به گزارش مشرق، حجت الاسلام علی سعیدی نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه در یاداشتی به نامه موسوی خوئینی ها به رهبر معظم انقلاب واکنش نشان داد و نوشت: تفسیر آقای موسوی خوئینی ها از ولایت فقیه نیز تفسیر غیر اسلامی است. حرف او درباره ولایت فقیه، یک امر غیرعقلایی است. نامه به امام خامنه ای نیز با همین نگاه نگاشته شده است و نامه ای غیر عقلایی است. از روی علم و فهم و درایت و با دقت و توجه نوشته نشده است.
بیشتر بخوانید:
شاگردان موسوی خوئینیها از راه رسیدند
چرا موسوی خوئینیها متهم ردیف اول وضع موجود است؟
خاطره زاکانی از دیدار با موسوی خوئینیها
متن کامل این یاداشت به شرح زیر است:
در تاریخ ۴/۷/ ۹۹ نامه آقای موسوی خوئینی ها به امام خامنه ای، نگاه های متعددی را به سوی خود جلب کرد. وی در آن نامه نگاشت: «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود؛ به گونه ای روز افزون آسیب دیده و می بیند.»
او در همان نامه می آورد: «بر زبان بسیاری از مردم، در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس، سخنانی می رود که از عمق بی اعتقادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور حکایت می کند.»
وی می افزاید: «مردم گرفتار در تلاطم زندگی و مشکلات طاقت سوز معیشتی، بسیارند انسان های ناراضی از اوضاع فرهنگی و سیاسی که گرفتار بی عدالتی های غیر قابل انکار شده اند.»
آقای موسوی خوئینی ها در همان نامه می نویسد: «از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح، و قدرت نافذ آن، نقش آفرین اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است.»
اگر بخواهیم درباره تک تکِ جملات نامه ِ آقای خوئینی ها بحث کنیم، حرف بسیار است و از عهده نگارنده هم بر می آید:
۱- او از کدام مردم سخن می گوید؟ می نویسد: «در ذهن این مردم …» ؛ آیا وی ذهن خوانی دارد؟
۲- آقای موسوی خوئینی ها می نویسد: «بر زبان بسیاری از مردم …»؛ چرا ایشان در بند دوم، کوتاه می آید و می نویسد: «بسیاری از مردم»؛ این بسیاری هم با کدام دلیل بیان می شود؟
۳- او همه گناه را به نام مردم، به گردن مدیریت در بالاترین سطح می داند، با چه استدلالی، این نتیجه گرفته می شود؟ منطق این بیانات چیست؟ مقصر را کسی می داند که قدرت نافذ دارد؟ اگر قدرت نفوذ رهبری نظام بالاست، به چه دلیل حرف خود را به نام «از نگاه مردم» می زنید؟ تا رابطه ی مردم و ولایت قوی نباشد که «قدرت نافذ»، شکل نمی پذیرد.
۴- چرا او در این نامه، هیچ نقدی به همفکران خود -که مجموعه قوه مجریه را شکل داده اند- ندارد؟ گویا او هیچ شناختی از ساختار حکومتی و اختیارات رئیس جمهور و وزرای دولت ندارد؟ و یا عمداً خود را به پهنهی ایستادگی در برابر ولایت و نظام مردم سالاری دینی برده است!؟
چون نامه ی آقای موسوی خوئینی ها منطقی نیست، بنده هم به همین چند نکته بسنده می کنم و از زاویه ای دیگر وارد بحث می شوم.
با توجه به شناختی که نگارنده از نویسنده نامه دارد، هدف از نگارش، نقدِ با هدف اصلاح نیست. این واقعیت را در سخنان نگارنده جستجو میکنم. او در تاریخ ۸۷/۹/۳ می گوید: «انتخاب خاتمی در سال ۷۶، یک سیلی به گوش حاکمیت بود، امّا ما نتوانستیم آن جریان را حفظ کنیم که همین مطلب هم باعث شد حاکمیت دوباره خودش را بازسازی کند.»
