منطقه، از ابتدای بحران یمن در این کشور حضور داشته است. این کشور البته سودای تسلط بر تنگه باب‌المندب را نیز در سر می‌پروراند. امارات هم در یمن به مبارزه با انصارالله می‌پردازد اما منافع آن اختلافات بنیادین با دولت سعودی دارد. در واقع امارات به رویارویی با اسلام سیاسی می‌پردازد و به همین دلیل از دید اماراتی ها نه‌تنها انصارالله، بلکه حزب متبوع عبدربه منصور هادی ( حزب الإصلاح) که امارات آن را وابسته به اخوان‌المسلین می‌داند  نیز باید از قدرت کناره بگیرد، چرا که قدرت‌یافتن این حزب در نهایت به نفعِ قطر و ترکیه است.

این در حالی است که برای تقابل با انصارالله، حزب الاصلاح و عبدربه منصور هادی، تنها امیدهای باقی‌مانده آل‌سعود برای کسب مشروعیت از جانب مردم یمن هستند.

علاوه بر اختلافات ایدئولوژیک، عربستان و امارات تضاد منافع سیاسی و اقتصادی نیز دارند، همچنین شکست عربستان در جنگ یمن موجب شده است تا امارات راه خود را از این کشور جدا کرده و به حمایت از شورای انتقالیِ جنوب یمن که خواستار استقلال هستند بپردازد، به آنها کمک مالی و تسلیحاتی کند و از نیروی آنها در جهت مقابله با حوثی ها استفاده کرده تا بر خلاف برادر بزرگ خود، عربستان، به پیروزی دست یابد. رویایی که تاکنون محقق نشده است.

با آنکه از ایران نیز به‌عنوان بازیگری فعال در بحران یمن نام می‌برند اما ایران هیچ‌گاه مداخله مستقیم نظامی در تنش‌های این کشور نداشته است و با آنکه گرایش‌های همسو با انصارالله داشته و دارد نمی‌توان جنگ میان انصارالله و نیروهای تحت حمایت عربستان را جنگ نیابتی از جانب ایران و عربستان دانست. آنچه ایران در بحران یمن به دنبال آن است ارتقای موقعیت انصارالله به‌عنوان یک گروه همسو با انقلاب اسلامی‌است.

سوم: سناریوهای پیش رو

اکنون با گذشت سال‌ها از آغاز بحران یمن، منطقی‌ترین تصمیم برای عربستان، خروج از این کشور است، بن‌سلمان یا از طریق مذاکره با انصارالله، یا با تجزیه یمن و یا با پذیرفتن قطعنامه‌های سازمان ملل در زمان شیوع ویروس کرونا مبنی بر لزوم پایان‌یافتن جنگ یمن، باید از این کشور خارج شود تا بیش از این متحمل هزینه‌های سنگین نظامی، سیاسی و اقتصادی نشود اما آنچه ولی‌عهد جوان را بر آن داشته تا در یمن بماند ترسِ او از تمام‌کردن جنگی است که در آن هیچ دستاوردی نداشته است.

در وضعیت فعلی یمن،  چهار سناریو محتمل به نظر می‌رسد:

۱- مذاکرات صلح انصارالله و رئیس جمهور مستعفی و رسیدن به یک توافق جامع

۲- ادامه جنگ تا خروج نیروهای خارجی و مزدوران بیگانگان

۳- فدرالیسم (با توجه به غلبه‌ هویت قبایلی بر هویت ملی)

۴- تجزیه‌ مجدد یمن به بخش شمالی و جنوبی

چهارم: نتایج پنج سال جنایت علیه بشریت

چندی پیش، سازمان پزشکان بدون مرز اعلام کرد، در صورت شیوع ویروس کرونا در یمن یک فاجعه‌ انسانی رخ خواهد داد و تنها در طول چند هفته ۲۸ میلیون نفر در این کشور جان خود را از دست خواهند داد.

این مسئله تنها بخشی از وضعیت وخیم یمن است. حدود ۱۴ میلیون نفر در این کشور با قحطی مواجه هستند، ۳ میلیون کودک دچار سوء تغذیه‌اند و ۱۸ میلیون نفر دسترسی به آب آشامیدنی سالم ندارند؛ این آمار به علاوه ۳ میلیون آواره جنگی، نشان از جنایتی بسیار بزرگ دارد که نظامیان سعودی در یمن رقم زده‌اند.

وضعیت شهروندان یمن در حالتِ اضطرار قرار دارد و ورودِ جدی سازمان ملل به مسئله‌ یمن بیش از هر زمانی احساس می‌شود. سناریوی مطلوب بشریت در مسئله‌ یمن، پایان جنگ در این کشور است.

برچسب ها:

جهان