در سال ۱۳۷۸ آقای موسوی خوئینی ها، مدیر مسئول روزنامه سلام بود. روزنامه وی و تعدادی از روزنامه های زنجیره ای، تصوی می کردند در عصر آقای خاتمی، مردم به نظام پشت کرده اند. به همین دلیل با مقالات متعدد به ارزش های دینی و انقلابی تاختند. مجلس شورای اسلامی برای جلوگیری از این هجمه حساب شده علیه ارزش ها، طرح اصلاح قانون مطبوعات را در دستور کار قرار داد. روزنامه سلام برای جوسازی علیه این کار قانونی مجلس، در تاریخ ۱۵/۰۴/۱۳۷۸ در اقدامی غیرقانونی، نامه ای کاملاً سرّی را منتشر کرده و با تیتر درشت نوشت: «سعید امامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است»!!
این دروغ و تهمت آن قدر بزرگ بود که وزارت اطلاعات دولت اصلاحات، شکایتی را علیه روزنامه سلام تنظیم کرد و آن را تسلیم قوه قضائیه نمود و دادگاه ویژه روحانیت نیز در پی این شکایت، روزنامه ی آقای موسوی خوئینی ها را به جرم انتشار اسناد طبقه بندی شده توقیف کرد.
این اقدام قانونی دادگاه ویژه، مورد اعتراض روزنامه های زنجیره ای قرار گرفت و آنان در اقدامی هماهنگ در صدد القای ناآرامی به جامعه بر آمدند.
روزنامه نشاط در تاریخ ۱۷/۰۴/۱۳۷۸ با تیتر درشت نوشت: «آیا محافظه کاران هزینه به صحنه آوردن آقای موسوی خوئینی ها را محاسبه کرده اند؟»
با این جرقه، فتنه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ رقم خورد. فتنه ای که با حضور به هنگام ملّت ایران در صحنه دفاع از نظام اسلامی، در روز ۴/۲۳/ ۷۸، خنثی شد و آقای موسوی خوئینی ها و یاران همراهش فهمیدند که مردم از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حمایت می کنند.
سیلی مردم به فتنه گران، آنان را بیدار نکرد. سخن آقای خوئینی ها در تاریخ ۳/۹/۱۳۸۷ گویای عدم بیدار شدن وی می باشد. او در تاریخ ۲۶/۰۳/۱۳۸۸ نیز می گوید: «ما باید در موضوع تخلفات انتخاباتی ابتدا از آقای خامنه ای شروع می کنیم که برق از سر شورای نگهبان می پرد … برای آقای خامنه ای ابطال انتخابات به معنای این است که باید یک عقب نشینی را شروع کند که معلوم نیست ته آن به کجا کشیده می شود.»
موضوعی که آقای محمدعلی ابطحی در سال ۱۳۸۸ در دادگاه، پشت صحنه آن را برملا کرد و گفت: «در جلسه ی کمیته صیانت از آراء، آقای موسوی خوئینی ها اعلام کرد، ما نباید فتیله بحث تقلب در انتخابات را پایین بکشیم؛ چون موقع جِر زدن لازم می شود.»
در همان دادگاه، آقایان بهزاد نبوی، محمد علی ابطحی، مازیار بهاری، مصطفی تاج زاده و صفایی فراهانی، در اعتراف های خود گفتند که در انتخابات هیچ تقلبی صورت نگرفته است!!
آقای ابطحی در دادگاه می گوید: «تقلب از یک زمانی اسم رمز شورش در ایران شد»!!
در سال ۱۳۷۸، رمز آشوب و فتنه گری پیرامون داستان سعید امامی رقم خورد. در سال ۱۳۸۸، فتنه با رمز تقلب، آغاز شد و امروز شاید تصور می کنند که با این نامه، فتنه ای جدید را شعله ور می کنند!
اما آنچه مسلم است، نامه از سر دلسوزی و نقد برای اصلاح نیست. نامه با نگاه ضد امام و ولایت فقیه نگاشته شده است. نامه برای مخالفت با حکومت دینی نگارش یافته است.
آقای موسوی خوئینی ها در تاریخ ۸۷/۱۰/۱۹ می گوید: «ما مدیون امام هستیم، ولی امام چیزهایی فرموده که با گذشت زمان نتیجه می گیریم که موفقیتی در آن نیست و حکومت دچار مشکل شده است.»
این جمله، یا از روی جهل است و یا عامدانه به قصد تخریب بیان می شود.
او در سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مصاحبه با نشریه شماره ۵۷ حضور -وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)- می گوید: «به نظر من امام درباره حکومت برتر دینی که در ذهن داشته، طرح تفصیلی نداشته است»!!
وی می افزاید: «ایشان به روش علمی و تطبیقی، برتری نظریه ی ولایت فقیه را اثبات نکرده است … می خواهم بگویم امام در قدم اول به تطبیق نظریه ی ولایت فقیه با سایر نظریه های سیاسی نپرداخته است، چه رسد به اینکه به لوازم، مقتضیات، پیامدها و ضرورت های ولایت فقیه بیندیشد.»
آقای خوئینی ها غافل است از اینکه حضرت امام (ره)، ولایت مطلقه فقیه را به صورت نهادی کاملاً مضبوط در آورد، که آن نهاد امروز از مهمترین ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران و از محکم ترین پشتوانه های کشور ماست. حاکمیت دینی در کشور برخاسته از این نگاه بلند مدت امام است که زیرآب تفکر لیبرالیستی و استکباری را در هم می نوردد.
با درایت و معماری عمیق حضرت امام (ره) و با بهره گیری از تفکر اسلامی، چنین نهادی پا به عرصه گذاشته است؛ نهادی که چون سایر معماری های امام عزیز در تثبیت و قدرت گرفتن نظام دینی نقشی مهم ایفا می کند و با همه تلاش های غافلان داخلی و معاندان خارجی، این نظام الهی چون کوه در برابر فتنه ها و توطئه ها و نیرنگ ها ایستاده است.
در تاریخ اردیبهشت ۱۳۶۹ نهضت آزادی در بیانیه ای نگاشت: «اکنون کشور عزیز ما در بن بست و بحرانی از سختی و ناخشنودی دست و پا می زند … ملک و ملّت به لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی رسیده است.»
سی سال قبل، نهضت آزادی که خود را در لبه ی پرتگاه نابودی می دید، تصور می کرد جمهوری اسلامی ایران دارد نابود می شود. پس از سی سال امروز آقای موسوی خوئینی ها با همان توهم، سخن می گوید که چون مورچه ای که در آب غرق می شد، و می گفت: دنیا را آب برد!، تصور می کند که عمق بی اعتقادی او نسبت به مدیریت کلان کشور، به معنای عمق بی اعتقادی همه ی مردم ایران است!
او بر چه اساس و با کدام مدرک و یا انتخابات، خود را موکل همه ی مردم یا بسیاری از مردم می داند و از طرف آنان سخن می گوید؟
وی در تاریخ ۳۰/۰۴/۱۳۸۸می گوید: «این جبهه ای که یک طرف آن آقای خامنه ای و یک طرف هم مهندس موسوی، خاتمی و در کل مردم قرار گرفته اند، کدام یک حق هستند؟ این رفتارهای اینها (حاکمیت) دلیل این است که آنها باطل هستند.»!!
در اینجا همه مردم را در کنار موسوی و خاتمی می بیند! اگر همه مردم در کنار آن دو بودند که فتنه ی ۸۸ به شکست ختم نمی شد.
آقای موسوی خوئینی ها که در این بیان به ولایت اهانت می کند، به حرف های خودش هم توجه نمی کند که دیروز چه گفته است و امروز چه می گوید.
وی در تاریخ ۲۸/۰۹/۱۳۹۰ می گوید: «هنگامی که این موضوع (ولایت مطلقه فقیه) وارد قانون اساسی کشور می گردد و میثاق تمام آحاد کشور می شود، تنها التزام عملی لازم است و اعتقاد قلبی لازم نیست، زیرا تمامی آحاد کشور مقلد فقیهانی نیستند که به ولایت مطلقه فقیه نظر داده اند و تمام افراد کشور مسلمان نیستند تا مقلد باشند در صورتی که تمام آحاد کشور چه غیر مسلمان و چه مسلمان، چه مقلد و چه غیر مقلد، چه مقلدین فقهایی که با حضرت امام هم نظر باشند یا مقلدین فقیهانی باشند که فتوا به ولایت مطلقه نداده اند و حتی خود رهبر، هم باید ملتزم به تمام اصول قانون اساسی و از جمله اصول مربوط به رهبری باشند. تا اینجای قانون اساسی و اصول آن و از جمله اصول مربوط به رهبری محل اختلاف نیست و همه باید در عمل ملتزم به آن باشند.»
آقای موسوی خوئینی ها نه در سخنان ۳۰/۰۴/۱۳۸۸، التزام عملی به ولایت فقیه را عملی کرده است و نه در نامه ی ۷/۴/۱۳۹۹، ملتزم به اصل ولایت مطلقه فقیه است.
وی در تاریخ ۲۲/۰۴/۱۳۸۸ نیز گفته است: «این ولایت فقیه یک امر غیر عقلایی است.»
نامه ی آقای خوئینی ها به امام خامنه ای، با این اعتقاد ترسیم شده است.
امام خمینی (ره) در تاریخ ۱۲/۰۷/۱۳۵۸ می فرمایند: «به حرف های آن هایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت… نمیفهمند فقیه چه است؛ نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه؟ آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است! آنها اسلام را فاجعه میدانند، نه ولایت فقیه را… ا. آنها اسلام را فاجعه میدانند، نه ولایت فقیه فاجعه را … ولایت فقیه، تَبَع اسلام است… آقایان بعضی شان می گویند: «مسأله ی ولایت فقیه، یک مسأله ی تشریفاتی باشد، مضایقه نداریم، اما اگر بخواهد ولی دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم. حتماً باید یک کسی از غرب بیاید. ما قبول نداریم که یک کسی اسلام تعیین کرده، او دخالت بکند.» اگر متوجه به لازم این معنا باشند، مرتد می شوند، لکن متوجه نیستند.»
آقای علی مطهری می گوید: «آقای خوئینی ها جلسات تفسیر قرآنی در مسجد خود در نیاوران برگزار می کردند که آن زمان می گفتند ایشان قرآن را تفسیر مادی می کند. من این قضیه را در یک ملاقات خصوصی، زمانی که رهبر انقلاب، رئیس جمهور بودند، از ایشان شنیدم؛ گفتند که شهید مطهری به من گفتند به آقای خوئینی ها بگوئید بیاید پیش من برای اینکه این تفسیرهایی که می گوید خطرآفرین و انحراف آفرین است.»
آیت الله مهدوی کنی نیز در کتاب خاطرات خود می گوید: «بعضی ها در بیاناتشان … حرف هایی می زدند که برای منافقین مطلوب بود، حتی آیات قرآن را طوری تفسیر می کردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از این های خیلی ناراحت بود و می گفت این سبک تفسیر کمونیستی است. تفسیر ماتریالیستی است، تفسر تفنگی است… آقای مطهری به خصوص قبل از انقلاب، این گونه تفسیرها را خطرناک می دانستند.»
تفسیر آقای موسوی خوئینی ها از ولایت فقیه نیز تفسیر غیر اسلامی است. حرف او درباره ولایت فقیه، یک امر غیرعقلایی است. نامه به امام خامنه ای نیز با همین نگاه نگاشته شده است و نامه ای غیر عقلایی است. از روی علم و فهم و درایت و با دقت و توجه نوشته نشده است. سابقه ای او نیز احتمال ما را به یقین مبدل می سازد و باور می کنیم که با سیاست تخریب و با نگاه فتنه گری نگارش یافته است. این نگاه، خطر آفرین و انحراف آفرین است؛ خطری که شاید برای نظام هزینه داشته باشد، ولی هرگز قادر به شکست جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود. این گونه بادها، هرگز حتی خط کوچکی بر بدنه ی کشتی انقلاب اسلامی نخواهد کشید.